۱۳۹۵/۰۳/۲۰

Hajj Pilgrimage of the People of Afghanistan

حج رفتن مردم افغانستان

شخصی که در نزدیکی تخت رستم، در سمنگان زندگی میکرد، تصمیم داشت حج برود، نزد بازماندگان مولانا جلال الدین محمد بلخی در خانه او در بلخ رفت و از یکی از بزرگان خانواده مولانای بلخ پرسید که آیا حج بر من فرض است یا نه؟ آقای بلخی گفت برو امشب را در بستر من بخواب، فردا درین مورد صحبت میکنیم. مرد وقتی رفت در اتاق بلخی، دید که بلخی با قلم و کاغذ بر روی میزش چیزی نوشته است، نزدیک شد که بخواند، دید که نوشته:

ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همین جاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
گر صورت بی‌صورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید
یک بار از این خانه بر این بام برآیید
آن خانه لطیفست نشان‌هاش بگفتید
از خواجه آن خانه نشانی بنمایید
یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدیت
یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید
با این همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید

مرد این نوشته ها را ورق زده رفت و مطالعه کرد و در باره همین نوشته ها فکر کرده، بخواب عمیقی فرو رفت. او مولانا جلال الدین محمد بلخی را در خواب دید. از او سوال خود را پرسید. بلخی تبسمی کرد و گفت میخواهی به کعبه بروی؟ من میخواهم این سوال را دوست من جواب بدهد که کعبه را خود ساخته است. دست خود را به سوی شخصی که کنارش ایستاده بود انداخت، و از او احترامانه تقاضا کرد و گفت، یا ابراهیم، از تو میخواهم برای این دوست من این سوال را جواب بدهی که آیا رفتن به مکه بر اتباع افغانستان و به خصوص بر این دوست معزز فرض است یا نه؟ چون من نمیخواهم در مورد خانه ای که تو ساخته ای نظر بدهم.

ابراهیم تبسمی کرد و با مهربانی بسیار زیاد گفت: من آن خانه را برای یاد بود از راه، روش، طریقت و مکتبی که برای شما به ارمغان گذاشته ام، ساخته بودم. اصل هدف راه ما این بود که به همنوعان و به انسان های همنوع، و دیگر کائنات مهربان باشید و در صلح و صفا در کنار هم زندگی کنید. اما آنچه فعلا به نام دین در افغانستان جریان دارد، هیچ شباهتی به آن مکتب و به آن آئین ابراهیمی ندارد، و هیچ کدام آن مورد تائید من، مولانای بلخ، پیامبر و خداوند نیست.

اگر میخواهی بدانی که آیا بازدید از خانه ساخته شده توسط دست من بر تو لازم تر است یا کمک به آن بی نوایانی که در اطراف خانه ای تو زندگی میکنند، از تو میخواهم فردا سری بزن به یکی از خانواده هایی که در نزدیکی خانه تو زندگی دارند و ببین که اگر میتوانی به این خانواده کمک کنی، من ابراهیم به همان اندازه از تو خرسند و خوشنود میشوم، که انگار هزار مرتبه رفتی و خانه ای کعبه را دیدی.

مرد فردا صبح وقتی بیدار شد، از آقای بلخی اجازه گرفت و گفت ببخشید، من جواب سوالم را تا حدودی پیدا کردم. رفت و خانواده ای را در همسایگی اش پیدا کرد که یگانه فرزند شان را طالبان در شاهراه اسیر گرفته و به قتل رسانیده بود. این خانواده ای پنج نفری، همه معیوب بودند و نمیتوانستند از جای شان تکان بخورند. تنها فرزند خانواده همان کسی بوده که توسط طالبان به قتل رسیده بود و او تنها فرد سالم این خانواده بوده که همه این اشخاص معیوب را که در اثر جنگ های داخلی کسی دست، کسی چشم و کسی هم پایش را از دست داده بود، مراقبت میکرد و برای آنها غذا تهیه میکرد.


مرد همه ای پول خود را که برای رفتن به حج تهیه کرده بود، برای مراقبت ازین خانواده تخصیص داد و از تمام مردم محل خواست که هر کسی که بخواهد برای زیارت کعبه برود، زیارت در همین نزدیکی خانه خودشان است. او گفت که بشتابید برای کمک به همدیگر که اصل پیام همین است. 

Ramadan and Fasting in Afghanistan

رمضان و روزه گرفتن در افغانستان


شخصی که تمام عمرش را در افغانستان صرف ریاضت و عبادت کرده بود، در ماه رمضان همیش به این فکر میکرد که مبادا روزه را قبل از وقت معین افطار کند، و یا اینکه مبادا سحری پس از وقت امساک غذا بخورد. او بسیار احتیاط میکرد که مبادا روزه اش با چیزی خدشه دار شود و یا اینکه مبادا در وقت نماز درنگ کرده باشد و یا اینکه مبادا نمازش را درست ادا نکرده باشد.

او فکر میکرد که متقی ترین و پرهیزگار ترین شخص شهر است. شبی به همین فکر خواب کرد که ناگهان کسی را در خواب دید. با او هم روی همین مسائل صحبت میکرد.

این شخص برایش در خواب گفت: من فکر میکنم که تو از من دانا تر هستی. آیا من درست روزه میگیرم؟ آیا من درست عبادت میکنم؟ آیا فکر میکنی عبادت من قبول شود؟

مرد خندید و گفت: تو همیشه به فکر ثواب و غذاب هستی؟ هدف از دین و دینداری این نیست که تو همیشه عمرت را در اندیشه های نادرست سپری کرده و از عمرت استفاده ای درست نکنی.

تو چگونه روزه میگیری؟

گفت من همیشه سحری به وقت معین بیدار میشوم و به وقت معین افطار میکنم و همیشه نمازم را به وقتش میخوانم. مرد خندید و گفت: اگر فکر میکنی که روزه را برای این به شما واجب ساخته اند که بر دیگران فخر بفروشی که من روزه میگیرم، اشتباه میکنی. اگر برای این روزه میگیری که به دیگران بگویی که تو چرا روزه نمیگیری، اشتباه میکنی، اگر برای این روزه میگیری که دیگران ترا پرهیزگار ترین بدانند، اشتباه میکنی، اگر روزه را برای این میگیری که شام ها بیشتر از روز های دیگر غذا بخوری، اشتباه میکنی، اگر روزه را برای این میگیری که ثواب ببری و از غذاب نجات یابی و به بهشت بروی، تجارت میکنی، اگر روزه را برای این میگیری که از عذاب دوزخ نجات یابی، باز هم تجارت میکنی. اگر روزه را برای این میگیری که یک وقت غذا نخوری و در وقت دیگر چهار برابر روز های دیگر غذا بخوری، اشتباه میکنی.

تو دیروز مردی را که به خوردن روزه متهم کردی و او را روزه خور دوزخی گفتی، یک عمر عبادت خود را نابود کردی. برو از او معذرت بخواه و بدان که روزه گرفتن برای این است که یک وقت غذا نخوری و در آخر ماه رمضان هرچیزی را که توانستی از نخوردن یک وعده غذا در یک ماه پس انداز کنی، را بدهی به کسی که دستش به غذا نمیرسد.

آیا میدانی که روزه در ادیان قبل از اسلام نیز وجود داشت؟

روزه ای سکوت برای تسلط بر زبان و دهان بود تا انسان های دیگر را با حرف های زشت نرنجانید. روزه ای پرهیز از گوشت وجود داشت تا بر انسان ها محبت و مهربانی به حیوانات و موجودات دیگر را آموزش دهد، روزه ای طول عمر وجود داشت که خانم ها برای طول عمر شوهر شان روزه میگرفتند، عمر آنها بیشتر یا کمتر نمیشد، اما هدف ایجاد محبت بیشتر میان خانم و شوهر بود، تا محبت میان خانم ها و شوهران شان بیشتر شود و کانون های گرم خانواده، گرمتر و صمیمی تر شود.

روزه در اسلام نیز آن چیزی نیست که تو فکر میکنی.

روزه ای دهن نخوردن حق دیگران و نگفتن حرف زشت به مردمان اطراف توست.
روزه ای چشم ندیدن به آنچه که از تو نیست، و با عث بوجود آمدن مشکلات اجتماعی میشود، میباشد.
روزه پا ها نرفتن به سوی کار زشت است.
روزه ای دست انجام ندادن کار زشتی است، که ممکن است دیگران را آزار و اذیت کند.
روزه ای نیت ها و قصد ها همان روزه ای است که در اندیشه و پندارت مفکوره ای آزار رساندن به دیگران را پرورش ندهی.

روزه ای نخوردن و ننوشیدن یک وعده غذا همان کمک به انسان های فقیر است که باعث ایجاد نوع دوستی و باعث ایجاد همدردی با بی نوایان میشود، تا مردم از فرط گرسنگی نمیرند، تا انسان انسان همنوع خود را مانند خود دوست داشته باشد و نگذارد که کسی در نزدیکی اش از گرسنگی رنج ببرد.
این روزه ای که تو میگیری، بدان که روزه نیست، فقط اسمش را شنیده ای، و به عمق معنی آن هرگز نیاندیشده ای.

اگر میخواهی بدانی که منظور من چیست، برو همان کسی را که دیروز روزه خوار خطابش کردی، پیدایش کن و از او معذرت بخواه. مرد با ناراحتی بیدار شد و رفت تا کسی را پیدا کند که او را بخاطر روزه نگرفتن توهین کرده بود.

بعد از جستجوی بسیار زیاد کسی برایش آدرس داد که در یک مخروبه برود. در آن مخروبه رفت و شخصی را دید که در آنجا خوابیده است. رفت که بیدارش کند، اما شخص را در حالت بیهوشی یافت. تلاش کرد که او را بیدار کند، اما دید که آن شخص به قدری نا توان است که دیگر نمیتواند برخیزد و نمیتواند چیزی بگوید. رفت و با خود غذایی آورد و را قدری آب شیرین را در دهن آن مرد ریخت تا بیدار شود. مرد پس از لحظاتی به هوش آمد و ازین مرد تشکری کرد. مرد گفت من آمده بودم که از تو معذرت بخواهم. من آن روز به تو روزه خوار دوزخی گفتم. مرد خندید و گفت خوب پس تو همان شخصی استی که روزه خوار دوزخی گفتی و رفتی. مرد تبسمی کرد و گفت. فرقی نمیکند. تو شاید نمیدانستی که من در چه وضعیتی قرار داشتم. من پاهایم شل است و نمیتوانم ازین مخروبه بیرون بروم، هفته ها بدون غذا در همین مخروبه میمانم، و آن روز تنها روزی بود که کسی آمد و مرا ازین مخروبه بیرون ساخت. من اصلا نمیدانستم که ماه رمضان است. آن شخص بسیار به من مهربانی کرد. به من غذا داد و رفت تا برایم آبی بیاورد. تو آمدی و به من روزه خور دوزخی گفتی و رفتی و سپس او آمد و مرا به دوباره با آب و غذا به این مخروبه آورد. تا سه روز پیش با غذای همان مرد زندگی کردم. و از سه روز بدینسو دوباره از گرسنگی ضعف کردم و ندانستم که چی اتفاقی افتاد.

مرد که اشک هایش در چشمش جاری شده بود، گفت من حالا فهمیدم که معنی رمضان چیست و مسلمان ها چرا روزه میگیرند. آن مرد او را به خانه ای خود برد، و باقی عمر خود را به کمک به بی نوایان سپری کرد. 

۱۳۹۵/۰۳/۱۲

Court of Justice for an Afghan Asylum Seeker

Yesterday I participated in a court of Justice as a translator / interpreter for an Afghan asylum seeker who was brought to the court for being judged for not being able to pay his 25 Euro bill.  

His crime was a very big one. It was not paying the “Internet bills”. It was a very interesting scene. It was supposed to happen in a very fair manner but it did not.

There were judges and lawyers representing the internet company but the Afghan asylum seeker had no one to defend him but himself.

 After many other people went there to speak for themselves with their lawyers, finally it was the turn of the Afghan asylum seeker.

The judge asked him to the place to defend himself against the lawyer of the company.
He stood up and said:

Your honor, it is about 4 years that I have been here in the country as an asylum seeker. A series of bad things happened to me here in these 4 years. The most important ones were attempts to murder and life threats by the doctors and unnecessary operations to place some machines in my belly to kill me and unnecessary injections. Why would you need to do that as a nation? Is that really necessary?
One of the main other issues are the fact that I receive big bills to pay every time, without spending any services of these different companies.

Even without buying anything from these companies, I want to pay them, because if don’t, I get serious punishments in different aspects of life, that is the real life situation for the Afghan asylum seekers.

But the problem is that I don’t have any income. I have been jobless for all the time that I have spent in this country but I have always received big bills to pay, which are obviously a kind of financial punishment for me by some companies, which I am not sure they exist.

I was in a very bad depression because of all bad things that happened to me in this country, by its noble and respectable people, I decided to have internet at home to change my mind.

I went to the library and used the internet there to contact one of the internet companies.

They sent a person and brought a small machine with them, and then one of the agents of the company liked that machine and took it away before installation and changed it, maybe because that one was nicer and better than the last old one he brought it for me from his home. I asked the representative of the company not to change that machine, but he did not listen to me. I asked that company representatives and told them to send the bills every month, because if it gets loaded for few months, then I won’t be able to pay it. They said ok, and they left.  

I got a connection for 25 Euros per month. But the connection was not good and I got disconnected almost every 10 minutes and then I decided to call that company again.

The company said that they will not activate the internet on that line, unless they receive the first payment.

I thought that the internet connection is not ok, the quality is really bad, and so I have to stop this connection. I put the lines away, and I did not use that internet anymore because it was not usable.
I went to the library instead to use the free WiFi from the library.

Now after many years, I receive this bill of 580 Euros to be paid for this internet company. If I had a job and if I had money, they only money they earned and deserved to be paid amounts only 25 Euros for that first month, not obviously 580 Euros.

I have received so many other bills the same way and I am paying them by 10 Euro or 20 Euro per month, now I have stopped accepting further bills.

The judge was very angry and said: wow, what a bad country! Why don’t you leave this country, if it is so bad?

The Afghan asylum seeker said, well, again it is the financial problem, Sir, if I had money to travel, I was already gone, I wouldn’t be here today to listen to your racist, chauvinist, nationalist, xenophobic and anti – refugee comments.

My first question is “Why is it so much 580 Euros?”. I have never used so much of the internet from this company.

-          Well, it is because of the interest?

-          How much is the interest rate for a 25 Euro to become 580 Euros? And how long will it take to increase 25 Euros to 580 Euros?

-          We that I don’t know!

Tell me how can I pay this amount? I don’t have a job, I have no income and obviously you cannot punish someone because of poverty and joblessness.

Why don’t you work?

Almost every company in your country has a copy if my CV. I can’t force them to give me a job. You should know that in all countries of the word, creation of jobs and opportunities for employment is the responsibilities of the relevant governments.

Well, I think you know the answer yourself, look at your comments about refugee, how can a society opinionated the xenophobic ways, the way you just spoke about the immigrants, can offer a job to refugees?

I am deeply disappointed form all the European countries and their xenophobic behavior. I do not really expect any positive behavior towards the migrants, asylum seekers and refugees; because a judge like you, setting in the highest rank of justice and law, would be so biased and so sick with the disgusting sickness of xenophobia, racism and nationalism, then the ordinary people would never hesitate to kill refugees.

Order, order, order … your time is over. You have to pay this amount, otherwise it will raise and you will be made to pay more.

Well, I don’t have money, just change it into prison time, maybe a month or two, so that I can go there and make you all happy. Because that is the only way I can pay this amount for the internet that I never used.
-          We can’t do that.

Ok then, thanks for inviting me here today. “No service, no payments”. When I face people in your country, they either want my money or my life. I think you can be a proud nation when it comes to behaving with foreigners. You don’t need to be so racist and so chauvinist. You don’t need to be a nationalist either. Open your minds and stop discrimination and putting pressure on poor refugees and asylum seekers.

Try to read at least once the declaration of human rights. Try to read the conventions of the Geneva as well as the conventions of the International Labor Organization.  



۱۳۹۵/۰۳/۰۷

Sympathy for patients of diabetes in Afghanistan!

همدردی با بیماران مرض شکر در افغانستان !
.....................................................
چند روزی از عمر خود را وقف کرده و خواستم یک تحفه ای برای بیماران مرض شکر در داخل افغانستان تهیه کنم. امروز موفق شدم.
نظر حدود صد نفر متخصصین، دانشمندان و داکتران طب را به طور فشرده به زبان ساده دری گرد آورده و به طور رایگان در خدمت کسانی قرار میدهم که در خانواده شان کسی به مرض شکر مبتلا باشد.
اگر کسی را میشناسید که به این بیماری مبتلا باشد، شما هم میتوانید با یک کلیک کردن یک جلد ازین راهنمای بیماران مرض شکر را دونلود کنید.
نظر به اخبار رسانه ها، درین اواخر مرض شکر در افغانستان افزایش یافته است و امیدوارم این یک قدم موثر در جهت کمک به بیماران مرض شکر و همچنان جلوگیری و پیشگیری از مبتلا شدن به مرض باشد.
برای دونلود، بر روی این لینک یا پیوند کلیک کنید:
https://drive.google.com/file/d/0B2hMAeYxq5bJSzdNSUJHdlBfSlU/view?usp=sharing

۱۳۹۵/۰۲/۰۸

Governance in Afghanistan

حکومتداری در افغانستان


از یکی از متخصصان حکومتداری خوب در افغانستان پرسیدند که "چرا افغانستان هر بار حکومت میسازد، نمیتواند حکومت پایدار و دوامدار باشد، حکومت میسازند، سقوط میکند، حکومت میسازند بازهم سقوط میکند، دلیل آن چیست؟".
متخصص در جواب گفت: دلایل نا پایداری حکومت های افغانستان و دلایل ناپایداری نظام سیاسی درین کشور بسیار زیاد است اما من اشاره میکنم به چند نکته بسیار جالب در نظام سازی در افغانستان.
افغانستان یک کشور چند ملیتی، چند قومی و چند فرهنگی است. بنابرین نظام سازی درین کشور و حکومتداری باید همیشه چند بعدی باشد و تمام ابعاد باید در ساختن یک نظام سیاسی در نظر گرفته شوند.
در نظام های قبلی این کشور همیشه و اکثراً کسی که در راس قرار داشته یک فرد پشتون بی سواد بوده که این خود راه را برای کوتاه شدن مدت عمر حکومت ها هموار کرده است.
بنابرین نظام سازی درین کشور به مشکلات زیادی مواجه است که من درینجا مهم ترین آنها را یاد آوری میکنم:

  • عدم مشروعیت،
  • عدم حفظ تعادل و توازن،
  • عدم تامین عدالت،
  • عدم ایجاد قوانین همه شمول و بی طرفانه،
  • عدم برابری در مقابل قانون،
  • عدم موجودیت یک پلان هدفمند سیاسی،
  • عدم توجه به خواسته های مردم افغانستان،
  • عدم توجه به رفاه مردم ،
  • عدم توجه به داشتن و حفظ حمایت مردمی،
  • عدم استقلال احزاب سیاسی،
  • عدم موجودیت رهبران خردمند، با سواد و خوب سیاسی،
  • عدم موجودیت یک نظام تعلیمی سودمند و مفید علوم سیاسی در کشور برای تربیت سیاستمداران آینده،
  • عدم موجودیت قوانین شفاف و سودمند برای شناسایی و مبارزه با فساد سیاسی گسترده،
  • عدم موجودیت پشتیبانی و حمایت اقتصادی از احزاب  دموکرات،
  • عدم شفافیت در حقوق و حوزه صلاحیت های محاکم محلی،
  • عدم موجودیت شایسته سالاری،
  • عدم موجودیت پلان های هدفمند اقتصادی برای خود کفایی افغانستان از نظر اقتصادی،
  • عدم موجودیت درک کلی از منافع ملی در سطح مملکت به خصوص در میان سیاستمداران کشور،
  • سوء استفاده های سیاسی،
  • بهره کشی،
  • عدم مسئولیت پذیری،
  • عدم درک و شناسایی درست از حقوق
  • عدم موجودیت احصائیه و ارقام

  




۱۳۹۵/۰۲/۰۳

What is Peace?


صلح چیست؟
کودکی در افغانستان از پدرش پرسید که پدرجان صلح چیست؟

پدرش تبسمی کرد و گفت که مچم بچیم. چهل سال است که چیزی را بنام صلح ندیدیم. بیخی چهریش یادم رفته. هیچ نمیفامم که صلح چی معنی دارد. صلح یعنی حفظ آرامش و نظم عامه و حفظ جان، مال و عزت مردم افغانستان است. صلح یعنی نبودن جنگ در افغانستان است.

پسرک گفت پدر جان جنگ در افغانستان بخاطر مداخلات بیگانه هاست؟

پدر باز هم تبسمی کرد و گفت: بچیم اگر در اطراف افغانستان دیوار های آهنی بلندی بسازیم که هیچ کسی درین کشور داخل شده نتواند و هیچ فردی بیگانه درین کشور وارد شده نتواند، باز هم ما به صلح نمیرسیم. اگر هر خانه افغانستان را زره بگیریم، باز هم به صلح نمیرسیم.

مشکل وطن ما درین است که ما هم از داخل ویران شدیم و هم از بیرون.

در داخل کشور هر شخص با یک شخص دیگر درگیر است. اگر هیچ بیگانه ای هم نباشد، همین جنگ های داخلی همه ما را میکشد. مشکل در تربیت نسل هایی است که در جنگ بزرگ شده اند. حقوق همدیگر را رعایت نمی کنند. چیزی به نام قانون را نمیشناسند. مسلح هم هستند. گاهی خود را طالبان نام میگذارند و گاهی هم مجاهدین. همه یکدیگر خود میکشند.

ما برای ایجاد صلح، به تربیت یک نسل جدید نیاز داریم که حقوق را بدانند و رعایت کنند. حق خود و حق دیگران را بشناسند. آنها باید قانون درست بنویسند که قانون مشکل نداشته باشد. آنها باید این کشور را قانونمند بسازند. اول مشکلات داخلی را در بین گروه های مختلف حل کنند، سپس بپردازند به مسائلی از قبیل مداخلات کشور های بیگانه در امورات داخلی افغانستان.

در افغانستان هر کسی که رئیس جمهور میشود، قانون را طوری میسازد که تمام عایدات کشور باید به جیب خانواده ای او بریزد و هیچ کسی دیگر نباید حق نظارت را داشته باشد.

یک تعداد مردمان این کشور باور دارند که افغانستان کشور پشتون هاست. همیشه باید یک رئیس جمهور پشتون باید بر سر این مردم حکومت کند. یک تعداد دیگر میگویند که مردم افغانستان باید مسلمان شوند. حکومت اسلامی تنها راه حل این کشور است، و آنها خود شان را طالبان مینامند. یک تعداد دیگر هم هیچ کاری نمیکنند.

این کشور به عدالت نیاز دارد. به یک نظام سیاسی متعادل. به انسان های دانشمند. این کشور در دست یک تعداد دزدان افتاده است که فکر میکنند بخاطر نگهداشتن افغانستان، باید افغانستان را فروخت.

این کشور به بحران عقلانیت، به بحران برنامه سازی، به بحران سیاست، به بحران اقتصاد، به بحران نیروی بشری، به بحران رهبریت، به بحران نظام سازی، به بحران فرهنگ و تمدن گرفتار شده است. این کشور اوج استبداد، اوج ظلم، اوج نابرابری ها، اوج اشتباه، اوج جرایم، اوج بی قانونی، اوج سوء استفاده و فساد، اوج بی تربیتی، اوج ندانستن ها، اوج بد اخلاقی، اوج فرار، اوج مهاجرت، اوج تلفات و کشته شدن ها، اوج مداخلات بیگانه، و بلاخره به اوج نا امنی و جنگ تبدیل شده است.




وحدت ملی ویرانه ما


What is asylum seeking? پناهندگی چیست؟

A young boy asks this question from his funny father in Afghanistan who’s got a good sense of humor was just watching the news about how the Afghan refugees suffer in Europe.

The father answered the question in a very different way.

Well, son, it is a relative term. It is different for every person and every nation. They write many things on the papers about it, but in reality it is a totally different thing. But mostly for the people of Afghanistan it means like this:

Christians hate Muslims. They explode their own houses and blame Muslims for that. As a result they attack some Muslims countries and send two kinds of troops, the white ones that we see them, and the black ones that we don’t see them. They change regimes and bring their own people to rule. They got place and the most modern technology to kill hundreds and thousands at a time.

Now some stupid, unaware and ignorant people manage to escape the war in their own countries mainly from Afghanistan, Iran and Syria and go to one the most racist, fascist, chauvinistic and extremist Christian countries and say, hey I have managed to escape the war your soldiers began. Would you like to kill me in your own home country?

Some of them ask more than 200 stupid questions and some of them don’t, and finally they answer either positive or negative.

If they answer positive, they say “Yes, we would be glad to help” and if the answer is negative, they say “No, you’ll die without our intervention”.

Now if the answer is positive, they give them some other options too:
How would you like to die?

1.        With torture in the refugee camps
2.        Immediate death without torture
3.        Half death and receiving 1000 Euro bills per month

Mostly the asylum seekers and refugees from Afghanistan receive a negative answer, if they get positive, then they would go for the last option, if they can read and write and be able to choose.

 (Satirical Comedy) 

۱۳۹۵/۰۱/۲۷

Afghan Refugee Kid Writes his Mom

A letter from a 15 year old Afghan refugee in Europe to his mother in Afghanistan:

Dear Mother,

I hope this letter finds you in the best of health. I am writing this letter from a refugee camp in one of the European countries. I am still alive. I am trying my best to be fine. I think this would be the last letter I send you before I get killed by these racist people. I am living in a very bad situation here. I was so naïve before coming to Europe. It was the most stupid decision to come to Europe and think that these people will protect and save us. We were 14 when we left Afghanistan and now all 13 friends of mine were murdered on the way to Europe in different countries and I am the last one.

We always thought that Europeans might be kind and friendly like our people and we can ask them to help us all the time, but these were all wrong assumptions. Here I see that they kill almost every Afghan refugee. They even closed their borders only for the people of Afghanistan. I see Afghan men; women and even children die almost every day. They die because of different reasons. Some because of poisonous food, some because of cruel smugglers, some because of cruel police and some others because of the racist local people who intervene their health and create health problems for them.

I thought I would be able to help you and my brothers and sisters when I get here but now I know that it is almost impossible. I don’t have the right to work here and earn money. The Europeans are not as good as they look for the people of Afghanistan. They are really bad people. I did not know that before but now I know them all. Please don’t let them come around our house in Afghanistan, because they are very dangerous people and they think that all the people of Afghanistan are their enemies and they will harm you. When you see them in our village, please stay away and try to keep our family as far as possible.

In this refugee camp they did an operation on many of Afghan refugees and placed some heavy metals inside their belly and they think they will die very soon. They next they it is my turn to go to the doctor for a surgery and I think they will do the same thing to me too. Pray for me. We can’t escape and we can’t come back. Being a refugee in Europe is like travelling in the dark jungle and don’t know from which side a monster or a wild animal attack you and kill you.

They put us in the prison in Italy and the police asked us to hit each other and they did lots of wrong things to us that I can’t explain. They took our mobile phones and some money. I have been to many prisons in different European countries, hungry, thirsty and very dirty without access to toilets and bathrooms.

You know mom, I was not religious at all when I was at home. Here they blame us for being Taliban, terrorist and extremists. Now I pray 5 times a day and I ask help only from God because he is the only one who can help me in this bad situation. That is the only think I have now, my God. I did not know that being a Muslim would create all these problems for me. Here these people around us all are against Muslims and they invite us to change our religion and become Christians. Some people change their religion and they think that is the only way to save their lives, but I am now proud to be a Muslim and I promise mom, that I love you and will die in the religion and good lessons that you gave me. When the boys change their religion, they give them new Christians names too, but I love to die with the name you gave me mom and I like it very much. I wish my father was around to help you when I am not around mom, may his soul rest in peace, his soul will also be happy if I maintain my name and my religion.

My dear lovely mother! I am sending you some of my latest photo so that you can see how much have I changed so far.

I almost forgot to tell you mom, I passed so many difficulties and every moment on the way was a life threat. I was inside a container and there was no oxygen to breath. I was inside a small boat in the sea and the storm destroyed it and we were about to drown in the water. So many of my friends died in these difficulties and we buried them on the way. Some of them had contacts of their families and we informed them, but some of them did even have a number to call and no one know when they died and where they are buried.

I thought when we get into a European country, the life threats will end and I will begin and new life, but that is not true, almost every minute I get a new life threat from these people. They have made a system for refugees which will lead all Afghan refugees into insult, torture, mistreatment, misbehaving, health problems and finally to a sad death. I can’t escape it. Before I believe in destiny and I thought that everything that happens, happens for a reason and everything is destined by God, but now I know that God has nothing to do with the stupidities of human beings and I don’t want to blame God for what these people do to me.

My friends cannot walk after they had operations which plated something inside their bellies to kill them gradually and, I think after a week, I will be the same. I won’t be able to walk. These people don’t stop trying to kill Afghan refugees and I hope they will succeed to kill me too because I want to end this miserable life of mine and tried many times but I could not kill myself. I have depression and stress in every moment. It is a strange thing to wish to die, but I do wish to die mom, I am sorry to tell you this mom. I don’t want to make you feel sad and don’t want to make you feel bad. If you were here, you would have wished the same thing too.

When I was in Afghanistan, I thought that Europe was a good place and everybody was well educated and everyone was brought up in peace and I thought they might have had the chance to develop the human ideas positive ways. I always thought that the people in Europe might have respect for Human Rights but now I see that the development is only in construction and buildings and outlook of the cities, but the ideas of the young generation and the people of Europe is the same backward anti-human being and have developed in the wrong ways. Their ideas have developed more in the xenophobic, islamophobic and racism directions. They kill Afghan refugees the same way they killed Jews back in the history.

All the problems begin with the fact that we don’t have the right information and we come to reach into a heaven to save our lives, but we end up in the hell.

The problem begins with the fact that we don’t have electricity and TVs in our village and that makes our people blind. We don’t know what happens here and if I knew that these people will kill me, I would have never come to Europe.

We don’t get the right and true information when we live in Afghanistan about the situation here in Europe. We only see some nice films about Europe in a TVs and CD players which runs with the generator only when we have some money to buy fuel for that electricity generator.

I’m so sorry mother, because I don’t have money to send you. I know that you might think I am not the same responsible boy for my brothers and sisters, but the truth is that I am the same responsible boy but the situation here is really bad. There in Afghanistan I had the right to work and earn some money but here I don’t.

The things that you see and hear about Europe, whether on the TV or in those nice photos of the parks sent by some relatives, do not show the real picture of Europe.

The ugly truth is that European people hate Muslims and they kill all of us whether we are inside Afghanistan or we escape and come in Europe. 

My dear mom, would you please mind reading this letter to all other mothers in that village when you come together so that they can get to know the situation here and that they should not allow their sons to come to Europe because a certain death is awaiting for them here in Europe.
Love you mom,

Your son,
Mahmood





















۱۳۹۵/۰۱/۲۰

Afghanistan Trade Center

An illiterate construction expert locally called as “Gilkaar” was building two big towers in a remote village in Afghanistan with mud and straw. The word Gilkaar is a combined word made of two different words “Gil” which means “mud” and “Kaar” which means “work” and it is literally translated as “Mudworker”  to show that how underdeveloped is the construction sector in Afghanistan, because most of the buildings are made of soil and water (mud) and sometimes stones in the foundation. It is maybe because of extreme poverty and weak and tribal government and political institutions.

Gilkaar was making the two towers as high as possible. The materials were not strong enough to bear the weight of the height and the way he was building it was very unprofessional.

The two towers had fallen down many times and the man was rebuilding it again and again with different techniques to make sure it will not fall down next time. The two towers were not straight but a little bit bowed due the fact that he did not have enough equipment and tools to measure the height, width and other dimensions of the two towers.

An American journalist came by and interviewed the old man for his project which was about to end after many years of hard work.

Journalist: You are doing a great job. How long have you been working on this project?
Gilkaar: Since 2001.
Journalist: What are you planning to make?
Gilkaar: The highest muddy towers for Afghanistan and I call them Afghanistan Trade Center.
Journalist: Why are you making it from mud and straw in such a poor quality?
Gilkaar: I don’t have money to invest on these towers. I am making them from the soil and water which are available for free in the working site.
Journalist: But they are so weak and unprofessional and even not straight and they will eventually fall down and it can kill people, don’t you think it is all a waste of time and resources what you are doing?
Gilkaar: No, if they fall down, then we won’t blame and attack and occupy another country for it, the same way you Americans did to our country, and then he laughs. You thought us good lessons. But we don’t go that far to create religious extremist groups to kill innocent people in other countries too. We have lost so many lives and family members because of your towers and now it’s time for us to build our own towers and even if they fall down and kill some people, they will die for the Afghanistan Trade Center, not for another countries trade center. You people from the western countries are so bad. When your people come with guns in our country, we accept you and let you live here but when my sons immigrated into your countries without guns to save their lives, you killed one of them and deported the other one to Turkey. You people use our nation, our country, our religion and all what had built here to defeat Russia in this country and now you occupied it and torture the same people you used and destroyed their country. At least what you can do for this country is to stop killing innocent civilian in this country that you have occupied.
Journalist: Are you sure? Puts his hand in his pocket and takes out a pistol and shoots Gilkaar in the head and leaves.

Next day the media and TV announces this way: There was a suicide attack against a foreign journalist in Afghanistan but the security forces managed to kill the suicide attacker before he exploded himself. He was a man of 55 years of age and was shot right in front of the two highest towers made in a remote village and called as Afghanistan Trade Center. The camera man “Ajmal Naqshbandi” who was an Afghan had filmed the scene was also shot and murdered in this tragic event by the terrorists who planned this attack.