۱۳۹۶/۰۴/۱۶

جشن دمبوره در بامیان



مصاحبه با مولانا جلال الدین محمد بلخی و جشن دمبوره در بامیان

.....................................................................................................................
تعدادی از مردم رفتند تا با رومی بلخی در مورد جشن دمبوره در بامیان مشوره و مصاحبه کنند و ببینند که رومی بلخی درین مورد چی میگوید؟

گفتند ای مولانای بزرگ، ای تو افلاطون و جالینوس ما،
ای دوای نخوت و ناموس ما! تو همه چیز را بهتر از دیگران درک میکنی، لطفاً برای ما بگو که ما چی کار کنیم؟
تعدادی میگویند دمبوره و موسیقی حرام است و تعداد دیگری میگویند که ما جشن دمبوره را بر گزار میکنیم. کدام یکی راست میگوید و کدام یکی دروغ میگوید؟
حقیقت کدام این هاست و کدام راه به نفع مردم ماست؟
رومی بلخی تبسمی کرد و گفت:


بزن تمبور چون حکایت می کند

از جدایی ها شکایت می کند

کزین بامیان تا مرا ببریده اند

از نفیرم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
بازجوید روزگار وصل خویش
سر من از ناله ی من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
آتش عشقست در تمبور ما
جوشش عشق است این زمبور ما
تمبور دستیار کسیست که از یاری برید
پرده هایش پرده های ما درید
مثل تمبور زهر و تریاقی که دید؟
مثل تمبور دمساز و مشتاقی که دید؟
تمبور نه خانه  پرخون می کند
قصه های عشق مجنون می کند
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت گو: رو باک نیست
تو بمان تمبور چون تو پاک نیست
هرکه جز ماهی ز آبش سیر شد
هرکه بی روزیست روزش دیر شد
هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و عیب کلی پاک شد
شاد باش تمبور خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما
با لب دمساز خود گر جفتمی
همچو تمبور گفتنیها گفتمی
هر که او از هم زبانی شد جدا
بی زبان شد گرچه دارد صد نوا
بند بگسل باش آزاد ای پسر
چند باشی بند سیم و بند زر
گوش کو تمبور چون حکایت می کند
از جدایی ها شکایت می کند