صلح
چیست؟
کودکی در افغانستان از پدرش
پرسید که پدرجان صلح چیست؟
پدرش تبسمی کرد و گفت که
مچم بچیم. چهل سال است که چیزی را بنام صلح ندیدیم. بیخی چهریش یادم رفته. هیچ
نمیفامم که صلح چی معنی دارد. صلح یعنی حفظ آرامش و نظم عامه و حفظ جان، مال و عزت
مردم افغانستان است. صلح یعنی نبودن جنگ در افغانستان است.
پسرک گفت پدر جان جنگ در
افغانستان بخاطر مداخلات بیگانه هاست؟
پدر باز هم تبسمی کرد و
گفت: بچیم اگر در اطراف افغانستان دیوار های آهنی بلندی بسازیم که هیچ کسی درین
کشور داخل شده نتواند و هیچ فردی بیگانه درین کشور وارد شده نتواند، باز هم ما به
صلح نمیرسیم. اگر هر خانه افغانستان را زره بگیریم، باز هم به صلح نمیرسیم.
مشکل وطن ما درین است که ما
هم از داخل ویران شدیم و هم از بیرون.
در داخل کشور هر شخص با یک
شخص دیگر درگیر است. اگر هیچ بیگانه ای هم نباشد، همین جنگ های داخلی همه ما را
میکشد. مشکل در تربیت نسل هایی است که در جنگ بزرگ شده اند. حقوق همدیگر را رعایت
نمی کنند. چیزی به نام قانون را نمیشناسند. مسلح هم هستند. گاهی خود را طالبان نام
میگذارند و گاهی هم مجاهدین. همه یکدیگر خود میکشند.
ما برای ایجاد صلح، به
تربیت یک نسل جدید نیاز داریم که حقوق را بدانند و رعایت کنند. حق خود و حق دیگران
را بشناسند. آنها باید قانون درست بنویسند که قانون مشکل نداشته باشد. آنها باید
این کشور را قانونمند بسازند. اول مشکلات داخلی را در بین گروه های مختلف حل کنند،
سپس بپردازند به مسائلی از قبیل مداخلات کشور های بیگانه در امورات داخلی
افغانستان.
در افغانستان هر کسی که
رئیس جمهور میشود، قانون را طوری میسازد که تمام عایدات کشور باید به جیب خانواده
ای او بریزد و هیچ کسی دیگر نباید حق نظارت را داشته باشد.
یک تعداد مردمان این کشور
باور دارند که افغانستان کشور پشتون هاست. همیشه باید یک رئیس جمهور پشتون باید بر
سر این مردم حکومت کند. یک تعداد دیگر میگویند که مردم افغانستان باید مسلمان
شوند. حکومت اسلامی تنها راه حل این کشور است، و آنها خود شان را طالبان مینامند. یک
تعداد دیگر هم هیچ کاری نمیکنند.
این کشور به عدالت نیاز
دارد. به یک نظام سیاسی متعادل. به انسان های دانشمند. این کشور در دست یک تعداد
دزدان افتاده است که فکر میکنند بخاطر نگهداشتن افغانستان، باید افغانستان را
فروخت.
این کشور به بحران عقلانیت،
به بحران برنامه سازی، به بحران سیاست، به بحران اقتصاد، به بحران نیروی بشری، به
بحران رهبریت، به بحران نظام سازی، به بحران فرهنگ و تمدن گرفتار شده است. این
کشور اوج استبداد، اوج ظلم، اوج نابرابری ها، اوج اشتباه، اوج جرایم، اوج بی قانونی،
اوج سوء استفاده و فساد، اوج بی تربیتی، اوج ندانستن ها، اوج بد اخلاقی، اوج فرار،
اوج مهاجرت، اوج تلفات و کشته شدن ها، اوج مداخلات بیگانه، و بلاخره به اوج نا
امنی و جنگ تبدیل شده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر