۱۳۹۵/۰۶/۰۱

Children for sale

کودکان برای فروش


در شهر کابل، در شهری که روزگاری زادگاه انسان های بسیار بزرگی بود، و مردم به نام این شهر افتخار میکردند، کودکی 8 ساله ای خسته و مانده از جمع آوری پلاستیک ها از میان کثافات شهر به خانه برگشته بود، به خانه ای که از یک خیمه ای در میان دیوار های یک مخروبه ای کاگلی ساخته شده بود، که قبلاً شاید خانه بوده و در اثر راکت ها از بین رفته بود. این خیمه بر سر یک تپه ای خاکی در نزدیکی کوه تلویزیون در شهر کابل موقعیت داشت. لباس های تافته چرکین و کنده کنده اش از غرق تر شده بود، از پیشانی اش عرق میچکید و نصف چبلق های پلاستیکی اش طوری کنده شده بود، که نصف پایش هنگام راه رفتن، زمین را لمس میکرد، گویی که انگار در پایش کفشی ندارد. بوجی که در پشت داشت، امروز سنگین تر بود و پسرک کمی از روز های دیگر خوش به نظر میرسید، چرا که از میان کثافات و آشغال ها، امروز یک تلویزیونک سیاه و سفید کوچک یافته بود، که امکان داشت با بطری کاکا خیرو، همسایه ای مهربانش روشن شود.

هنگام وارد شدن به خانه پدرش را سلام داد، و پدرش گفت بچیم خوب شد که امروز وقت تر آمدی، بگیر گیلنه را و از پایین تپه برای ما آب بیاور قبل ازینکه روز تمام شده و شب تاریک شود.

پسرک با اوف و آه کشیدن از گرسنه بودن خود از صبح تا به حالا شکایت کرد و گفت بگذار که حد اقل یک کمی چای بنوشم، بعد از آن باز آب میارم، اما پدر با عصبانیت گفت "وقتی آب نباشه، چای از کجا میشه؟".

گفت میفهمی پدر جان؟ امروز خدا سرم فضل کرد. هزاره ها در دهمزنگ به خاطر برق تظاهرات کرده بودند، اوغانا در یک موتر بمبگذاری کرده بود و یک نفر دیگر خوده انتحار کرد، من هم در نزدیکی آنها بودم. چره و یک توده ای بزرگ آهن پرید و از نزدیک گوشم تیر شد، ایقدر نزدیک بود که نصف موهای یک طرف سر مرا همرای خود برد.

امروز نزدیک بود کشته شوم.

پدرش گفت خود خوب شد که بخیر تیر شد بچیم.

پسرک خریطه ای پلاستیکی دیگری را که در دستش بود، را در کنار دیوار گذاشت که در بین آن چند تا نان خشک بود، که از پول فروش پلاستیک های جمع آوری شده امروزین، خریده بود.

برادر ها و خواهران کوچکش آمده و او را در آغوش گرفتند. برادر از اینکه دید آنها امروز نیز در خانه هستند، خوشحال شد، و از پدر پرسید، اوهو، شکر خدا که امروز کسی اینها را نخریده، اگرنی امشب باز باید از جدایی یکی ازین قندولک ها گریه میکردم.

پسرک گیلنه را گرفته پشت آب رفت. وقتی خسته و ذله برگشت، با عصبانیت از پدر خود پرسید که چرا مانند دیگر همسایه ها یک بار خر آب نمیخرد، زیرا بیشتر همسایه ها از پسرانی که با خر های بشکه های آب را از پایین تپه به بالا میکشیدند، روزانه آب میخریدند. پدرش گفت بچیم، خودت میفهمی که من چندین سال است که بیکار استم. صحت من هم خوب نیست، پول نداریم، در حالی که برای شما نمیتوانم نان بخرم، چگونه از من توقع داری که آب را نیز بخرم؟ 

پسرک آب را برد به سوی بالون گاز تا چای دم کند، اما دید که بالون گاز روشن نشد، گفت پدرجان، گاز هم تمام شده است، باید نان خشک را با آب بخوریم. پدرش گفت فرق نمیکنه بچیم، امشب آب را با نان میخوریم.

آنها هر کدام یک توته نان را در دست گرفته و با گیلاس های آب نان خشک را با آب منحیث طعام شب نوش جان کردند. پس از آن پسرک رفت و تلویزیون را از بوجی کشید و برای پدرش نشان داد، گفت اگر اجازه دهید، بروم بطری همسایه را قرض بگیرم، تا بتوانیم امشب تلویزیون ببینیم. پدرش گفت شاید همسایه بطری اش را خودشان کار داشته باشد و شاید برای ما آنرا به امانت ندهد، اما باز هم برو و بپرس.

پس از چند لحظه ای تلویزیون کوچک سیاه و سفید روشن شد و همه در اطراف آن جمع شدند. همه به تلویزیون نگاه کردند، که رئیس جمهور افغانستان بیانیه میداد:

"هیچ اوغانی از اوغان دیگه کده برتر نیست، هیچ اوغانی از اوغان دیگه کده کمتر نیست".
"زنی که شوهرش چین رفته بود، برایش نامه نوشته کرد که میایی یا که مه همرای گاو ازدواج کنم."
"من وقتی با فساد مبارزه میکنم، منافع شان به خطر می افتد، بناءً سر و صدا و غالمغال میکنند".
رئیس اجرائیه شکایت میکرد: "سه ماه است که این مردک همرای رئیس اجرائیه خود تک به تک جلسه نگرفته، این آدم که وقت نداره به حرف های من گوش کنه، لیاقت ریاست جمهور ره نداره، مه قربانی دادیم، کسی به مه این چوکی را خیرات نداده".  
پسرک در حالی که تلویزیون میدید، اشک هایش جاری میشد و گریه میکرد. پدرش گفت بچیم چرا گریه میکنی؟

گفت پدر جان ما فکر میکردیم که یک دانشمند و مغز متفکر رئیس جمهور شده، شاید مشکلات ما حل شود، شاید به شما یک کار پیدا شود تا شما از معاش تان یک خانه کرایه بگیری، برای ما نان بخری، لباس بخری، کتابچه و قلم بخری تا مکتب بروئیم، و مجبور نشوی که خواهران و برادران کوچک مرا به بازار بفروشی تا از پول آن برای ما نان بخری.

اما حالا که میبینم این آدم ها در قصه ما نیستند، اینها در بین خود جنگ دارند، اینها اصلاً به فکر ما مردم غریب و مشکلات ما نیستند.
با گریه پسرک به خواب رفت و فردا صبح وقتی دوباره از بازار با چند تا نان خشک و بوجی پلاستیک برگشت، دیگر کسی نبود که به سوی او بدود و او را در آغوش بگیرد.

پسرک ورخطا به هر سوی خیمه دوید، دید که هیچ کسی نیست، هیچ سر و صدایی نیست، دید که پدرش در کنجی نشسته و گریه میکند. گفت کل شانه فروختی پدر؟

پدر با گریه گفت بلی بچیم ... همه شان رفتند پشت زندگی شان ... پسرک با گریه و ناله خود را به زمین میزد اما هیچ فایده ای نداشت، پدرش گفت بچیم، من مریض استم، بخواهی نخواهی چند روز بعد میمیرم، نباید این کودکان از گرسنگی بمیرند. بگذار هر کسی که به فرزند ضرورت دارد، ببرد برای خودش پرورش دهد ...

پسرک گفت چی میدانی پدر جان که آنها انسان های خوب باشند و دل شان به خواهرکا و برادرکای من بسوزد، میشه انسان های ظالمی باشند و بر آنها ظلم کنند، خدان حالا کجا هستند و بر آنها چی میگذرد؟

هر دوی آنها پدر و پسر با گریه یکدیگر را در آغوش گرفتند ... و به یاد کودکان فروخته شده خانواده گریه کردند ...
پدر جان نمیفروختی شان، مه هر کاری میکردم که برای شان نان پیدا کنم. 

هر روز وقتی مه پلاستیک جمع کردن میروم، یک دوکاندار است از من میخواهد که همرایش در پسخانه دوکان بروم و میگوید که برای من پول میدهد، اگر لازم میدانی پدر جان، برو پس بیار برادرک هایمه ، مه میرم همرای همو دوکاندار ...

این گونه بود وضعیت اقتصاد، حکومتداری، و زندگی مردم فقیر افغانستان ...


این حکایت بر مبنای حقایق تلخ زندگی مردم فقیر افغانستان که از چهل سال جنگ تحمیلی رنج میبرند نوشته شده است، و از زندگی آن عده کسانی که واقعاً درین کشور کودکان شان را از شدت فقر به فروش میرسانند، الهام گرفته شده است. 














۱۳۹۵/۰۵/۲۷

مشکل چند فرهنگی فرانسه و جایگاه مسلمان ها درین کشور

آنچه درین فلم مستند میبینید 
محرومیت مسلمان ها 
در حاشیه بودن مسلمان ها 
تبعیض بر ضد مسلمان ها 
عقب افتادن مسلمان ها از نظر سطح تعلیم و دانش و همچنان از نظر فرصت های کاری، اقتصادی، اجتماعی و غیره 
جامعه فرانسوی ها هیچ نوع حق و حقوقی برای آنها قایل نیست
این کشور سیاست زیرو تولیرانس را در پیش گرفته است 
اگر میخواهید بدانید که چرا مسلمان ها خشونت نشان میدهند 
باید وضعیت آنها را درک کنید
باید بدانید که آنها در چه وضعیتی قرار دارند 
باید با  بوت های آنها چند قدمی راه بروئید تا درک شان کنید 
باید تبعیضی را که آنها حس میکنند، شما نیز حس کنید تا بدانید که چه حسی دارد مسلمان بودن در یک جامعه ای که همه کوشش میکنند بر سر آنها بزنند 
آنها را تحریم کنند 
و آنها را نا دیده بگیرند 
آنها را در حاشیه برانند
آنها را تحقیر کنند
آنها را توهین کنند



What if the Taliban were Uzbeks?

اگر طالبان ازبک میبود چی میشد؟

تصور کنید که طالبان یک جنبش دینی میبود که به کمک ازبکستان به وجود میامد و یک رهبر کوری به نام ملا قلی بیک ادعای امیر المومنین بودن میکرد. اساس نظام را نژادپرستی و ازبک بودن و تاکید بر زبان ازبکی تشکیل میداد.

آنها تمام اقوام دیگر کشور را نا دیده گرفته و تنها ازبکی را زبان رسمی اعلام میکردند. تذکره های تمام مردم افغانستان را به زبان ازبکی صادر میکردند و هزاره ها را در ولایات مختلف قتل عام میکردند.

تصور کنید که آنها نام دانشگاه را "دانش لر" میگذاشتند. میدان هوایی کابل را به نام میدان ملا قلی بیک یاد میکردند و نام افغانستان را نیز ازبکستان میگذاشتند. دست های مردم را قطع میکردند و زنان را با ایجاد وحشت به طور احمقانه ای با میله تفنگ در استدیوم ورزشی میکشتند.

هر روز تعدادی از جوانان اقوام دیگر را از روی جاده ها به زور تفنگ جمع کرده، اسیر گرفته و منحیث سرباز به خط مقدم جبهه جنگ به نفع ازبک ها استفاده میکردند و نام واحد پول افغانستان را نیز از افغانی (اوغانی) به "ازبکی" تغیر میدادند، طوری که دیگر مردم به جای یک افغانی باید یک ازبکی بگویند.

پشتون ها را قتل عام  میکردند و در هر جایی که یک دانشمند و یا سیاستمدار پشتون، تاجک و یا هزاره بود را اعدام میکردند. در مکتب های ولایات دیگر، برای مردمانی که به زبان های دیگر صحبت میکردند، زبان ازبکی را اجباری میساختند. هر کسی که میتوانست به زبان ازبکی صحبت کند، را زنده میماندند و کسانی را که نمیتوانستند ازبکی صحبت کنند، تحت ظلم و شکنجه به قتل میرساندند.

دختران، کودکان، و مسافران پشتون و دیگر اقوام را از جاده ها اسیر گرفته و به قتل میرساندند. مکتب هایی را که به زبان دیگری تدریس میکردند، را آتش میزدند و کتاب های آنها را از بین میبردند.

در کتاب تاریخ تنها از گذشته قوم ازبک یاد میکردند و تنها شخصیت های معروف قوم ازبک را برجسته و بزرگ جلوه میدادند.

یک تعداد اتباع کشور های ازبکستان و دیگر کشور های دوست شان همچون ترکمنستان و ترکیه را نیز منحیث سرباز وارد افغانستان میکردند و به آنها دستور میدادند که هر کسی را که از اقوام دیگر توانا دیدید را به قتل برسانید.

هر روز انتحار و انفجار میکردند و تعداد زیادی مردمانی را که از اقوام دیگر بود را به قتل میرساندند. و خودشان را بهترین مسلمان روی دنیا میدانستند.

در تمام ادارات دولتی، فقط و فقط مردم ازبک استخدام میشد و به اقوام دیگر هیچ توجهی نمیشد، بلکه به آنها گفته میشد که شما ازین کشور نیستید و شما به این کشور خدمت نمی کنید، تاجک ها باید بروند به تاجکستان، پشتون ها به پاکستان، هزاره ها به چین و جاپان و خلاصه اینکه این کشور تنها از ازبک هاست و دیگر هیچ کسی درین کشور حقی ندارد.

تمام معادن و ثروت کشور تنها به دست ازبک ها میبود.

بر روی خانم های اقوام دیگر اسید پاشی میکردند و بر هر شاهراه و به هر جاده ماین گذاری کرده و به هر جنایتی دست میزدند. هر مجرمی را که ازبک میبود، حمایت میکردند و رشد میدادند و انسان های بی گناه اقوام دیگر را، به هر اتهام ناچیز و بدون دایر کردن محکمه و اجرای عدالت و تحقیق در مورد جرمش، به زندان میفرستادند.

آیا به نظر شما اقوام دیگر افغانستان به این قوم اجازه میدادند که پس از شکست طالبان، دوباره ازبک ها قدرت سیاسی را به دست گرفته و باز هم رئیس جمهور از همین قوم ظالم باشد و به نحوی زیر نام دموکراسی، باز هم برای احیای همان طالبانیزم کوشش کنند؟

پس از شکست طالبان، فکر میکنید که حتی یک نفر ازبک در افغانستان زنده میماند؟

به نظر شما اقوام دیگر با این نوع حکومتداری، در مقابل قوم ازبک در افغانستان چه عکس العملی نشان میدادند؟

آیا اقوام دیگر همه ازبکی یاد گرفته و نزد ازبک ها چاپلوسی میکردند و یا اینکه بر ضد این نوع استبداد برخواسته و قیام میکردند؟

آیا این نوع قبیله و قوم گرایی، به نفع مردم افغانستان است یا به ضرر مردم افغانستان است؟
آیا میتواند این نوع قوم گرایی در افغانستان ثبات سیاسی و رشد اقتصادی را در پی داشته باشد؟
آیا این نوع حکومتداری مبتنی بر تمامیت خواهی یک قوم، از نظر دینی، اخلاقی و از نظر سیاسی در جهان میتواند قابل پذیرش باشد؟
آیا این نوع یک استبداد، میتواند روابط خوب دپلوماتیک با کشور های همسایه، منطقه و جهان بر قرار کند؟
آیا در همچو یک نظام سیاسی، میتوان توقع عدالت را داشت؟
آیا میتوان در یک همچو نظام سیاسی، چیزی به نام فساد را دنبال کرده و با آن مبارزه کرد؟
در یک همچو نظام سیاسی شما چه نوع عیب ها، نقص ها، و جرایمی را مشاهده میکنید؟
آیا وقتی مبنای یک حکومت قوم، نژاد و یک زبان باشد، و وقتی این حکومت مرتکب جرم، ظلم، استبداد و سرکوبی اقوام دیگر میشود، چه کسانی را باید مجازات کرد؟ آیا باید تمام افراد مربوط به یک قوم را باید مجازات کرد؟ یا اینکه تنها تعدادی را که در تصمیم گیری ها شریک بوده اند؟ و یا تنها کسانی را که از این نوع حکومتداری حمایت و پشتبانی کرده اند؟
آیا قومگرایی یا نژادپرستی که خود در دنیای امروز یک جرم پنداشته میشود، میتواند سنگ تهداب یک حکومتداری باشد و مشروعیت نیز بدست بیاورد، چون جرم نمیتواند مشروع باشد؟
اگر سنگ تهداب یک تفکر سیاسی و یک نظام، مبتنی به یک جرم باشد، مثلاً تنها ازبک ها حق رئیس جمهور شدن را داشته باشد، به نظر شما تا چه حدی یک همچو نظامی میتواند در مشروعیت بخشیدن به جرم و جنایت پیش برود؟
آیا نظام های سیاسی کشور های جهان سوم باید همیشه مبتنی بر دروغ، فریب، خدعه، نیرنگ، حذف اقوام دیگر، حق تلفی، دزدی دارایی های عامه، دزدی پول مالیات، دزدی بودجه مکتب، دزدی حق العبور، دزدی پول و عواید گمرک، دزدی کمک های خیریه به کودکان جنگ زده، سلطه جویی یک قوم بر اقوام دیگر، وعده های دروغین، نژادپرستی، فساد اداری، رشوت، ضعف اداره، عدم توانایی مدیریت، دکتاتوری، ظلم و استبداد باشد؟ یا اینکه این کشور ها نیز میتوانند یک نظام خوب سیاسی مبتنی بر عدالت، شفافیت، مسئولیت پذیری، احترام به حقوق بشر، مساوات، برابری، برادری نیز ایجاد کنند؟




کاریکاتور منازعه رهبران وحدت ملی


۱۳۹۵/۰۵/۲۶

Some Photos of Best Places to See in Afghanistan






























آستریا یا اتریش چگونه بر مهاجران حمله میکند؟


نظر بعضی مردم سویدن در مورد حمله مردان نظامی مسلح نقابدار بر مهاجران مسلمان


مرد های نقابدار و ماسک دار بر مهاجران حمله میکنند


 این حملات بیشتر بنیاد های نژادپرستانه، اسلام هراسانه، مسلمان ستیزانه و بیگانه ستیزی دارد. 
این حملات بر مهاجران مسلمان که از شکل موها و لباس پوشیدن شان شناخته میشود، صورت میگیرد. 
این حملات بیشتر کسانی را قربانی میکند که مهاجران تازه وارد به اروپا هستند و از موجودیت این نوع انسان ها اطلاعی ندارند و یا هم فکر میکنند که آنها هیچ جرمی مرتکب نشده اند و کسی به آنها کاری ندارد.

مهاجران تازه وارد بیشتر زبان کشور های میزبان را نمیدانند و باور های خوش بینانه آنها ر باعث میشود که فکر کنند که همه ای مردم اروپا بسیار خوب هستند.
این باور ها آنها را بسیار آسیب پذیر میسازد.


Stupid Leaders

رهبران لوده

این شعر همراه با کمپوزش تقدیم است به برنامه شبکه خنده، امیدواریم که به همان خوبی که همیشه میسرایند، با موسیقی آهنگ ای هیواده اینرا بسرایند ...

ای هیواده! ای هیواده! تل آزاد وسی! آزاده!
Hey the homeland! Hey the homeland! I always want you to be free!
زمونژه پته! زمونژ عزته!  تل آزاد وسی! آزاده!
Hey our identity! Hey our dignity, I always want you to be free!
مشکلاته ببین زیاد اس ! *** انتحاره ببین زیاد اس !
Look at the problems, they are many! *** Look at the suicide attacks, there are many!
مشکلاته ببین زیاد اس، انتحاره ببین زیاد اس،
Look at the problems, they are many! *** Look at the suicide attacks, there are many!
هر روز یک شهر سقوط داره
Every day one city collapses!
ای لودا ره، ای لودا ره *** سرِ قدرت دعوا داره
Look at these stupid (leaders), look at these stupid (leaders) *** They are fighting for power
مهاجرا ره ببین مُردن *** نهنگا اونا ره خوردن
Look at the immigrants, they’re dead *** The sharks ate them all
ای لودا ره، ای لودا ره *** سرِ قدرت دعوا داره
Look at these stupid (leaders), look at these stupid (leaders) *** They are fighting for power
کودکاره ببین مُردن *** دخترا ره ببین بُردن
Look at the children, they’re dead *** Look at the girls, they’re being kidnapped
رشوتا ره ببین خوردن
Look at the bribes being dealt
ای لودا ره، ای لودا ره  *** هنوز قدرت دعوا داره
Look at these stupid (leaders), look at these stupid (leaders) *** They’re still fighting for power
چه روزا ره تیر کدیم ما *** نهنگا ره سیر کدیم ما
What difficult days are we going through! *** The sharks have had enough of us
ای لودا ره، ای لودا ره *** هنوز قدرت دعوا داره
Look at these stupid (leaders), look at these stupid (leaders) *** They are still fighting for power
مشکلاته حساب کو تو *** مردما ره عذاب کو تو
Count the problems *** You make the people suffer
مهاجرا ره، تاجرا ره، رهبرا و خائنا ره
Look at the refugees, look at the businessmen, look at the leaders and the traitors
تاکه ای مردم و این رهبر اس *** همه دربدر و خاک به سر اس
If these are the people, these are the leaders *** All will be roaming around door to doors, being death everywhere
ای لودا ره، ای لودا ره *** سرِ قدرت دعوا داره
Look at these stupid (leaders), look at these stupid (leaders) *** They are fighting for power
طالباره، انتحاره
Look at the Taliban, look at the suicide attacks
انزجار و انفجاره
Look at the hatred and explosions
ای لودا ره، ای لودا ره *** سرِ قدرت دعوا داره
Look at these stupid (leaders), look at these stupid (leaders) *** They are fighting for power
غریبا ره، فقیرا ره، جوانای که افتخاره
Look at the poor, the homeless, the youth that we are proud of
خارج میره، فرار داره *** خالی داره کل شاره
Leaving abroad, they escape *** The cities are being evacuated
ای لودا ره، ای لودا ره *** هنوز قدرت دعوا داره
Look at these stupid (leaders), look at these stupid (leaders) *** They are still fighting for power
بیکارای سر چوکه *** بودنه و جنگ کوکه
Look at the unemployed standing at the city center square *** Look at the quail and partridge fight
رهبرا ره بگو ببین ***  دیگرا ره برو ببین
Tell the leaders to look at them *** Look at others
به ماتو (مهتاب) رفتند و ما ره ؟؟؟!!!
They are trying to go to the moon and look at us!!!
ای لودا ره، ای لودا ره *** سرِ قدرت دعوا داره
Look at these stupid (leaders), look at these stupid (leaders) *** They are still fighting for power
ای لودا ره، ای لودا ره *** سرِ قدرت دعوا داره
Look at these stupid (leaders), look at these stupid (leaders) *** They are fighting for power
ای هیواده! ای هیواده! تل آزاد وسی! آزاده!
Hey the homeland! Hey the homeland! I always want you to be free!
زمونژه پته! زمونژ عزته!  تل آزاد وسی! آزاده!

Hey our identity! Hey our dignity, I always want you to be free!

Stupidiocracy

لوده کراسی


کودک کارشناس مسائل سیاسی از اتاق دیگر آمد نزد پدرش گفت پدرجان در مکتب ها یک مضمون دیگه ره زیاد کردند که نامش علوم سیاسی است. این مضمون بسیار دلچسپ است. برای ما چیزای بسیار نو نو درس میته ...

میگه کشور چیست؟
میگه دولت چیست؟
میگه ملت چیست؟
میگه تابعیت چیست و وظیفه هر تبعه یک کشور چیست؟
به ما نوعیت های حکومتداری را یاد میته ...

راستی پدر جان او روز استاد ما گفت که سابق افغانستان سوسیالیستی بود، باز استبداد دینی حاکم شد و بعدش هم دموکراسی آمد ... مه نفهمیدم که منظورش چی بود، خودت کمی برای مه بگو چی رقم بود؟ آسانتر بگو که مه بفهمم ...

بچیم معلم تان اشتباده کده ...

سابق ده افغانستان روس ها بود ... روس ها سر ما حکومت میکرد. یک نفره پشتونه مثل سمبول واری شانده بود که مردم فکر کنه که حکومت اوغانی است. نام حکومت خوده سوسیالیستی مانده بود، گاهی دموکراتیک میگفتند گاهی یک چیز ... اما اصلش امو لوده کراسی بود.

باز اونا ره امریکا سر ملا ها شکست داد ...

اونا که رفتند، ملاکراسی یکم شروع شد که مجاهدین بود و جنگ بود ...

بعد از او ملاکراسی دوم شروع شد که نام شان طالبان بود ... بسیار خطر ناک بود ... نام اوغانستانه امارات اسلامی مانده بودند ... پشتون ها قدرت را گرفته بود ... بسیار مسخره بود ... این نوع حکومته جهالتکراسی نیز میگویند ...

بعد از این باز امریکا سر افغانستان حمله کرد و افغانستانه اشغال کرد ... اینها هم مثل روس ها یک نفر پشتون را آوردند و سمبولیک به قدرت گذاشتند که مردم فکر کنه حکومت اوغانی است ... این دوره به نام لوده کراسی اول یاد میشه

لوده کراسی اول 13 سال دوام کرد.

حالی لوده کراسی دوم شروع شده بچیم ... حالی هم یک پشتون را امریکا آورده سمبولک سر مردم افغانستان به زور حکومت میکنه ...
پدر جان کلمه های دموکراسی، ملاکراسی، لوده کراسی چی معنا داره؟ مه اینها ره نمیفهمم ...

بچیم کلمه "دمو" به معنای مردم است و دموکراسی به معنای مردم سالاری است، یعنی تنها مردم حق دارند که خودشان در مورد زندگی خودشان تصمیم بگیرند و سرنوشت خود را تعیین کنند. در افغانستان هیچ وقتی دموکراسی نامده اما نامش همیشه بوده ...
ملاکراسی طوری است که تنها ملا ها اجازه دارند در مورد زندگی مردم تصمیم بگیرند، دیگر هیچ کسی حق گپ زدن و استدلال را ندارد. در مورد هر چیزی باید از ملا ها اجازه بگیرید. اگر نان میخوری باید از ملا اجازه بگیری، اگر کار میکنی باید از ملا اجازه بگیری و اگر لباس میپوشی باید از ملا اجازه بگیری، اگر ریش میمانی باید از ملا اجازه بگیری و غیره و غیره ...

اگر بی اجازه نان خوردی، نامشه دزدی میمانند و دستت را قطع میکنند. اگر بی اجازه ریشت را تراشیدی، با دره و شلاق میزنند، اگر بی اجازه بوسیدی، نامش را زنا میمانند و اعدامت میکنند.

دوره های مجاهدین و طالبان ملاکراسی ها بود که کشور را تباه و در بدر و خاک بسر کرد.

لوده کراسی از دو کلمه گرفته شده ... لوده به معنی احمق ... کراسی به معنی حکومتداری ...

لوده کراسی یک نوع حکومتداری است که در آن تنها احمق ها حق تصمیم گرفتن را دارند و در هر امری باید از یک انسان احمق اجازه بگیری و احمق ها هم اجازه ها را برای هر کاری میفروشند ... مثلاً اگر خانه میسازی باید اول از یک آدم احمق اجازه ساختن خانه را بگیری، اگر کار میکنی باید اجازه کاره بگیری، اگر نان میخوری اجازه نان خوردنه بگیری ... هوشیار ها باید به خاطر اینکه زنده بانند باید یا پنهان شوند و یا هم فرار کنند. به خاطر اینکه لوده ها از هوشیار ها میترسند و نمیگذارند آنها با دادن نظر های بهتر، باعث تضعیف حکومتداری احمق ها شده و باعث بیداری مردم نشوند.