روزگاری یکی از اراکین دولت افغانستان در یک
جلسه بین المللی از تاجران و سرمایه گذران خارجی دعوت کرد که در زمینه های بکر در
افغانستان سرمایه گذاری کنند. سرمایه گذران سکتور های مختلف سوال های شان را چنین
مطرح کردند:
تقاضای سرمایه
گذاران: ما میخواهیم شرکت تولیدی و پروسس مواد غذایی در
افغانستان تاسیس کنیم. برای تاسیس این شرکت ما به چند چیز مهم در قریه های مورد
نظر نیاز داریم. ما به امنیت، انرژی برق و گاز، آب آشامیدنی، راه های مواصلاتی هم برای رفت و آمد به
آن منطقه و هم برای انتقال مواد جهت رفت و برگشت وسایل نقلیه کوچک و بزرگ احتیاج
داریم. ما به شرکت های بیمه نیاز داریم تا بتوانند میزان هزینه ریسک های ما را
کاهش بدهند. ما به نیروی کار ماهر و ارزان در بخش ها مختلف تولیدی در منطقه نیاز
داریم. ما به خدمات صحی برای کارمندان و همچنان بیمه صحت نیاز داریم. ما به سیستم بانکداری
مدرن و امروزی نیاز داریم تا معاش و حقوق کارمندان خود را از طریق حساب های بانکی
شان به وقت و زمان معین به آنها پرداخت کنیم. آیا این چیز ها در دهات افغانستان
قابل دسترس میباشند؟
جواب اراکین دولت
افغانستان: همه چیز آماده است.
نظر نمایندگان مردم دهات و جامعه مدنی
افغانستان: ما در قریه های افغانستان متاسفانه امنیت
نداریم. مردم محل در دهات افغانستان تحت ظلم و استبداد شدید نیرو های مسلح دولت،
نیرو های مسلح غیر مسئول و در بسیاری موارد بیرون از حاکمیت دولت و تحت نظام های
قبیلوی طالبان در بدترین وضعیت زندگی میکنند و بیشتر جوانان آنها به سوی کشور های
خارجی مسیر مهاجرت را نسبت به زندگی کردن در دهات افغانستان ترجیح میدهند. ما در
دهات افغانستان برق نداریم. بیشتر مردم افغانستان از نفت برای تولید برق توسط
جنراتور استفاده میکنند. افغانستان گاز بسیار زیاد دارد اما متاسفانه تا هنوز
استخراج نشده است. یک تعداد کمی از مردم با سرمایه گذاری شخصی شان از سیستم های
برق آفتابی استفاده میکنند. تعداد دیگری هم آسیاب های آرد را شبانه به یک برق
ناچیزی تبدیل میکنند که برای روشنایی چراغ های خانه های شان هم کافی نیست، چه رسد
به اینکه از آن برق برای تاسیس شرکت های تولیدی استفاده شود. شهر های افغانستان
نیز به یک برق وارداتی کشور همسایه وابسته است که موجودیت آن برق نیز بستگی دارد
به روابط ما با همسایه و همچنان امنیت در جریان راه های انتقال برق از کشور همسایه
تا شهر های افغانستان. شبکه های آبرسانی افغانستان در اثر جنگ های داخلی کاملاً از
بین رفته است. بیشتر دهات افغانستان به آب آشامیدنی صحی دسترسی ندارند. راه های
مواصلاتی کشور در جریان جنگ های داخلی از بین رفته اند و کمتر سرک قیر در
افغانستان به استندرد امروزی وجود دارد. سرک ها، جاده ها و خیابان های افغانستان
بسیار با کیفیت پائین ساخته شده اند و چون درین کشور کانالیزاسیون وجود ندارد و
بارندگی برف و باران در فصل زمستان زیاد است، همه ای سرک های قیر ریزی شده این
کشور، چه حلقوی، چه شاهراه ها، چه میان شهری، چه میان ولایتی همه و همه از نظر
نورم و استندرد های بین المللی حفاظتی بدون هر نوع معیار های حفاظتی، چراغ های
ترافیکی و دیگر علامت گذاری های ترافیکی بوده و در مقابل آب برف و باران شدیداً
آسیب پذیر میباشند. دهات افغانستان اغلب چیزی به نام راه مواصلاتی درستی ندارند،
نه سرک قیر ریزی شده در آن موجود است و نه هم سیستم ترانسپورت عامه مثل منی بس،
ترم، ترین (قطار) و یا بس های شهری درین کشور وجود دارد.
در مورد بیمه برای سرمایه گذران چیزی درین کشور
وجود ندارد که بتواند میزان ریسک سرمایه گذاری را کاهش داده و به سرمایه گذران
اطمینان دهد که سرمایه های آنها در مقابل خطرات احتمالی بیمه خواهد شد.
نیروی کار ماهر و ارزان در افغانستان بسیار زیاد
وجود دارد اما بخاطر عدم موجودیت امنیت و عدم موجودیت زمینه های اشتغال همه در حال
فرار ازین کشور اند. افغانستان همه روزه صد ها تن از جوانان خود را از دست میدهد
چون این جوانان از نبود امنیت، از نبود امید به زندگی بهتر، از خاطر نبود حکومت
داری خوب و فرصت های کاری و تحصیلی همه فرار میکنند. جوانان افغانستان مانند پرنده
های مهاجر با قبول خطر مرگ خود را به دریای مدیترانه می اندازند تا باشد که به یک
کشور امن برسند. آنها از جنگ چهل ساله خسته شده اند و از زورگویی، استبداد،
انفجار، اسلحه و بوی خون، باروت و دیدن انتحار و انفجار خسته شده اند. آنها ازین
کشور میروند. تعداد زیادی از آنها در راه رسیدن به یک کشور امن غرق میشوند. آنها
از قوماندان های مسلح، از نیروی های مسلح، از بدرفتاری پولیس، از بد رفتاری طالبان
و گروگان گیری و کشتن مسافران خسته شده اند. آنها از شنیدن دروغ های سیاستمداران
بی سواد و فاسد خسته شده اند. آنها دیگر امید خود را از دست داده اند. آنها از بی
مهری دولتمردان و بی مسئولیتی آنان در قبال سرنوشت شان خسته شده اند و نمیتوانند
بیشتر ازین در میان بار فلاکت و رگبار های مرمی و انفجار با انزجار زندگی کنند.
آنها میروند و غرق میشود. میمیرند. با کودکان و فامیل شان افغانستان را برای همیشه
ترک میکنند. آنها نمیخواهند دیگر نامی ازین کشور را به گوش های خود بشنوند و
نمیخواهند دیگر شاهد فریاد و ناله های کودکان زخمی بر روی سرک باشند. آنها دیگر
نمیخواهند شاهد گدایی خانم ها بر روی سرک باشند. مردم افغانستان خسته شده است.
مردم افغانستان دیگر نمیخواهند نام طالبان را بشنوند. آنها دیگر نمیخواهند شاهد
تعصب های قومی، مذهبی، دینی و یا نژادی و زبانی باشند. آنها خسته شده اند و
میخواهند همه انسان ها مساویانه در کنار هم با احترام به یکدیگر زندگی کنند. آنها
میروند تا شاید به یک کشوری برسند که به نام انسانیت احترام قایل باشند. آنها سفر
میکنند به سوی کشور هایی که دم از حقوق بشر میزنند. کشور هایی که میگویند مساواتٰ
عدالت، برادری، برابری، حقوق مساوی برای همه انسان ها، حقوق بشری مساویانه برای هر
فرد در جامعه، احترام متقابل، ... اما اینکه آیا به آن میرسند و یا نمیرسند بحث
دیگریست و یا اینکه در آب بحر غرق میشوند و میمیرند و یا هم در دست انسان های کثیف
تر از مردمان کشور خود شان می افتند و زندگی شان برباد میشود.
خدمات صحی؟ در افغانستان چیزی به نام خدمات صحی
نداریم، فقط چند تا داکتری است که یک چند سالی ورترنری خواندند و سندی از پاکستان
آورده و بر مردم بیچاره افغانستان هر چیزی را به نام دوا می فروشند. این کشور نمی
تواند و نتوانسته داکتر تربیت کند. دانشگاه های طبابت این کشور پروژه های ناکامی
بوده که امروز تمام مریضان عادی این کشور برای تداوی هر نوع بیماری عادی مجبورند
یا به هندوستان، یا به ایران و یا هم به پاکستان سفر کنند تا نزد داکتران بیگانه
پول شان غارت، وضعیت صحی شان وخیمتر و تن خسته و بیمار شان عیادت شود. در
افغانستان در طی چند دهه جنگ نه داکتر باقی مانده است و نه هم وسایل و ماشین آلات
طبی و مورد نیاز. درین کشور نه سیستم صحت وجود دارد، نه سابقه بیماری، نه دوسیه
صحی و نه هم داکتر خانوادگی. فقط چند تن اشخاص استفاده جویی هستند که با یاد گرفتن
اسم انگلیسی دوا میتوانند بر روی یک کاغذ یک شفری بنویسند تا دواخانه پهلوی معاینه
خانه شان که قراردادی خودشان است بتواند دوا های تاریخ گذشته و انقضا شده خود را
به مریضان بفروشند.
سیستم بانکداری؟ بلی همان کابل بانک فقط در چند
تا شهر بزرگ وجود داشت تا بتواند پول مردم را به جیب برادر رئیس جمهور بریزد که آن
هم سقوط کرد. حالا چه کسی میتواند بر بانکداری درین کشور اعتماد کند؟
در دهات کشور هیچ بانکی وجود ندارد. تمام
معاملات و خرید و فروش ها درین کشور به صورت نقدی انجام میشود و از نقش بانکداری
فقط همان باز کردن حساب پس انداز در چند تا شهر بزرگ باقی مانده چون نفع صاحب بانک
در آن تامین میشود و مردم ساده پول خود را میریزند به جیب صاحبان بانک ... دیگر از
خدمات بانکی درین کشور خبری نیست.
افغانستان به هیچ وجه آماده جلب سرمایه های
خارجی نیست، بلکه در حال از دست دادن سرمایه های داخلی و حتی نیروی بشری و نسل
جوان این کشور است که برای این کشور یک ضایعه ای جبران نا پذیر خواهد بود.