۱۳۹۵/۰۴/۲۵

Reconstruction of Religion in Afghanistan

باز سازی دین در افغانستان


روزگاری رسید که یک مرد فرزانه و دانشمند امور مملکت را در افغانستان، پس از چندین قرن حکمرانی حاکمان نادان، به دست گرفت. او متوجه شد که میزان سواد درین کشور به صورت خطیر پایین آمده است. او متوجه این مسئله نیز شد که نظریه ها و باور های دینی نیز به قهقرا رفته و این ملت بزرگ، از نظریه های دینی وارداتی توسط شبکه های اطلاعاتی کشور های همسایه، برای مقاصد خودشان، به شدت رنج میبرد و بی نهایت آسیب پذیر است. او متوجه شد که باور ها، اندیشه ها، و حتی دستور العمل های دینی و نظریه های دینی در افغانستان از کشور های همسایه وارد میشود و به جای اینکه مردم را به سوی سعادت، خوشبختی، رفاه و آسایش، احترام به حقوق یکدیگر، پرهیزگاری، تقوی، رستگاری، تعالی شخصیت و پرورش یک نسل بهتر هدایت کند، باالعکس مردم این کشور را به سوی قهقرا، ظلمت، تاریکی، نابودی، ویرانی، قتل، جهالت و در قعر فقر و بدبختی فرو میبرد. و به جای اینکه مردم افغانستان را به خود متکی سازد، اتباع کشور های بیگانه را منحیث رهبر های دینی، برای مردم افغانستان معرفی میکند.

او تصمیم گرفت که دین را در افغانستان بازسازی کند. او در اولین اقدام فرمان صادر کرد که کتاب های دینی که توسط همسایه های افغانستان به این سرزمین وارد میشوند، اهداف سیاسی را دنبال میکنند و هیچ کدام آنها مورد اعتبار نیست. هیچ کتاب چاپ پاکستان و هیچ کتاب دینی چاپ شده در ایران مورد اعتماد مردم افغانستان نیست.

او از سراسر افغانستان ملا های مساجد، طالبان، تعویذ نویسان، دم و چوف کنندگان، روحانیون و کسانی که از آدرس دین از مردم به نام های جادو و سحر کنندگان پول میگیرند، را دعوت کرد و گفت برای آنها یک برنامه ای بسیار خوب دارد و میخواهد که تمام آنها را مورد خطاب قرار داده، آنها را برای زحماتی که تا هنوز درین راستا کشیده اند، پاداش و جایزه های بسیار بزرگ بدهد.

همه ای این گروه ها از سراسر کشور حضور یافتند. او اول تمام آنها را به گروه های مشابه و یکسان تقسیم کرد. اول آنها را بر اساس ادیان، سپس بر اساس مسلک و نوع کار، سپس بر اساس مذاهب، سپس بر اساس منطقه و سپس بر اساس نصاب تعلیمی و کتاب هایی که آنها استفاده میکنند، تقسیم بندی کرد. اول به تمام نظریه ها و پیشنهادات همه ای آنها، اعم از تمام ادیان و مذاهب افغانستان گوش داد. سپس از آنها خواست که میخواهد از همه ای آنها امتحان بگیرد، چون میخواهد آنها را درجه بندی کند، و آنها را بر اساس دانش دینی شان مکافات و مجازات دهد.

وی خطاب به همه ای آنها گفت که من با همه ای وزرای کابینه، برای شما امتحانی را آماده کردیم، و این امتحان طوریست که اگر کسی به مقام اول کامیاب شود، بهترین جایزه را به او خواهیم داد و متباقی شما، همه مجبور به اطاعت از دستور های او هستید. اما این امتحان طوریست که فقط یک راه کامیابی دارد و دیگر همه ای راه ها به ناکامی مطلق می انجامد. ناکامی مجازات دارد، چون کسی که ناکام میماند، به این معنی است که تا هنوز دانش دینی درستی نداشته، و مردم درین مدت، از آدرس دین فریب داده است، و اگر کامیاب شدید، مکافات دارد چون شما تنها کسانی هستید که توانستید مسئولانه برای جامعه خود، کشور خود، و بلاخره مردم خود صادقانه خدمت کنید.

امتحان شما طوری ساخته شده است که از شما حدود صد سوال دینی فلسفی پرسیده میشود. او گفت که من برای این امتحان یک ساختمان جدید بنا کرده ام. شما باید به این ساختمان داخل شوئید. تنها یک راه بیرون رفت ازین ساختمان وجود دارد، و آن راه را تنها با جواب های درست دادن به همه این این صد سوال، میتوانید پیدا کنید. همه این سوال ها در قسمت بالایی دروازه های این ساختمان نوشته شده است، در پایین بر روی هر دروازه یک جواب وجود دارد. 

اگر با آن جواب موافق هستید، داخل همان دروازه میشوئید. راه برگشتی وجود ندارد، چون وقتی جواب را انتخاب کردید و وارد همان دروازه شدید، دیگر نمیتوانید برگردید، چون دروازه قفل میشود. شما جامعه ای دینی افغانستان هستید، و شما محکوم به باور ها و اندیشه های خود هستید. باید بسیار مسئولانه جواب دهید، چون در عقب هر دروازه ای مطابق جواب شما، پاداش و مجازات نهفته است.
وقتی همه رفتند، پس از چند ساعتی از آن سوی دروازه، از میان حدود ده هزار نفر، فقط سه نفر موفق از دروازه ای کامیابی بیرون شد. همه به آنها کف زدند و رئیس جمهور از آنها پذیرایی کرد.

در مصاحبه ای نهایی رئیس جمهور از آنها پرسید که درس دینی را در کجا فرا گرفته اند و آنها در کدام مدارس تدریس میکنند؟ آنها با بسیار معذرت از رئیس جمهور، به خاطر سوء تفاهمی که رخ داده بود، گفتند که آنها استادان مکتب هستند. رئیس جمهور تعجب کرد که چگونه امکان دارد استاد مکتب بهتر از دیگران در رشته های دینی موفق شوند؟

پرسید کدام رشته ها را تدریس میکنید؟

گفتند فلسفه و منطق.

آنها ار رئیس جمهور پرسید که باقی کسانی که درین رشته ناکام شدند، کجا هستند؟

رئیس جمهور گفت آنها به باور های نادرست خودشان محکوم شدند. مثلاً اگر پرسیده شده بود که "آیا دین کشتن انسان را اجازه میدهد؟". در زیر این سوال دو دروازه بود. یکی بلی و دیگری نخیر. کسانی به باور داشتند که دین کشتن انسان را مجاز میداند، به دروازه ای بلی داخل شدند، آن دروازه، دروازه ای مرگ بود. به چیزی که باور داشتند بر خودشان تطبیق شد، و تنها کسانی که باور داشتند دین کشتن انسان را اجازه نمیدهد، جواب درست را انتخاب کرده و وارد دروازه نخیر شدند. و اینگونه به مرحله بعدی راه یافتند. کسانی که باور داشتند دین اجازه میدهد دست کسی را قطع کنیم، به دروازه ای قطع کردن دست وارد شدند، و کسانی که باور داشتند دین جبر و ستم را روا میدارد، به دروازه ای ستم وارد شدند. کسانی که باور داشتند دین سنگسار را مجاز میداند، به دروازده ای سنگسار وارد شدند و کسانی که فکر میکردند دره زدن و زیر دیوار کردن از نظر دینی مجاز است، هر کدام به ترتیب داخل اتاق های دره زدن و زیر دیوار کردن شدند. در میان کسانی بود که انتحار را از نظر دینی مجاز میدانست، آنها داخل اتاق انتحار شدند، کسانی که تیزاب پاشیدن را از نظر دینی مجاز میدانست، داخل اتاق تیزاب پاشی شدند. کسانی که از آدرس دین ظلم روا میداشتند، بر آنها ظلم شد، کسانی که دین را منشاء انسانیت و مهربانی میدانستند، بر آنها مهربانی شد. کسانی که به بخشش باور داشتند وارد اتاق بخشش شدند کشانی که به اعمال فشار و زور باور داشتند، بر آنها زور و فشار وارد شد. خلاصه اینکه ما ازین امتحان به یک مسئله ای بسیار بزرگ پی بردیم که بسیاری از مردم ما، قضاوت و عدالت را که مسائل حقوق اند، در سطح علمای دینی، نمیدانند. آنها بیشتر خود را قربانی ندانستن قوانین مجازات و مسائل حقوقی کرده اند، در حالی که این رشته امروزه کاملاً جدا از مسائل دینی تدریس میشود. بیشتر آنها ازین امر کاملاً نا آگاه بودند که امروزه حقوق یک شاخه ای کاملاً جدا و مجزا از دین است و قوانین مجازات بر مبنای حقوق ساخته میشود، نه بر مبنای نظریه های 1400 سال پیش دینی. آنها بیشتر قربانی این مفکوره شدند که فکر میکردندکه نظریه های دینی آن زمان، امروز نیز جنبه ای تطبیقی دارند، و سیر تکامل حقوق و قوانین مجازات در دنیای امروز را کاملاً نا دیده میگرفتند. منشاء تمام بد بدختی های آنها همین بود. حالا من از شما میخواهم، وقتی نصاب جدید تعلیمی را میسازید، برای هر شخصی که میخواهد الهیات بخواند، اول فلسفه، منطق، حقوق، همراه با تاریخچه ای سیر تکامل قوانین مجازات را با سیر تکامل حکمت و علوم در طی این 1400 سال را به آنها تدریس کنید. پس از اتمام این مرحله درس های کنونی را به طور درست، و با تفسیر مناسب و ترجمه ای درست، تنها به زبان قابل درک و رسمی کشور اجازه دارید به آنها تدریس کنید. چون شما تنها کسانی هستید که دین را درست درک کردید و با دادن جواب های درست در مورد دین، توانستید ازین امتحان جان سالم خود را درآورده و به در موفقیت نایل آئید. برای همین است که برای شما در مقابل جواب درست به هر سوال یک سکه طلا هدیه داده میشود و در ضمن شما تنها کسانی هستید که میتوانید در سراسر کشور مدارس دینی را رهبری کنید.
او گفت ما هر کسی را مسئول باور ها و اندیشه های خودش میدانیم و توقع داریم در هر موردی طوری نظر بدهید که انگار بر خود شما تطبیق میشود.

جای بسیار تاسف است که این مبلغین، هیچ کدام وظیفه ای خود را به درستی نمیدانستند. آنها فکر میکردند که آنها هم وظیفه ای قاضی، هم وظیفه ای مبلغ دینی، هم وظیفه ای دعوت گر، هم وظیفه ای مجری قانون را به عهده دارند. آنها تبدیل به هیولا هایی شده بودند که "خود کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش" بودند.

الهیات را باید به چندین رشته ای دیگر تقسیم کنیم. جنبه های عملی و جنبه های نظری. جنبه های عملی و نظری را طوری ترتیب کنید که به هیچ کسی آسیب نرساند. کسانی را که پس ازین میخواهند الهیات بخوانند، باید رشته بندی کنیم. کسانی که علاقمند قضاوت بود، باید به رشته حقوق معرفی شوند. کسانی که علاقمند سخنرانی و تبلیغ بود، باید در رشته ای فنون بیان و فلسفه ای اسلامی معرفی شوند. و پس از فراغت باید وظیفه ای آنها مشخص شود و برای آنها تعیین وظیفه شود و در چهارچوب قوانین و مقررات کشور، باید از صحبت های آنها نظارت و کیفیت کار آنها ارزیابی و رتبه ای آنها هر چند وقت یک بار مورد کنترول و تجدید نظر قرار گیرند. و این تعداد کسان باید تنها وظیفه ای تبلیغ را به عهده بگیرند. قاضی ها باید رابطه دین و قانون را به خوبی درک کنند. نصاب تعلیمی قاضی ها باید بر مبنای عصری ترین و امروزی ترین پیشرفت های حقوق در سطح جهان با معیار های ملی و بین المللی باید تجدید نظر شوند.

این کشور بیش ازین توان و تحمل این همه نادانی و ندانم کاری را ندارد.

و پس از آن افغانستان دیگر هیچ گاهی به انحرافات و خرافات روی نیاورد و باور های نادرست همراه با مبلغین نادرست، از بین رفت و به هیچ کسی اجازه ای سوء استفاده از نام و آدرس دین داده نشد.
افغانستان از شر تندروی های دینی، اینگونه نجات یافت.