مردم
افغانستان یک شبه هوشیار شد
.........................................
یک روز صبح وقتی مردم افغانستان از خواب بیدار
شد، دیدند که همه در یک شب به طور ناگهانی با سواد و دانشمند شده بودند. هر بی
سوادی میتوانست اخبار بخواند، وضعیت را تحلیل کند و همه چیز را درک کند.
این تغیر نا گهانی بسیار عجیب بود. مثل یک معجزه
بود. آنها به اندازه ای دانشمند و توانا شده بودند، که دیگر فریب هیچ کسی را
نمیخوردند. آنها یک شبه از همه چیز آگاه شده بودند.
این تغیر یک شبه روز سیاستمداران بی سواد
افغانستان را سیاه کرد، چون آنها هنوز به همان سطحی بی سوادی که بودند، به همان
اندازه باقی مانده بودند.
وقتی غنی آمد و دستور داد که این پروژه ها را به
شرکت بیروتی خسر بره اش بدون مزایده بدهند، معاونش گفت صاحب، این پروژه در حقیقت
حق کودکان یتیمی است که بر روی جاده ها کثافات جمع میکنند و دادن این پروژه به یک
شرکت بیگانه و اجنبی یک خیانت ملی حساب میشود، من درین خیانت شامل نمیشوم، چون
برای کمپین خود شما نیز تاثیرات بسیار منفی دارد.
او ترسید و تصمیم خود را به زودی تغیر داده و
گفت پس آن را به مزایده بگذارید و همه شرکت های مردم افغانستان را از طریق
تلویزیون دعوت کنید.
حکمتیار آمد در گوش غنی بر ضد اعطا محمد نور
شیطانی کرد و غنی گفت من با این والی بلخ کار دارم. شما یک اطلاعیه پخش کنید که
تمام رسانه ها بیایند، ما با این والی گک بلخ کار داریم.
رسانه ها عاجل اطلاعیه پخش کردند که هفته آینده
رئیس جمهور با اعطا محمد نور شخصاً تصفیه حساب میکند، و جناب رئیس جمهور ازینکه
خواستند مردم بیگناه درین جنگ کشته نشوند، از والی بلخ تقاضا کردند که شخصاً با
ایشان در داخل رینگ مسابقه کیک بوکس بگیرند.
رینگ آماده شد، غنی و اعطا محمد داخل رنگ شدند و
دستکش های بوکسینگ در دست، همدیگر را آن قدر زدند که اصلا دندان در سر یکدیگر
نگذاشتند.
مسابقه بعدی را میان دوستم و حکمتیار اعلان
کردند. تمام مردم کف زدند و مردم هوشیار شده بود، از هیچ کدام از خاینان طرفداری
نمیکرد و فقط هر سخنی که میگفتند، خودشان را مستقیم داخل رینگ مسابقه می انداختند.
رهبران احمق افغانستان بسیار به زودی وضعیت را
درک کردند و بعد از آن بسیار به خوبی و با رفاقت با همدیگر رفتار میکردند و هرگز
در مقابل کسی سخنان تند و تیز نمیزدند چون میفهمیدند که مردم خود آنها را داخل
رینگ می اندازند و هیچ کسی حاضر نیست که به خاطر منافع شخصی چند شخص جنایتکار
اسلحه بگیرد.
افغانستان پس از آن هر روز به سوی آبادی روان
شد، چون در هر مقامی، هر شخصی که بود، یک خشت را برای آبادی افغانستان میگذاشت و
افغانستان را به سوی آبادانی رهنمون میساخت.
خارجی ها هر چی تلاش میکردند تفرقه ایجاد کنند،
نمیتوانستند. هر سفیری که بر ضد کسی صحبت میکرد، او را نیز داخل رینگ بوکسنگ می انداختند
و تنها با همان یک شخص مسابقه بدون اسلحه میگرفت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر