۱۳۹۳/۰۶/۰۴

What poverty really means in Afghanistan?


بعضی مردم همیشه می پرسند فقر چیست؟


متاسفانه در کشور ما فقر یک نوع نیست که بگوئیم همین است و جز این نیست. درین کشور انواع فقر وجود دارد که حالا کوشش می کنیم برای شما بگویم.
 
ﻓﻘﺮ این است ﮐﻪ:
معاشت چهار هزار افغانی باشه و کرایه خانیت چهار صد دالر .

ﻓﻘﺮ این است ﮐﻪ:
صبح کراچی را گرفته بیرون پشت کار برایی و شب از شرم پول نان خشک نداشتن پیش خانواده و کودکان خود خانه آمده نتانی.

ﻓﻘﺮ این است ﮐﻪ:
قصه فلم لیلی و مجنون هندی را همه ای مردم ما حفظ کرده اند ﺍﻣﺎ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﮐﺸﻮﺭ ﺧﻮﺩ را نمی دانند.

ﻓﻘﺮ این است ﮐﻪ:
پول مصارف کشورت را بیگانه ها بپردارند و رئیس جمهورت با آنها جنگی باشه.

ﻓﻘﺮ این است ﮐﻪ:
که بی سواد ترین اشخاص را بر بزرگ ترین چوکی بشانی که کل مملکت را تباه کند.  

ﻓﻘﺮ این است ﮐﻪ:
بیگانه ها پول بدهند که به کودکان کشورت مکتب بسازی و تو از پول آن مکتب دزدی کنی.   

ﻓﻘﺮ این است ﮐﻪ:
که دزدی را بر خزانه ای کشور به خاطر خواهر زیبایش مقرر کنی و هیچ نوع قانون بازپرسی و نظارت برای او نسازی.    

ﻓﻘﺮ این است ﮐﻪ:
که سر نام پوهنتون و دانشگاه جنگ کنی اما در پوهنتون یا دانشگاهت معلم مسلکی، کوریکولم معیاری و درس با کیفیت نداشته باشی.   

ﻓﻘﺮ این است ﮐﻪ:
به جز قبیله خود دیگران را مسلمان و انسان خوب ندانی. و زبان خود را زبان اول و اصلی و زبان دیگران را زبان دوم و یا کمتر بدانی.    

ﻓﻘﺮ این است ﮐﻪ:
به چوکی بزرگ خدمت به مردم بشینی و به جز زنکه بازی کار دیگر انجام ندهی. و دانش لازم برای خدمت به مردم را نداشته باشی.  

ﻓﻘﺮ این است ﮐﻪ:
که تو به قدرت برسی تا به مردم خدمت کنی و همیشه از حقوق بشر صحبت کنی، اما در سر زمینت قتل کنند، سرقت کنند، تجاوز کنند، بچه بازی کنند، رشوت بگیرند، خانه های مردم را غصب کنند و تو با آنها همدست شوی طوری که همه چیز را ببینی و خاموش بنشینی و هیچ کاری برای عدالت خواهی انجام ندهی و هیچ کسی به عدالت دسترسی نداشته باشد.     

ﻓﻘﺮ این است ﮐﻪ:
به چوکی بزرگ امنیت برسی و مردم از نا امنی مجبور شوند از کشور فرار کنند. و تو دانش آنرا نداشته باشی که چگونه امنیت بیاوری.   

ﻓﻘﺮ این است ﮐﻪ:
به چوکی بزرگ کار برسی و مردم از بیکاری مجبور شوند به کشور های همسایه بروند. و تو دانش آنرا نداشته باشی که چگونه کار ایجاد کنی.      

ﻓﻘﺮ این است ﮐﻪ:
به چوکی بزرگ صحت برسی و مردم از مریضی مجبور شوند به کشور های همسایه بروند. و تو دانش آنرا نداشته باشی که چگونه به مشکلات صحت رسیدگی کنی.

ﻓﻘﺮ این است ﮐﻪ:
به چوکی بزرگ تعلیم و تربیه برسی و اما دانش لازم را نداشته باشی و در نتیجه مکتب ساختمان نداشته باشد، کتاب درسی خوب وجود نداشته باشد و معلم دانش کافی نداشته باشد و شاگردان را با چوب لت و کوب نمایند و مو های شاگردان را قیچی کنند و شاگردان از ترس ظلم معلم مجبور شوند از مکتب فرار کنند و مکتب را برای همیشه ترک کنند.  

فقیر این است که:
به چوکی بزرگ تحصیلات عالی برسی که باید برای مردم خدمت کنی و جوانان بیشتری را در عرصه های مورد نیاز کشور تربیت کنی، برایت کشور های بیگانه پول بدهند که دانشگاه بسازی و کیفیت درس دانشگاه ها ره بلند ببری، اما تو پیسه ره مصرف کده نتانی و جوانا هم هر روز تعداد زیاد شان از تحصیلات عالی محروم شده بروند.   

ﻓﻘﺮ این است ﮐﻪ:
به چوکی بزرگ اقتصاد برسی و اما فارغ صنف دوازده باشی و دانش لازم را نداشته باشی یک یک برنامه اقتصادی برای رشد اقتصاد مردم مملکت بسازی و حتی تعریف اقتصاد را ندانی. مردم کشور را به هر نوع فقر و مشکلات اقتصادی مواجه بسازی و هیچ وقت حاضر هم نباشی که به نادانی خود اعتراف کنی و چوکی را به اهل کار هم نسپاری چون خود خواه استی و قدرت را دوست داری.  
   
ﻓﻘﺮ این است ﮐﻪ:
در سرک های شهر خود کثافت ﺑﺮﯾﺰﯼ ﻭ ﺍﺯ پاکی سرک های ﺍﺭﻭﭘﺎ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﻨﯽ.

ﻓﻘﺮ این است ﮐﻪ:
ﻣوتر بیست هزار دالری ﺳﻮﺍﺭ شوی در سرک های خامه بدوانی ﻭ ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ درایوری و ترافیکی ﺭا ﺭﻋﺎﯾﺖ ﻧﮑﻨﯽ.

ﻓﻘﺮ این است ﮐﻪ:
ﺍﺯ ﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺳﯽ حرف ﺑﺰﻧﯽ ﻭﻟﯽ ، تنها به قبیله و زبان بی اندیشی. و در خانه بچیت ﺟﺮأﺕ ﻧﮑﻨﻪ ﺍﺯ ﺗﺮﺳﺖ بگویه ﮐﻪ ” تصادفی ﻗﺎﺏ ﻋﮑﺲ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻼﻗﻪ ﺍﺕ ﺭا میده کده (ﺷﮑﺴﺘﻪ)...

ﻓﻘﺮ این است ﮐﻪ:
ﻭﺭﺯﺵ ﻧﮑﻨﯽ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎیش ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻨﺎﺳﺐ ﺍﻧﺪﺍﻡ نان نخوری ﻭ یا دوا بخوری.

ﻓﻘﺮ این است ﮐﻪ:
بایسکل سواری و پیاده رفتن که برای محیط زیست خوب اند را ننگ بدانی اما موتر سواری را که محیط را آلوده می کند افتخار بدانی. و دﺭ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻓﺮﺍﻏﺘﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻥ ﭼﺮﺑﯽ ﻫﺎﯼ ﺑﺪﻧﺖ تیل (نفت) ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﯽ.

ﻓﻘﺮ این است ﮐﻪ:
به چوکی بزرگ فرهنگ برسی اما خودت بی فرهنگ ترین باشی طوری که در شهرت کتابخانه وجود نداشته باشد. ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ خانیت ﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﺍﺯ ﯾﺨﭽﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﻪ. جوانان کشورت سال یک کتاب هم نخوانند و در تحقیقات مطالعه، حد اوسط مطالعه مردمان کشورت تنها 10 دقیقه در سال باشد.

ﻓﻘﺮ این است ﮐﻪ:
کودکان همسایه ات شب را گرسنه خوابیده باشند و تو حج رفته باشی.

ﻓﻘﺮ این است ﮐﻪ:
ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ یک انسان ﮐﻪ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ کمک است، ﻣﻮﺑﺎیلته بکشی و فلم بگیری یا عکس بگیری.

ﻓﻘﺮ این است ﮐﻪ:
معلم ریاضی شده باشی ولی خودت بدانی که هنوز شاگرد صنف اول ریاضی استی.

ﻓﻘﺮ این است ﮐﻪ:
از دموکراسی و برابری زن و مرد در مقابل قانون حرف بزنی اما در خانه ات هنوز خانم ها را زیر چادری پنهان کنی و حق تحصیل را از آنها بگیری.

ﻓﻘﺮ این است ﮐﻪ:
از مقام زن در جامعه حرف بزنی و روز مادر را تجلیل کنی ولی هنوز وقتی کسی نام مادرت را پرسید، از گرفتن نامش خجالت می کشی.

ﻓﻘﺮ این است ﮐﻪ:
که رئیس بانک مرکزی شوی و درک درست از بانکداری نداشته باشی و بیشتر از هفتاد فیصد مردم کشورت به خدمات بانکداری دسترسی نداشته باشند چون در قریه های آنها بانکی وجود ندارد. نظام بانکداری قابل اعتماد نباشد. و وقتی دهقان بخواهد  زراعتش را انکشاف بدهد، دسترسی به قرضه نداشته باشد تا در آخر سال آن پول را پس بپردازد.

ﻓﻘﺮ این است ﮐﻪ:
که داکتر شوی و ندانی مریضی را چگونه تشخیص کنی و با تشخیص اشتباه، یک دوای اشتباه را تجویز کنی و وقتی نسخه می نویسی، ندانی نام دوا را چگونه بنویسی و مجبور شوی تنها دو حرف اول آنرا به زبان انگلیسی بنویسی و بقیه را خط خط کنی. و دواخانه بغل دستی هم از خودت باشد و به دوا خانه بگویی که من تنها حرف اول دوا ها را مینویسم تا دوا خانه های دیگر نتوانند بخوانند. و نوشتن نسخه هم بر اساس معیار تشخیص بیماری نباشد بلکه بر اساس این باشد که چه دوا هایی در دواخانه شما دیر مانده باشد و نگران تاریخ تیر شدن آن دواها باشید. هر چه دوای نا فروخته مانده، ناق ناق به انسان های جور تجویز کنی تا فروخته شود. و کسی هم نباشد که از شما بپرسد که بیماری ها را چگونه تشخیص می کنی و در هیچ جایی هم تشخیص و تداوی شما ثبت نشود که مبادا روزی مورد بازپرسی قرار بگیرید.

خلاصه اینکه فقر تنها این نیست که پول نداشته باشی یا کمتر پول داشته باشی که پس انداز نتوانی. در هر جایی که تعداد فقیران زیاد است، پس بدانید که دولتی مستبد و نا کار آمدی وجود دارد که به حقوق اتباع خود رسیدگی نکرده است. و در هر جایی که مردم مرفه تر است، بدانید که دولتی خوبی وجود دارد که شرایط را برای آنها مهیا کرده است و به نیاز های آن مردم رسیدگی شده است.