۱۳۹۵/۰۴/۰۶

هنر موسیقی و برداشت های نادرست از دین در افغانستان

روزی آقای کمار سانو هنرمند محبوب کشور دوست هندوستان به افغانستان سفر کرد. او در بامیان مرکز فرهنگی افغانستان، نزدیک مخروبه بت های صلصال و شامامه که یکی از عجایبات جهان، و بیانگر تاریخ کهن این سرزمین و همچنان بهترین آثار هنری و میراث فرهنگی این کشور، قبل از ویران شدن شان به دست طالبان پشتون بود، کنسرتی را با همکاری هنرمندان افغانستان اجرا کرد. درین کنسرت آقای کمار سانو روی استیژ رفته و گفت که حالا من یک آهنگی را از فلم "سوریه ونشم" (نسل آفتاب) برای شما به صورت زنده میسرایم. شما شاید این آهنگ را از پرده های تلویزیون شنیده باشید. آهنگ را معرفی کرد و سپس پرداخت به معرفی مطلع آهنگ برای نوازندگان تا آنها متوجه آهنگ، ملودی، ساز و شروع نواختن موسیقی مناسب برای همان آهنگ شوند، و آهنگ را اینگونه با حنجره طلایی اش اجرا کرد:

دل میری تو دیوانا هی (ای دل من تو دیوانه استی)
پاگل هی مینی مانا هی (نادان استی، من قبول کرده ام)
پل پل آهی برتا هی (هر لحظه آه میکشی)
کهنی سی کیو درتا هی ... (از گفتن چرا میترسی؟)

پس از هنر نمایی آقای کمار سانو نوبت به آقای سیفوی قیچ از دشت قرغنتوی بامیان رسید. سیفو که یک چشم خود را در اثر چره های آوان و راکت های حکمتیار در جنگ های افغانستان از دست داده بود، به همین خاطر مردم از روی لطف و مهربانی  لقب "قیچ" را به او اهدا کرده بودند و همه او را با نام مستعار "قیچ" می شناختند. قیچ یک اصطلاح ادبیات سطح بالا برای احترام منحیث یک لقب تنها به کسانی اطلاق میشود که چشمش کمی کج ببیند و یا هم یک چشمش را از دست داده باشد. برای احترام به معیوبین، در افغانستان به جای کور، روشن دل میگویند، و برای احترام به معیوبیت فردی که چشمش را از دست داده باشند، مردمان با فرهنگ در افغانستان از لقب "قیچ" استفاده میکنند. وقتی سیفو به هنر نمایی آغاز کرد، از تیم هنری کمار سانو تقاضا کرد که همان ساز قبلی را بنوازند که برای کمار سانو نواخته بودند. تیم هنری کمار سانو با تعجب به یکدیگر نگاه کردند و قیچ هم چشم را پت کرده به لهجه شیرین هزارگی آغاز به سرودن یک آهنگ جالب هزارگی کرد. مطلع آن آهنگ چنین است:

ای دیل مه تو دیوانه ای (ای دل من تو دیوانه استی)
لوده ای مه خو موفاموم (لوده استی من میدانم)
هر سات، هرسات گریه موکونی (هر ساعت، هرساعت گریه میکنی)
فتی، فزا، ناله موکونی  ... (گریه، شکوه، ناله میکنی)

پس از شنیدن این آهنگ، مردم سیفوی قیچ را بسیار زیاد و چند برابر کمار سانو تشویق کردند و برای او کف زدند، اشپلاق کردند، چیغ و واویلا کردند. اما آقای کمار سانو به عنوان اعتراض بر روی استیژ رفت و از سیفو شکایت کرد و گفت که شما آهنگ مرا، کامپوز مرا، موسیقی و ساز مرا، سرقت کرده و عین آهنگ را ترجمه کرده و دوباره سرودید. آقای کمار سانو گفت که من از شما در محکمه و وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان شکایت میکنم. شما حق ندارید به آهنگ من دستبرد بزنید. این کار شما بر خلاف قوانین حقوق ملکیت های فکری و ذهنی و بر خلاف اخلاق هنرمندی و همچنان سرقت آشکار اثر هنری است که توسط تیم من خلق شده است. شما حتی شعر مرا با عین کلمه ها ترجمه کرده و بازخوانی کردید. شما حق ندارید این آهنگ را پخش کرده و از زحمات گروه کاری من منفعت ببرید. شما حق ندارید آهنگ مرا به علاقمندان آواز خودتان و مشتریان تان بفروشید. این کار درست نیست.

سیفوی قیچ دوباره در استیژ حاضر شد و گفت که اصطلاح "حقوق ملکیت های فکری و ذهنی" را برای اولین بار شنیده است و کمی ورخطا معلوم میشد. در چهره اش کمی سرخی به عنوان علامت خجالت دیده میشد. از کمار سانو معذرت خواست و گفت که او این کار را برای خوشی آقای کمار سانو انجام داده است و هرگز فکر نمی کرد که این کار باعث ناراحتی آقای کمار سانو شود. او گفت که این آهنگ کاملاً از آهنگ آقای کمار سانو تفاوت داشته و هیچ ربطی به آن آهنگ ندارد. او گفت که آهنگ او به زبان هزارگی است در حالی که آهنگ آقای کمارسانو به زبان هندی می باشد. او گفت که این آهنگ را خودش ساخته و ساختن آهنگ در افغانستان هیچ نوع عایدی برای فرد هنرمند ندارد. او گاهگاهی در محافل عروسی دوستان اشتراک کرده و آواز میخواند، فقط تعدادی آنرا میشنوند، تعدادی به آن میخندند، تعدادی به آن کف میزنند، تعدادی هم چندتا اشپلاق میکنند و یک تعداد هم دوهای چتی و فحش و ناسزا میگویند و پس از آن خنده میکنند. یک تعداد دیگر از جوانان سمت جنوب افغانستان هم تف و لعنت کرده از محفل بیرون میشوند و سرودن موسیقی و هنر را حرام می پندارند و تقبیح کردن، حرف بد زدن به هنرمند، توهین کردن به هنرمند و نا مسلمان بودن هنرمندان را حلال می پندارند. او گفت که روزانه ده ها آهنگ میسازد اما هیچ کسی بخاطر ساختن آهنگ برای او پول نمیدهد و آهنگ های او هم در هیچ جایی ثبت و راجستر نمی شود. تعداد زیادی از آهنگ های او حتی بر روی کاغذ نوشته نمیشوند و نام هم ندارند، فقط در ذهن خود او ساخته میشود، سروده میشوند و چند روز بعد هم فراموش همه میشود. او همچنین گفت که او نه خواندن و نوشتن را یاد دارد چون هرگز فرصت به مکتب رفتن را نداشته و نه تیم آواز خوانی دارد. او حتی توان ثبت کردن آهنگ هایش را در یک کست عادی صوتی هم ندارد. او همیشه با آلات موسیقی که خودش میسازد و به نام های غیچک، تنبور و طبله یاد میشوند، با همکاری و نوازندگی دوستان غیر حرفه ای اش، که به طور داوطلبانه، برای سرگرمی و خنده مینوازند، در هر محفل آواز میخواند.

او همچنان اضافه کرد که قبل ازین چندین بار این آهنگ را در محافل عروسی خوانده و همیشه هم از فلم نسل آفتاب یاد کرده و همه مردم افغانستان این آهنگ را به نام آهنگ امیتاب بچن میشناسند، نه آهنگ کمار سانو. سیفوی قیچ گفت هرباری که او این آهنگ را سروده، از مردم هندوستان یاد کرده و نام امیتاب بچن را گرفته و برای هنر، آئین هندوئیزم و سینمای هندوستان تبلیغ کرده است.
استیژ که به یک محکمه هنری تبدیل شده بود، تعدادی از حقوق دانان و قاضی های که در رشته حقوق آثار هنری و ادبی تخصص داشتند نیز در آنجا حضور داشتند و آنها حقوق ملکیت های فکری و ذهنی را برای او تشریح کرده و گفت که هر کسی که هر اثر هنری را می سازد،‌ چه مقاله باشد، چه یک قطعه شعر باشد، چه یک کتاب باشد، چه یک کمپوز موسیقی باشد، چه یک پارچه آهنگ باشد، نقاشی و حتی یک قطعه عکس که توسط یک عکاس گرفته میشود، اینها همه به نام یک اثر هنری یاد میشوند و ملکیت شخصی صاحبان آن میباشند و حق استفاده از آنها متعلق به صاحبان آن اثر ها میشود و هیچ کس دیگری حق استفاده از آن را بدون اجازه صاحبش نمی داشته باشد.

اگر کسی یک اثر هنری فرد دیگری را میخواهد استفاده کند، باید از صاحب آن اجازه بگیرد، برای استفاده از اثر پول بپردازد، آن اثر را خریداری کند و سپس از آن استفاده کند.

اگر کسی یک اثر هنری را بدون اجازه صاحبش استفاده کند و یا اگر کسی یک کمپوز آهنگ را دوباره در آهنگ دیگری استفاده کند، آن شخص سارق همان اثر هنری نامیده میشود و این کار او یک جرم پنداشته میشود.

سیفوی قیچ یک بار دیگر به خاطر اینکه این موضوع را نمیدانست، معذرت خواست و همچنان وعده کرد که این آهنگ را هرگز دوباره نخواهد خواند و اکنون هم حاضر است که برای کاپی کردن کامپوز و موسیقی آهنگ آقای کمارسانو هر نوع جریمه ای را بپردازد و اگر لازم باشد به زندان هم برود.

آقای کمارسانو از سخنان او و از وضعیت هنر موسیقی در افغانستان تعجب کرده و بهت زده شد و شکایتش را از محکمه پس گرفت.
این کنسرت که به طور زنده از رادیو ها و تلویزیون های افغانستان به نشر میرسید، به گوش برادران پشتون ما در قندهار رسید. یک تعداد آنها که از هنر هیچ چیزی نمیدانند، و باور دارند که موسیقی حرام است، جلسه گرفتند و پس از جلسه به رئیس جمهور پشتون افغانستان که از قوم خود آنهاست زنگ زدند و گفتند:

په بامیان کی سه جریان لری؟ دوی دسی یو شیطانی برنامه جوره کری دی، چی تول خلک بدراه کوی! مونگ تصمیم لرو چی یو سو فدایی ولیگو چی د بامیان د بت په شان تول د دا کنسرت خلک جهنم ته ولیگو. مونگ سره کوم مرسته کوی؟ کوم الوتکه ملوتکه ورکوی که نه؟ مونگ ته پاکستان ویلی دی چی باید د هندوستان داسی شیطانی برنامی له افغانستان نه له مینزه یی ورو!
-          وو، ولی نه، رازی، همدا اوس الوتکه تیاره ده !
یک چند نفر انتحاری را با واسکت های پر از مواد انفجاری، به سرکردگی ملابورجان و ملا هیبت اله آخند با کمک طیاره های دولت افغانستان در ظرف چهار ساعت وارد بامیان کرده و یک بار دیگر خود شان را نزدیک بت بامیان منفجر کرده، هم سیفوی قیچ را کشتند و هم صد ها نفر بیننده و شنونده کنسرت را از بین برده و صد ها تن دیگر را زخمی کردند. خوشبختانه که کمار سانو صحیح و سلامت بیرون شده و به سرعت طرف میدان هوایی بامیان دوید و از آنجا به کابل به سفارت هندوستان منتقل شده و همان روز دوباره به سوی دهلی پرواز کرد.

بازماندگان قربانیان با صدا های انتقادی از طرز دید و شیوه ای نگرش آنها به هنر موسیقی شکایت کرده و از دولت افغانستان تقاضا کرد تا دیگر جلو همچو اعمال قبیح "خود منفلق سازی" را گرفته و برای تربیت یک نسل جدید و هماهنگ با هنر موسیقی وارداتی از هند طوری اقدام کند، که باور های دینی انحرافی وارداتی از پاکستان، نتواند بر آنها و محیط آنها تاثیر منفی گذاشته، و هر چند وقت باعث این نشود که یک تعداد جوانان رشید کشور با داشتن آهنگ هندی برلب به نام باور ها، برداشت ها و اندیشه های انحرافی از آدرس دین که بیشتر از پاکستان و عربستان وارد افغانستان میشوند، توسط برادران نامسلمان به شهادت برسند. و همچنان نباید بیش ازین باعث این شوند که بازماندگان حلقه های گل را بر دور عکس های رفتگان مسلمان شان طوری آویزان کنند که خاکستر اجساد آنها را از بین مرتبان های گلپوش، بنابر تقلید از آئین هندوئیزم و فلم های هندی، بر دریای بی آب کابل بریزند.

نمایندگان بلند پایه دولت هم طور معمول وعده های قسم آلود سپردند که از امروز به شدت کار میکنند تا ریشه های اندیشه های "خود منفلق سازی" را تا صد سال دیگر کاملاً محو و نابود سازند، تا صد سال بعد از امروز، دیگر کسی با داشتن آهنگ هندی بر لب، از آدرس این نوع تکلیف های روانی به شهادت نرسند.

مردم و بازماندگان قربانیان از فرط شوق و علاقمندی به شدت، سرعت عمل، و باور کامل به خدمات هدفمندانه سیاستمداران این کشور طوری به وجد آمدند که سوگ از دست رفتگان را برای لحظه ای فراموش کرده و بر سخنان سیاستمداران خود کف زدند و اشپلاق کردند و کلاه های خود را به هوا انداختند، اما زود متوجه شدند که نباید بیشتر ازین خرسندی کنند و غم رفتگان شان را فراموش کنند.


هیچ نظری موجود نیست: