۱۳۹۳/۰۷/۰۷

"قطتضجت" معادل "بودماس" و "پیمداس"

یکی از مسایلی که باید در ریاضیات به طور جدی مورد توجه قرار بگیرد، ترتیب عملیه های ریاضی است. در انگلستان این قائده را به نام "بودماس" یاد می کنند و همین قائده را با کمی تغیر در امریکا به نام "پیمداس" یاد می کنند. من این قائده را در افغانستان برای شما "قطتضجت" نام گذاری کرده ام که آسانتر بتوانید حفظش کنید. 


Strategies to reduce crime rate in Afghanistan to ensure security in this country

استراتژی ها برای کاهش جرائم در افغانستان

برای تامین امنیت درین کشور


چه چیز هایی در کشور های اروپایی باعث می شود که میزان جرائم پایین تر از کشور های جهان سوم باشد؟
در کشور های اروپایی اغلب میزان جرائم پائین تر از کشور های جهان سوم است و دلایل آن هم بسیار مشخص، قابل مشاهده و قابل یادگیری برای کشور های جهان سوم است. اگر در یک نگاه کلی توجه کنیم و یکی از کشور های اروپایی را با افغانستان مقایسه کنیم، درمیابیم که درین کشور ها چیز هایی وجود دارند که باعث کاهش میزان جرایم درین کشور ها می شوند که بسیاری آنها در افغانستان وجود ندارند. چه درس هایی می شود درین بخش از اروپا آموخت: 

1.     نظام قضایی مدرن و مبتنی بر حقوق بشر نه مبتنی بر دین.
2.     داشتن قاضی، محکمه و قانونی که در اثر تعلیم و تربیه باکیفیت به وجود آمده و هر روز در اثر کار پیگیر به روز میشوند.
3.    ثبت و راجستر بودن سوانح تمام اشخاص در یک سیستم کمپیوتری که به آن "امنیت اجتماعی" می گویند و ثبت کردن جرم و جرایم اشخاص در سوانح آنها که خود باعث ایجاد شناخت بهتر از انسان ها می شود و اشخاص نمی توانند از ترس خراب شدن سوانح شان کار بدی انجام دهند.
4.    تعریف "جرم" نیز در اروپا تفاوت دارد. چیز هایی را که ما در افغانستان جرم می نامیم، در اکثر این کشور ها جرم نیست. دیدگاه مردم افغانستان نسبت به جرم بیشتر یک دیدگاه دینی مذهبی است، اما درین کشور ها تعریف جرم مبتنی به مطالعه دقیق حقوق است که بیشتر بر اساس معیار اعلامیه جهانی حقوق بشر شکل گرفته است.
5.   نظام آموزش و پرورش (تعلیم و تربیه) با کیفیت که بسیاری از مشکلات اجتماعی را مورد بحث، بررسی و ارزیابی قرار می دهد و دانش آموزان را مطابق نیاز های جامعه تربیت کرده و رفتار آنهار را کنترل کرده، آنها را درست تربیت می کنند.
6.    جدایی دین از نظام سیاسی و قضایی.
7.    قانون سازی بر اساس نیاز و هر روزه به روز سازی قانون توسط محکمه ها و وکیلان مجرب در سراسر کشور های اروپایی و ایجاد یک سیستم قضایی منسجم و متصل به یک دیگر توسط تکنالوژی و تبدیل شدن هر قضاوت در مورد یک قضیه به یک قانون در قضیه های مشابه و ثبت و راجستر قضیه ها در دوسیه های مشخص آنلاین و نظارت شدید بر حل قضیه ها توسط وکیلان که با عث حاکمیت قانون شده است.
8.    پولیس نیرومند، آگاه، با نظم و دسپلین که توانسته اعتماد و همکاری مردم را جلب کند و در هر اتفاقی در کمتر از 5 دقیقه در ساحه مطلوب می رسند و به هر جرمی در میان 24 ساعت رسیدگی می کنند. هیچ مجرمی بدون رسیدگی تا بیش از 24 ساعت نباید در حبس بماند.   
9.   استفاده از بالاترین تکنالوژی (اثر انگشت چون قبلا اثر انگشت همه انسان ها ثبت شده اند)، آزمایش دی ان ای، شناسایی صوت، کمره های نصب شده در جاده ها ... و غیره ماشین آلات که برای شناسایی مجرم و تثبیت جرم کمک می کند و باعث می شود که هر کسی که مرتکب جرمی می شود، به آسانی شناسایی شوند.
10.  موجودیت یک اراده سیاسی قوی برای مبارزه با جرایم و توقع بالای قوه قضاییه از قوه اجرائیه و نظارت شدید بر تمام امورات مبتنی بر "نتایج کار" و ایجاد معیار ها برای کیفیت انجام کار. 
11. حل بسیاری از مشکلات اجتماعی در نظام تعلیمی کشور. نظام تعلیمی نقش بسیار اساسی در حل بسیاری از مشکلات اجتماعی بازی می کند که به نحوی جلوگیری از جرائم است. مثلاً گذاشتن کثافات اضافی در بیرون از خانه در یک جای نا مناسب، یک جرم پنداشته می شود و این امر در مکتب ها به کودکان تدریس می شود که چگونه باید کثافات خود را بیرون بگذارند. اگر کسی تخطی می کند، با کمک مردم محل به آسانی قابل شناسایی است و جزای آن هم مطابق قانون معلومدار است که "جریمه نقدی" به مبلغ مثلاً 70 یورو است. پولیس "بل" را برای مجرم پس از شناسایی او همراه با عکس های گرفته شده توسط کمره های نصب شده در هر جادهف روان می کند و شخص مجبور است که این مبلغ را در مدت یک ماه به حساب بانکی شهرداری ارسال کند. اگر این کار در مدت معین انجام نشد، شخص مذکور مجبور است مبلغ زیادتری منحیث جریمه دوم برای ضایع کردن وقت نیز بپردازد.  
12.   ایجاد بخش های قابل مدیریت و کنترل در هر ناحیه در میان مردم.
13.   استخدام مدیران با کیفیت و نفویض صلاحیت برای آنها در سطح قریه جات و ناحیه ها.
14.   اصلاحات در گزارش دهی جرم و جنایت و طرز تجزیه و تحلیل جرم. 
15.   توسعه موثر بخش های محلی تحقیقات در مورد جرم در هر محل.
16.   ایجاد سیستم موثر نظارت. 
17.   ایجاد مسیر شغلی و تخصص برای افسران با در نظر داشت سیستم "رشد از پایین به بالا در اثر تلاش و ایجاد رتبه و تنزل" در اثر سعی و تلاش افراد با در نظر داشت تحصیل و کفایت.
18.   توسعه سیاست ها و پالیسی های معین "استفاده از قدرت" برای جلوگیری و کنترل از سوء استفاده از قدرت و خشونت پولیس در مقابل مردم.
19.  اصلاحات سیستم عدالت جرمی که باید به اصلاح قوانین جزا و مشخص کردن وظایف پولیس، وکیل مدافع، قاضی، بازرس در بخش تحقیق، تعقیب جنایی، بازداشت کننده و مقام های مختلف پولیس و بخش سیستم قضایی تعریف و وظایف شان مطابق رعایت اعلامیه جهانی حقوق بشر تنظیم شود.
20.   افغانستان سخت نیاز به قوانین جزا با در نظر داشت اعلامیه جهانی حقوق بشر دارد. برای هر جرمی باید یک جزا در نظر گرفته شود و هر جزا باید شکل اصلاحی داشته باشد و زندان های افغانستان باید شکل بهتری مکتب اجباری برای تربیه سالم مجرمین باشد تا در زندان هر کسی نظر به جرمش، در یک بخش خاص تحت تداوی و تعلیم و تربیه قرار بگیرد تا هر لحظه زندان برای اشخاص مجرم، یک درس باشد و وقتی آنها دوباره وارد جامعه می شوند، باید یک انسان سالم تربیت شده و بی آزار شده باشند.  
21.   استراتژی های اجرای قانون باید بهبود یابد، طوری که هر مجرمی باید مطمئن شود که روزی مجازات خواهد شد. و برای بهبودی این امر از تکنالوژی امروزی بای استفاده شود.
22.   جلوگیری از مواد مخدر نیز در کاهش جرایم تاثیرات به سزایی دارد.
23.   استراتژی های نوآورانه پولیس برای تعریف، بازداشت و مبارزه با جرایم مورد قدردانی و توجه قرار بگیرد.  
24.   افزایش اعتماد به زندان و اعتماد بر اینکه هیچ کسی نخواهد توانست از زندان فرار کند و بهبود کیفیت زندگی زندانیان با در نظرداشت حقوق بشر و ایجاد شرایط لازم برای آموزش و پرورش و دسترسی زندانیان به کتاب های تربیتی تا بتواند زندانی ها را تربیت کند.
25.   تغییرات نظارتی در بازار مواد مخدر.
26.   تعلیم و تربیه هدفمند در مکاتب برای از بین بردن جرایم و ایجاد آگاهی لازم در میان شاگردان مکتب.
27.   قوانین سخت گریانه تر کنترل و دسترسی به اسلحه.
28.   ایجاد زمینه برای اقتصاد بهتر چون فقر بیشتر انسان ها را مجبور به دست زدن به جرایم سنگین می کند.
29.   افزایش تعداد پولیس.  
30.   سازماندهی و ایجاد گروه ها و برنامه های محلی در هر ناحیه به شکل داوطلبانه میان همسایگان برای ایجاد آگاهی و تدریس مبارزه با جرایم به همسایگان و ایجاد انگیزه تقویت همکاری مردمان محل با پولیس و تدریس برنامه های خاص برای اینکه مردم یاد بگیرند که چگونه از خود، خانواده خود، خانه و اموال خود در مقابل مجرمین محافظت کنند. کار کردن با هم می تواند در زمینه های تعریف جرم و اگاهی دهی برای مبارزه با جنایتکاران در هر منطقه برای مردم محل بسیار موثر واقع شود.
31.   برنامه های خاص آگاهی دهی در مورد انواع جرایم در هر منطقه به کمک پولیس.  
32.   متوجه ساختن مردم برای کاهش جرائم در محله شان.  
33.   ایجاد برنامه های کاهش خشونت در میان شورا های منطقوی.  
34.   ایجاد برنامه های خاص برای هر محل و ناحیه به نام همان منطقه مثلاً "پروژه امنیت مردم شهر نو". این پروژه ها می توانند یک تلاش مشترک بین شهروندان و پولیس محلی باشد. این برنامه ها باید در سراسر کشور آغاز شود.
35.   تقویت بخش اطلاعات و ایجاد شبکه های اطلاعاتی قابل اعتماد میان مردم افغانستان و شبکه های اطلاعاتی امنیتی از طریق همکاری با سازمان های اجرای قانون محلی.
36.   اگاهی دهی در موارد مشخص مثل اینکه در چه مواقع باید حالت اضطراری اعلام شود.
37.   چگونه یک فرد مشکوک را تشخیص دهیم.
38.   چگونه برای شناسایی یک وسیله نقلیه که در فعالیت های جنایی مشکوک استفاده می شوند، به پولیس اطلاع دهیم.
39.   مراقب های لازم قبل از ورود به خانه یا اپارتمان که ممکن است در آن دزد وارد شده باشد.
40.   مراقبت ها و کمک ای اولیه برای یک شخص زخمی چیست؟
41.   در مورد افراد مشکوک و ولگرد در جاده های نزدیک خانه خود باید چه اقداماتی انجام دهیم؟  
42.   چگونه اجناس یا کالاهایی را که به سرقت رفته است، تشخیص دهیم؟ رد یابی کالا چیست؟  
43.   چگونه از سرقت موتر را که در حال انجام است، متوقف سازیم و چه اقداماتی باید انجام دهیم؟  
44.   چگونه از خانه و یا اپارتمان و یا از کودکان خود محافظت کنیم؟  
45.   چگونه یک سرقت در حال انجام را شناسایی کنیم؟  
46.   برای محافظت از خود و خانواده - و اموال خود، چه اقداماتی را باید انجام دهیم؟  
47.   مردم هر ناحیه و هر محل باید با همسایگان خود جلسات تقویت و حمایت از امنیت را طی جلسات مداوم راه اندازی کنند و ترتیب تاریخ، محل و زمان برای جلسات را تعین کنند. جلسات را می توانید در مساجد، خانه های مردم و یا در خانه خود یا همسایه های تان دایر کنید. سعی کنید برای جلسه ها برنامه ریزی و زمان مناسب را داشته باشید. سپس، با پولیس منطقه خود تماس بگیرید. آنها را نیز دعوت کنید و آنها خوشحال خواهند شد که در گروه شما سخنرانی رسمی، با ادبیات ساده و محلی انجام دهد. و در بسیاری موارد، راه های همکاری دوجانبه ایجاد خواهد شد. برای مردم محل تان و برای شناسایی اشخاص باید کارت های شناسایی بدهید که اگر کسی را نمی شناسید بتوانید از روی کارت شناسایی اش بشناسید و اشخاص مشکوک را با خواستن کارت شناسایی از آنها مورد بازپرسی قرار دهید.
48.   افسران پولیس نمی توانند همیشه در همه جا حضور داشته باشند. همکاری مردم با آنها به نفع مردم، خانواده ها، همسایه ها و محله خود شماست.
49.   ایجاد پلان امنیتی، عملی کردن آن پلان و نظارت بر طرح اقدام ملی برای پیشگیری از خشونت در هر منطقه و در هر محل بسیار ضروری است.
50.   افزایش ظرفیت برای جمع آوری اطلاعات در مورد جرایم و خشونت در سطح محل و یادداشت آنها در یک سیستم یا کمپیوتر بسیار ضروری است.
51.   تعریف اولویت ها، حمایت از تحقیقات، علل، پیامدها، هزینه ها و جلوگیری از خشونت در سطح هر ناحیه در هر قریه، در هر محل و در هر شهر و ولایت باید اجرا شود.
52.   ارتقاء پیشگیری اولین اقدام در مبارزه با جرایم و خشونت است.
53.   توجه، رسیدگی و حمایت از قربانیان خشونت هدف اصلی و همچنان کلید راه یافتن به ریشه های خشونت است.
54.   ادغام جلوگیری و پیشگیری از خشونت به سیاست های اجتماعی و آموزشی تعلیم و تربیه در سطح مکتب های افغانستان، و در نتیجه رفع مشکلات جنسیت و ترویج برابری اجتماعی اصلاحات فرهنگی است که باید در سطح کشور اجرا شود.
55.   افزایش همکاری میان مردم و نیرو های امنیتی و تبادل اطلاعات در پیشگیری از خشونت باید توسط راهکار های درست انجام شود.
56.   ارتقاء و نظارت بر پایبندی به پیمان های بین المللی، قوانین و ساز و کارهای دیگر به حمایت از حقوق بشر در سطح افغانستان باید به زود ترین فرصت عملی شود.
57.   پیمان های توافق شده بین المللی برای مبارزه با مواد مخدر در سطح جهانی و توجه جدی به دسترسی به اسلحه و تجارت سلاح در سطح جهانی و منطقوی باید مورد بر رسی قرار گیرد.


۱۳۹۳/۰۷/۰۵

درنگلیش و پشتنگلیش Daranglish and Pashtanglish


Similarities of European University Teachers and the Taliban

The Afghan refugee invites his friend who is a University Teacher in the weekend in his small tiny room where there is a table and 4 chairs a set of couch purchased from the second hand shops. The University teacher arrives with a very beautiful lady. The Afghan refugee has prepared a very nice Afghan food called “Qurma Palaw” made of Basmati rice and lamb. He spent too much considering his 100 Euro budget for a month. It seems as if he has spent all his money on the small party to somehow pay back for the previous party of the University teacher. The University teacher brought a bottle of Jack Daniel's Black Label Tennessee Whiskey as a contribution to the party.

 University teacher: You’ve spent too much and prepared a nice table. It smells good! Look at these nice fruit designs on the table. Did you do that all yourself?
Afghan refugee: Yes, I live all alone and I have to learn how to cook and wash the dishes. And as far as the University teacher comes here, I have to prepare much more delicious and beautiful table than usual, it is part of our culture.
University teacher: Pure Afghan hospitality! (They all laugh) By the way let me introduce my student and my personal assistant “Ms. Lina”. She is from Syria.
Afghan refugee: Is she one of those intelligent students that we talked about the other day?
University teacher: Yes, she is my baby girl. She amuses me when we get some free time (They all tossed a drink for cheers for a long lasting friendship).

An hour later …

Afghan refugee: How come you get beautiful girls from different countries here in your University?
University teacher: Well, we give them scholarships. We pay money and we bring in only those we choose.
Afghan refugee: What is a scholarship?
University teacher: It is a program that we pick up only those that we choose to bring them in.
Afghan refugee: What is the main goal of such kind of programs? Is it really helpful?
University teacher: The main goal which is written on the paper is to help poor countries. But in reality, we fuck them and destroy their lives. We do our own research on them. We steal their ideas and their assignents and papers and we write their ideas as an article for the journals and we publish them and sell them. In reality, it is a program for us to preach our own values.
Afghan refugees: What are your values?
University teacher : The values are also supposed to be good on the papers but in practice what remains out of our values are only three things “Sex”, “Alcohol” and “Jesus” (They all laugh together). Few days back we took some Muslim ladies who are our new studnets to a park as a city tour. We took them to the only park where there stands a statue of the Jesus and afterwards inside the famous biggest Church in the city. We also took them to an art gallery of biblical portrayes and paintings of the 16th century. Some Muslim ladies from Africa were so much afraid. Their bodies were shivering and they were crying on the way back home. They thought we are converting them.
Afghan refugee: hahaha You are not different than Taliban in Afghanistan. Your values are even the same and what you are doing is the same. Their values are also three things “Naswaar” (Snuff), “Bacha Baazi” (Homosexuality) and “Allah”. You also destroy lives the same way they do. 

۱۳۹۳/۰۷/۰۲

The principle of separation of powers in different types of political systems

اصل تفكیك قوا و چگونگی و انواع آن در نظامهای سیاسی

.............................................................................................................................................................

امروزه تفكیك قوا به معنای تفكیك قدرت حكومت است، بین سه قوه مقننه، مجریه و قضاییه. طبق نظریه تفكیك قوا، هیچ یك از این سه قوه نمی توانند در كار یکدیگر دخالت كنند و وظایف دیگری را انجام دهند.  

1. از نظر سابقه و مبنا، ریشه نظریه تفكیك قوا به یونان دوره قدیم باز می گردد؛ مثلا ارسطو بر این باور بود كه "هر حكومت دارای سه قدرت است و قانون گذار خردمند باید حدود هر یك از این سه قدرت را باز شناسد… نخستین این سه قدرت، هیئتی است كه كارش بحث و مشورت درباره مصالح عامه مردم است. دومین آن ها… به فرمان روایان و مشخصات و حدود صلاحیت و شیوه انتخاب آنان مربوط می شود. سومین قدرت، كارهای دادرسی را در بر می گیرد".

2. امروزه در توجیه فلسفه تفكیك قوا، آن را تضمینی برای "امنیت عمومی" و جلوگیری از "استبداد" ذكر می كنند.

3. با قبول این مبنا، تفكیك قوایی كه ارسطو مطرح می كند، با تفكیك قوای امروزی متفاوت است، زیرا او در بحث چهارده صفحه ای در این موضوع، مثلا در مورد قوه قضاییه "نصب قاضی ها یا دادرسان" ضمن تقسیم آن ها به سه گروه نوشت: "گروه اول كه در آن ها دادرسان از میان همه مردم برگزیده می شوند و برای رسیدگی به همه انواع دعاوی صلاحیت دارند، خاص دمكراسی است، گروه دوم كه در آن ها دادرسان از میان طبقه ای معین انتخاب می شوند ولی باز صلاحیت رسیدگی به همه انواع دعاوی را دارند، مخصوص به الیگارشی است و گروه سوم كه در آن ها برخی از میان همه مردم و برخی دیگر از طبقه معینی برگزیده می شوند، ویژه اریستوكراسی و پولیتی است".

4. در برداشت ارسطو تقسیم وظایف می تواند با الیگارشی جمع شود و این امر نقض غرض از تفكیك قواست، علاوه بر آن كه او مثلا برای قوه مشورتی وظایفی غیر از آن چه كه برای قوه مقننه امروزی مطرح می شود عنوان می كند، كه خود به خود بین تقسیم و تفكیك قوای ارسطو با معنای امروزی آن كاملا فاصله می اندازد. پس از ارسطو مفهوم "تفكیك قوا" را می توان در آثار سه تن از نام دارترین مكتب "حقوق فطری و بین المللی"، "گروسیوس"، "پوفندرف" و "ولف" یافت كه تعداد وظایف و اختیارات حكومت بی شمار و متنوع است كه باید هر كدام را به نام "بخشی از ظرفیت حاكمیت" نامید. پوفندرف و ولف هفت بخش زیر را از هم متمایز می كنند:

1) قوه مقننه
2) حق برقراری مجازات چون ضمانت اجرای قوانین
3) قوه قضاییه
4) حق جنگ و صلح و انعقاد قراردادهای بین المللی
5) حق برقراری و وصول مالیات
6) حق تعیین وزرا و كاركنان زیر دست آن ها
7) حق تنظیم تعلیمات عمومی

لیكن این اندیشمندان در عمل جدا كردن ارگان های اجرایی این قوا را خلاف مبانی فرمان روایی پنداشته و گمان دارند كه یك نفر یا یك دستگاه مركزی باید پیوند دهنده واقعی و سر رشته دار امور حكومت باشد.

5. "جین بودِن" و شاگردانش نیز به تشخیص پنج تا شش مظهر حاكمیت پرداخته و آن ها را در آثار خود برشمرده اند. ولی چون حاكمیت را تقسیم ناپذیر می دانند و قوه مقننه را مادر قوا می شناسند، بقیه مظاهر حاكمیت را برآمده و ناشی از مقننه می دانند كه باید عملا در این قوه و زیر نظر آن گردآیند. (جان لاك) در قرن هفدهم كه حكومت بریتانیا زیر تأثیر تحولات تدریجی در عمل راه حل های بدیعی به وجود آورده بود كه به شكل نهادهای سیاسی جدید در این كشور وجود داشت، ولی لزوما از اندیشه سیاسی پیش ساخته ای سرچشمه نمی گرفت؛ یعنی همراه با جریانات سیاسی و اجتماعی این جامعه سازمان هایی كه از پراگماتیسم مردم این سامان جوشیده و در ساختمان سیاسی كشور جا بازكرده بود، در عمل نمونه های تجربه شده و عینی را به دست می داد. در این چنین فضا او به عنوان نخستین نویسنده و متفكر، نظریه جامعی در باب اصل تفكیك قوا در كتاب خود مطرح ساخت. به نظر او در هر جامعه ای، سه قوه را باید از یكدیگر مشخص نمود: مقننه، مجریه و قوه متحده "فدراتیو". لاك می نویسد: "قوه مقننه آن است كه حق دارد نیروی جمهوری را به دل خواه در جهت حفظ  و حراست جامعه به كار گیرد. از آن جا كه قوانین باید دائما به مرحله اجرا در آیند و قدرت عملكرد آن ها مداومت داشته باشد، در حالی كه وضع آن ها در مدت كوتاهی انجام می پذیرد، پس لازم نیست این قوه پیوسته در حال فعالیت بوده باشد. از سوی دیگر چون انسان موجودی ضعیف است، اگر آنانی كه قدرت قانون گذاری را دارند، قدرت اجرای آن را نیز دارا باشند وسوسه خواهند شد تا از قدرت سوء استفاده كنند. بنابراین یا سر از اطاعت قوانین خود ساخته بر می تابند، یا این كه آن را در مرحله وضع یا اجرا با سود خصوصی اشتباه می كنند و مآلا در خلاف هدف جامعه و حكومت به منافعی سوای منافع افراد جامعه می اندیشند. اما چون قوانین در مدت كوتاهی یك بار برای همیشه وضع می شوند، ولی باید دائما به مرحله اجرا درآیند و بر نحوه اجرای آن ها نظارت شود، لازم است قدرتی پیوسته به صورت فعال وجود داشته و در امر اجرای قانون اهتمام ورزد. بدین سان قوای مقننه و مجریه غالبا از یكدیگر مجزا هستند". جان لاك با تمایز دو قوه مقننه و مجریه و توضیح وظایف هر كدام و خطرناك شمردن اختلاط این دو، به سبب ضعف های انسانی، معذلك هوادار همكاری این دو با یكدیگر است. او در این باره می نویسد: "زیرا هر دوی این ها در عملكردهای خود از نیروی جامعه بهره می برند، پس چگونه می توان نیروی جمهوری را در اختیار كسانی گذاشت كه از یكدیگر استقلال داشته باشند و از هم اطاعت نكنند و هم چنین قوه مجریه و قوه فدراتیو هر كدام به تنهایی اعمال شوند. نبودن وحدت فرماندهی موجب ایجاد بی نظمی و خسران خواهد بود". بنابراین، نویسنده مذكور به اسلوب متفكران هم عصر خود قوه مقننه را به تنهایی نخستین مظهر حاكمیت می داند و باور دارد كه دستگاه اجرایی حتما پاسخ گو و مسئول قوه مقننه باشد و بتواند هر زمان كه اراده كند كارگزاران اجرایی را بر كنار كند، اما برای حفظ شخصیت مجریه تدبیری می اندیشد و آن سهیم كردن این قوه در امر قانون گذاری است. قوه متحده از لحاظ وی اقتدار اعلام جنگ، عقد صلح و انعقاد قراردادهای بین المللی است و این قوه را از قوه مجریه متمایز می شناسد؛ یعنی قوه متحده را مسئول حفظ امنیت و منافع جامعه در ارتباط با كشورهای دیگر می داند و قوه مجریه را مسئول اجرای قوانین داخلی جامعه. در این بین قوه قضاییه در نوشته های وی به دست فراموشی سپرده شده است، ولی در حقیقت، جان لاك آن را تعمدا در فهرست قوا وارد نكرده است، زیرا وظیفه قضا را خارج از عملكرد سیاسی و حكومتی می پندارد. امر قضا را كه حق حل و فصل دعاوی و مرافعات مردم با یكدیگر و اجرای مقررات و موازین اجتماعی است، فی نفسه خارج از فهرست كار دولت قرار می دهد. اصل تفكیك قوای مورد اجماع حقوق دانان، دست آورد "منتسكیو" فیلسوف و متفكر قرن هجدهم فرانسه است. منتسكیو با هدف حفظ و حراست از آزادی و امنیت فردی بر توازن و تعادل قوا تأكید دارد. او نظریه تفكیك قوا را به نحو زیر با آزادی پیوند می زند: "بررسی در موضوع آزادی سیاسی و روابطی كه با سازمان دولت دارد، كافی نیست. باید آن را در روابطی كه با مردم دارد نیز مطالعه كرد. آزادی در مورد اول به وسیله تقسیم قوای سه گانه به عمل می آید. و اما در مورد دوم… عبارت است از امنیت یا اعتقادی كه انسان به امنیت خویش دارد".

6. از نظر منتسكیو ملت انگلستان الگوی آزادی سیاسی اند، زیرا در سازمان این دولت "سه قوه وجود دارد كه هر یك كار خود را می كنند و از هم تفكیك شده اند، اول قوه مقننه كه به وسیله آن پادشاه یا قانون گذاران برای یك مدت معین یا برای همیشه قوانینی وضع می كنند و قوانین موجود را اصلاح و یا ابقا می نمایند؛ دوم ، قوه اجرا كننده اموری كه مربوط به حقوق بین المللی است و به وسیله دولت امنیت خارجی كشور را برقرار می سازد، از تهاجم و حمله اجانب جلوگیری می كند، جنگ می نماید، صلح می كند، سفیر می فرستد و سفرای سایر كشورها را می پذیرد؛ سوم، قوه مجریه اموری كه مربوط به حقوق مدنی است و به وسیله آن در اختلافات بین افراد قضاوت می كنند، دعاوی را حل و فصل می نمایند و جرایم را كیفر می دهند كه آن را قوه قضاییه می نامند".

7. شیوه ای كه او برای تحدید قدرت و استبداد مطرح می كند عبارت است از:


a) قوا از یكدیگر متمایز و مجزا اند.
b) نهادهای سیاسی مناسبی كه وظایف مربوط به هر یك از قوای سه گانه را تجسم می بخشند ساخته و پرداخته و تنظیم شوند.
c) این سه قوه طوری در برابر هم نهاده شوند كه در عین بسامان شدن كار دولت و تمشیت امور حكومت، مرز توقف یكدیگر را بررسی كنند و امكان تجاوز كاری را از یكدیگر سلب نمایند.

8. ضابطه منتسكیو برای تفكیك قوا قانون است. به زبان ساده تر، قانون را در مركز و ید خود قرار می دهد و وظایف اندام ها و دستگاه های مملكتی را در قبال آن می سنجد و پردازش می كند؛ یعنی سه وظیفه مشخص و متمایز در قبال قانون: یكی وظیفه وضع آن، دیگری اجرای آن و سومی قضاوت بر اساس آن است.

9. منتسكیو برای تنظیم و تعدیل در قوای مجریه و مقننه، مجلس سنا را ذی صلاحیت دانسته و در فلسفه شكل گیری مجلس سنا توجیه خنكی دارد كه با شعار اولیه اش كه آزادی خواهی است چندان سازگار نمی افتد، زیرا با یك برداشت طبقاتی و اریستوكرات مآبانه می نویسد: "در هر كشوری همیشه اشخاصی وجود دارند كه از لحاظ ثروت و نسب و افتخارات مشخص می باشند. آزادی مشترك برای آن ها به منزله بردگی خواهد بود… پس به تناسب متولیانی كه در كشور دارند، سهم آن ها در قوه تقنینیه مشخص و معین گردد. این موضوع وقتی عملی می شود كه آن ها هم هیئتی تشكیل بدهند كه حق داشته باشد از عملیات اشراف جلوگیری نماید. به این طریق قوه مقننه به دو هیئتی سپرده خواهد شد كه یك هیئت از نمایندگان منتخب ملت و یك هیئت از اشراف تشكیل شده است و هر یك از این دو هیئت مشاوره جداگانه و نظریات و منافع علیحده خواهند داشت".

10 . نظریه منتسكیو تأثیرات فراوانی در سیر  قانون اساسی بر جای گذاشت كه این رشد سیر قانون اساسی با قانون اساسی ایالات متحده امریکا در سال 1787 و نخستین قانون اساسی انقلابی فرانسه در سال 1791 آغاز می شود و سپس در سرتاسر قاره اروپا گسترش یافت.

11. بحث از سیری در تحول مفهوم تفكیك قوا با طرح دیدگاه های "روسو"  خاتمه داده می شود. ژان ژاك روسو در بخش هایی از آثارش به تفكیك و تمایز قوا پرداخته است؛ مثلا در كتاب سوم، فصل ششم "قراداد اجتماعی" می گوید: "خوب نیست كه وضع کننده و اجرا كننده قانون یكی باشد و هیئت نمایندگان مردم، توجه خود را از دیدهای كلی بگرداند و به سوی موضوعات اختصاصی معطوف سازد. از نظر روسو، هیئت مردم، همان قوه مقننه و بنا به تعبیری همان حاكم است. وی معتقد است كه قوه مقننه باید فقط در حد كلیات و عمومیات اظهار نظر و اتخاذ تصمیم نماید و برداشت های وی مربوط به امور عمومی باشد، در حالی كه قوه مجریه، در زمینه مسائل اختصاصی تصمیم می گیرد و عمل می كند. لذا دستگاه واضع قانون را باید از دستگاه اجرا كننده آن جدا دانست. در نگاه نخست، چنین به نظر می رسد كه او نیز همانند منتسكیو هوادار تفكیك قواست و می خواهد كه قوای مقننه و مجریه به صورت افقی از هم جدا باشند. لیكن واقعیت این است كه نوع تركیب قوا از دیدگاه روسو چیزی ورای تفكیك كلاسیك قواست. زیرا به ملاحظه اصولی كه بدان پای بند است، حاصل كلام او نتیجه دیگری خواهد داد. وی حاكمیت را از آن مردم می داند و گمان دارد كه از راه هیئت مردم به سایر ارگان های حكومتی انتقال می یابد. اعمال قوه مقننه، جز با آرای همه مردم امكان پذیر نیست و موضوعا باید در سطح قواعد كلی و عمومی تحقق یابد. قوه مجریه یا "حکومت" در واقع عامل اجرایی قوه مقننه است و كارهایش از لحاظ موضوعی به اعمال ویژه ای باز می گردد. پس تفكیك این دو قوه، امری درست و طبیعی است، لیكن نه به شكل "افقی"، بلكه به صورت "عمودی" آن. به بیان دیگر، روسو به هیچ وجه، به استقلال قوه مجریه از مقننه نمی اندیشد، زیرا آن را مباشر و عامل قوه حاكم می داند. قوه مقننه نیز در ذهن وی همانا تجسم حاكمیت مردم است. پس مردم می توانند بر اعمال قوه مجریه نظارت كنند، بر عملكردهای آن مهار بزنند و هرگاه كه لازم بدانند آن را از كار بر كنار سازند. در باب قوه قضاییه، روسو نه به اعمال آن توسط مقننه معتقد است و نه قوه مجریه. قضات از حیث مرتبه و حیثیت اجتماعی، در ردیف سایر دارندگان حاكمیت قرار دارند و در غیاب "هیئت مردم" مانند كارگزاران مجریه باید عمل كنند. پس دلیلی نمی بیند كه امر قضا زیر نظارت یا به تصدی مسئولان اجرایی انجام شود. روسو، در "نامه هایی از كوهستان" می نویسد: "دو چیز با هم مانعة الجمعند: اداره امور دولت (قوه مجریه) و اجرای عدالت (قوه قضاییه) درباره اموال، زندگی و شرافت شهروندان". البته در همین جا باید خاطر نشان شود كه در صورت پیروی از شیوه تفكر روسو و هوادارانش، دیگر نمی توان به تفكیك قوا به معنای كلاسیك آن اندیشید، بلكه باید به نوعی "سلسله مراتب قوا" یا "تفكیك عمودی" آن معتقد بود كه فی حد ذاته با تفكر اساسی منتسكیو كه هوادار تفكیك و به خصوص توازن قواست، مباینت آشكاری دارد.

انواع تفكیك قوا: مطلق "رژیم ریاستی" و نسبی "رژیم پارلمانی" بعد از منتسكیو دو برخورد متفاوت با نظریات وی انجام گرفت كه هر كدام از آن ها موجد رژیم ویژه مربوط به خود گردید. عده ای، از جمله نویسندگان قانون اساسی 1787 امریکا و واضعان قانون اساسی 1791 فرانسه، در تقسیم متساوی حاكمیت در قوای سه گانه، به سوی تفكیك مطلق قوا روی آوردند (عدم مداخله هیچ یك از سه قوه در حوزه دیگری) تا آزادی و امنیت شهروندی تأمین شود. به زبان دیگر، باید تعادل قوا را در قالب تفكیك قوا از یكدیگر جستجو كرد. دسته دیگر را گمان بر این بود كه تفكیك مطلق قوا، نه عملی است و نه به مصلحت، زیرا تعیین حد و مرز دقیق و روشن، بین اعمال اجرایی و تقنینی امكان پذیر نیست و چون هر سه قوه از یك واقعیت یگانه كه همانا اعمال حاكمیت ملی است حكایت دارند، لذا هر یك از ارگان های ویژه سه گانه جز در مسیر تكمیل كار آن دیگری نمی تواند گام بردارد و مصلحت نیز ایجاب نمی كند كه رشته های طبیعی ارتباط را از میان نهادها قطع كنیم. پس به طرف نوعی همكاری قوا یا به تعبیر دیگر "تفكیك نسبی" آن گام برداشتند. در ادامه بحث دو نوع رژیم مختلف را كه نمودار محسوس و ملموس این دو طرز تفكر است، می آید:

1) نظام ریاستی مظهر تفكیك مطلق قوا
2) نظام پارلمانی مظهر تفكیك نسبی قوا

1) نظام ریاستی: این رژیم محصول اندیشه تفكیك مطلق قواست، قوه مجریه را به رئیس جمهوری می سپارند كه خود برای مدت معینی با رأی همگانی برگزیده می شود. از سوی دیگر اعضای قوه مقننه نیز در انتخاباتی جداگانه، به وسیله مردم و برای مدت مشخصی تعیین می شوند. به زبان دیگر، حاكمیت ملی در دو نوبت تجلی می كند: یكی برای انتخاب متصدی اصلی قوه مجریه و دیگری برای انتخاب نمایندگان قوه مقننه. دو قوه، نظرا در یك سطح قرار دارند و دارای پشتوانه ای مساوی هستند. از سوی دیگر هیچ كدام از دو قوه نمی تواند دوره كاركرد قوه مقابل را از راه انحلال یا سقوط كوتاه كند. نه حكومت قادر است پارلمان را منحل كند و نه نمایندگان توانایی آن را دارند كه رئیس جمهور و وزرای او را از كار بر كنار نمایند. به گفته "موریس دو ورژه" در رژیم ریاستی:

a) وظایف هر كدام از دستگاه ها تخصصی است و هیچ كدام از دستگاه ها یارای دخالت در كار دیگری را ندارند.
b) دستگاه ها نوعا كلیه وظایف خود را به تنهایی انجام می دهند. قانون، تنها به وسیله مجلس مقننه وضع می شود و قوه مجریه یا به اجرای قانون می پردازد و یا این كه در فراهم آوردن زمینه های اجرایی، دست به وضع مقرراتی دارای محتوایی اختصاصی تر (تصویب نامه، آیین نامه، بخش نامه و نظایر آن) می زند.
c) تشکیلات ها و دستگاه های دولتی كاملا از یكدیگر مستقل اند هیچ كدام از آن ها منبعث از آن دیگری نیست و در نتیجه از آن تبعیت نمی كند، قوا در كار هم مداخله ای ندارند، و هیچ كدام را بر دیگری برتری نیست. عنوان "ریاستی" از این حیث رایج شده است كه در نظام تفكیك انعطاف ناپذیر قوا در "امریکا"، رئیس جمهور به مناسبت داشتن نقش دوگانه (رئیس مملكت « رئیس الوزرا) مهم ترین كلید كاربردی نظام امریکاست و در راه بردن سیاست و فرمان روایی بر كشور نقش درجه اول را بر عهده دارد. مختصات رژیم ریاستی امریکا به عنوان مصداق رژیم ریاستی را می توان به طریق زیر خلاصه كرد:
a) رئیس جمهور به وسیله ملت برای مدت چهار سال انتخاب می شود.
b) وزرا همگی برگزیده رئیس جمهورند و در مقابل او مسئولیت دارند.
c) اكثریتی كه به رئیس جمهور رأی داده است با اكثریتی كه پدید آورنده تركیب نمایندگان در كنگره (پارلمان) است، فرق دارد؛ 1ـ4) وزرا نمی توانند برای دفاع از برنامه ها و لوایح خود به مجلس نمایندگان ریاستی راه یابند و تماس میان اعضای حكومت و اعضای كنگره به طور غیر رسمی صورت می گیرد؛
d) كنگره از دو مجلس سنا و نمایندگان تركیب یافته كه اولی برای مدت شش سال و دومی برای مدت دو سال انتخاب شده اند و هر دو مجلس نماینده حاكمیت ملی به شمار می آیند؛
e) كنگره نمی تواند حكومت را ساقط كند و حكومت نیز قادر به انحلال مجلسین نیست. اصول فوق مؤید تفكیك مطلق قواست، ولی در عمل به استثنائاتی بر می خوریم كه به شرح زیرند: الف) رئیس جمهور در پیام سالانه خود به كنگره می تواند تصویب قوانین خاصی را پیشنهاد كند، یا استراتژی ویژه ای را در تصمیم های تقنینی بخواهد كه البته كنگره در قبول یا رد آن مخیر است؛ بی) رئیس جمهور، نسبت به مصوبات گوناگون كنگره، یك بار حق (وتوی تعلیقی) دارد؛ یعنی می تواند اجرای قانون مصوب را معلق كند. ولی هر یك از مجلس نمایندگان یا سنا هنگام بحث مجدد در باب همان لایحه، در صورتی كه با اكثریت دو سوم آرا آن را تصویب كرد، قانون قابل اجرا خواهد بود؛ جیم) معاون رئیس جمهور، ریاست مجلس سنا را بر عهده دارد؛ دال) مجلس سنا در برخی از امور جزئی مداخله نمی كند؛ مثلا انتصاب كاركنان عالی مقام اجرایی و دیپلماتیك باید با موافقت سنا انجام گیرد. با ملاحظه مراتب فوق، گروهی از حقوق دانان از به كار بردن واژه (تفكیك مطلق قوا) خودداری می كنند، زیرا آن را عملی نمی دانند و ترجیح می دهند كه به جای صفت "مطلق" از "انعطاف ناپذیر" یا "كم انعطاف" استفاده كنند.

2) نظام پارلمانی: در كنار اصطلاح "تفكیك نسبی قوا" اصطلاحات "همكاری قوا" و "ارتباط بین قوا" نیز در كتاب های حقوق اساسی به چشم می خورد، زیرا منظور آن است كه ارگان های مربوط به قوای سه گانه، باید با تمهیدات حقوقی و سیاسی به هم پیوند داده شوند و در عین تمایز، كلیت حاكمیت ملی را نمودار سازند. در این شیوه، در پی آن نبوده اند تا "دستگاه ها" و "وظایف" از یكدیگر به طور كلی منفصل باشند و به هر كدام سهمی از حاكمیت ملی را ببخشند تا بی توجه به سایر ارگان ها و وظایف، به انجام وظیفه بپردازند. در نظام تفكیك نسبی قوا، اراده عموم یك باره ولی به درجات ظاهر می شود و از دستگاه منتخب نخستین، به دستگاه یا اشخاص دیگر انتقال می یابد و در نهادها مستقر می گردد. برای انجام این گونه تفكیك، سه شرط اساسی زیر لازم است: 2ـ1) برقراری تمایز میان وظایف موجود در دولت ـ كشور و واگذاری هر دسته از این وظایف كه دارای ماهیتی همگون هستند، به دستگاهی متمایز؛ 2ـ2) دستگاه های متمایز، به خلاف آن چه كه در مورد تفكیك مطلق گفته شد، تخصصی نیستند؛ یعنی دوایر عملكرد آنان در محل هایی یكدیگر را قطع می كنند و قلمروهای مشتركی را به وجود می آورند؛ 2ـ3) اندام های هر یك از قوا، دارای وسایل و ابزارهای تأثیر بر یكدیگر است. این معنا را "موریس دو ورژه" چنین جمع بندی نموده، "تمایز قوا، همكاری در وظایف و وابستگی تشکیلاتی"، كه از یك سو، با اختلاط و تمركز قوا و از سوی دیگر با تفكیك مطلق قوا تفاوت دارد. در رژیم پارلمانی، تكیه اصطلاح بر واژه پارلمان است و این امر تصادفی نمی تواند باشد، زیرا در این رژیم، حاكمیت از طریق انتخابات عمومی به نمایندگان مجلس یا مجالس مقننه سپرده می شود و از آن طریق، در سایر تأسیسات جریان می یابد. اساس رژیم پارلمانی با ملاحظه مثال های "انگلستان" و "فرانسه"41 و بسیاری از كشورهای اروپایی بدین قرار است: 2ـ1) قوه مجریه، دو ركنی است، یعنی در رأس آن، یك رئیس مملكت (پادشاه یا رئیس جمهور) قرار دارد كه قاعدتا غیر مسئول است و یك رئیس حكومت (نخست وزیر یا رئیس الوزرا) كه همراه با كابینه وزرا كلیه مسئولیت های سیاسی را بر عهده دارد؛ 2ـ2) مجلس یا مجلسین از سوی مردم انتخاب می شوند و حق دارند كلیه اقدامات و عملیات حكومت را زیر نظر بگیرند و از راه سؤال و استیضاح، قوه مجریه را كنترل كنند؛ 2ـ3) پارلمان حق دارد با صدور رأی عدم اعتماد، حكومت را واژگون نماید و هیئت وزرای جدیدی را موافق با تمایل اكثریت نمایندگان بر مسند قدرت بنشاند؛ 2ـ4) در مقابل، حكومت نیز وسایل گونه گونی برای تأثیر بر قوه مقننه، در اختیار دارد. لوایح قانونی را تنظیم می كند و به پارلمان پیشنهاد می نماید. وزرا می توانند در مجالس شركت كنند و از لوایح و نظریات و سیاست های خود دفاع نمایند. وزرا می توانند از طریق تصویب نامه ها و آیین نامه های اجرایی و ثانوی در قانون گذاری مشاركت كنند. اساس تعادل در رژیم پارلمانی، به دو وسیله متقارن استوار است: یكی مسئولیت سیاسی وزار در برابر پارلمان و امكان سقوط كابینه با رأی عدم اعتماد نمایندگان و دیگری حق انحلال پارلمان توسط قوه مجریه. چرا كه رئیس حكومت (دولت) به وسیله پادشاه یا رئیس جمهور تعیین می گردد و پس از توافق یا تمایل اكثریت نمایندگان پارلمان، به این سمت منصوب می شود. نخست وزیر، وزرای خود را انتخاب كرده به پارلمان معرفی می نماید و ضمنا اصول برنامه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود را برای نمایندگان تشریح می كند. اگر اكثریت نمایندگان به كابینه وزرا رأی اعتماد دادند، حكومت مستقر شده و به فعالیت می پردازد. لكن، پارلمان حق دارد، در صورتی كه مشی سیاسی دولت را موافق میل خود نیافت، با صدور رأی عدم اعتماد آن را واژگون كند. در رژیم پارلمانی، در برابر حربه سقوط كابینه كه در اختیار مجلس است، اصل انحلال مجلسین، به عنوان حربه متقابل مجریه عنوان شده است. اگر میان مجریه و مقننه اختلاف حاصل شد و نخست وزیر و وزرا حس كردند كه مورد پشتیبانی افكار عمومی هستند، می توانند از رئیس مملكت انحلال پارلمان را بخواهند و سرنوشت كابینه را به انتخابات جدید و رأی مردم ارجاع دهند. اگر اكثریت رأی دهندگان واقعا از هیئت دولت پشتیبانی كنند… به نمایندگانی رأی خواهند داد كه پشتیبان این هیئت باشند و وزرا در این بازی، قوی تر از پیش به كار ادامه خواهند داد. ولی اگر در انتخابات مجدد، اكثریت با مخالفان بود، كابینه ساقط گردیده و اشخاص دیگری مأمور تشكیل كابینه خواهند گردید.
 البته جدای از تلقیات متفاوت از تفكیك قوا، اندیش مندان دیگری نیز تفكیك و توازن سه قوا را كافی ندانسته و بدان اشكال می كردند و برای حل مشكل بعضی پیشنهاد (قوه مؤسس) را داشتند كه ماهیتا با سه قوه قانون گذار، اجرایی و قضایی تفاوت داشته و از لحاظ سلسله مراتب بر آن ها رجحان دارد، برخی دیگر از صاحب نظران مانند (بن جامین كنستان) به وجود (قوه تعدیل كننده) اعتقاد داشتند، كه خلاف قوای سه گانه كه باید در برابر هم آرایش یابند و از زیادت خواهی و برتری جویی یكدیگر جلوگیری كنند، (قوه تعدیل كننده) بی طرف و فوق سایر قواست. رئیس كشور مانند پادشاه یا رئیس جمهور مظهر چنین قوه ای به شمار می آید. در شرایطی كه اختلاف پارلمان و هیئت دولت به بحران منجر شود قوه تعدیل كننده با دخالت جلوی هرج و مرج را می گیرد. این قوه گاهی حكم آشتی دهنده و زمانی رسالت حل و فصل كننده دارد. فرانسه پس از انقلاب متولی رژیم مختص به خود (نه پارلمانی و نه ریاستی) به نام "كنوانسیونل" (مجلسی) بود كه مبنای این رژیم بر اساس نابرابری و عدم مساوات دو قوه مقننه و مجریه استوار بوده و مقام برتر از آن مجلس است، كه در حقیقت همه قدرت در آن منسجم است و عزل و نصب قوه مجریه با مجلس است. این رژیم در فرانسه بر اساس قانون اساسی 24 جون 1972 برقرار شده بود، این نوع رژیم را (كنوانسیونل ارادی) گویند، (در مقابل كنوانسیونل عملی) كه در آن شورای اجرایی هیچ گونه اقدام و فعالیتی، جز اجرای مصوبات نباید به عمل آورند. اما كنوانسیونل عملی در صورتی است كه در رژیم پارلمانی، انحلال مجلس ممكن نباشد، و در این حال آن رژیم عملا به رژیم كنوانسیونل مبدل می شود. هنگامی كه وزرا به اطاعت و فرمان برداری از پارلمان معتاد بشوند و زمانی كه رئیس دولت مقام خود را فقط به حد نمایندگی ساده تنزل دهد.

برگزیده از مقالات سیاسی

Excerpts of Remarks by Bertolt Brecht


گزیده ی از سخنان برتولت برشت 



چه خوب است که آدم بتواند عقاید دیگران درباره ی یک نفر دیگر را عقیده ی در باره ی خود بداند و خود را به جای او بگذارد وگرنه به هیچ وجه نمی تواند یک نفر را درک کند .
……………………………………………
برای دل داری دادن بخت برگشته ای هنگام مرگ، آقای کونر از او خواست دست از اموالش بشوید: همین که مرد دست از همه چیز شست و فقط زندگی اش برای او باقی ماند، اندیشمند بی درنگ به او گفت : حالا از آن هم دست بشوی .
……………………………………………
کسی به آقای کونر گفت : قاضیان ما رشوه خوار هستند . آقای کونر پاسخ داد : متاسفانه اصلا این طور نیستند ، حتی با بالاترین مبالغ هم نمی توان آن ها را تطمیع کرد تا حق را بگویند .
……………………………………………
بی عدالتی اغلب به این جهت که مکرر اتفاق می افتد ، شکل عدالت را به خود می گیرد .
……………………………………………

کتاب خواندن / برتولت برشت

بسیاری از مردم را میبینیم که کتاب میخوانند. این یک هنر بسیار مشکل است که کسی به آنها یاد نداده است. دانش قبلی آنها نه برای تشخیص ضعف ها و نه برای تشخیص خوبی های کتاب کافی است. صحبت از کتابهای علمی نمیکنم که برای خواندن اکثر آنها باید علم داشت تا علم به دست آورد. خواندن قصه ها هم مشکل است. اغلب نویسندگان در یک چشم به هم زدن موفق میشوند خواننده را به دنیای کتاب خود متوجه کنند؛ بیش از آن که کتاب توجهی به دنیای او داشته باشد. خواننده بر سر کتابی که باید دنیا را توصیف کند از دنیا غافل میشود. نویسنده با چند فن که آموختن آن آسان ولی پی بردن به نیرنگ آن مشکل است، هیجانی تولید میکند تا خواننده توجه به اصل مطلب را فراموش کند؛ از این طریق که با کنجکاوی تحریک شده دنباله داستان را می طلبد. دروغ هایی که تا این لحظه خوانده فرو میدهد تا دروغ های بعدی را بخواند. نوشتهای که به خواننده مهلت دهد، کتاب را گاهگاهی کنار بگذارد، تا در خوانده ها تأمل کند و حرف نویسنده را با اندیشه خود بسنجد، کمی ضعیف به شمار میآید. میگویند چنین نویسنده ای نمی تواند خواننده را در اختیار در بیاورد. بنا بر زیباشناسی معمول باید اندیشه نویسنده یکسره پنهان و به قدر ممکن غیرقابل تحلیل باشد. علاوه براین خواننده باید از خود بپرسد که نویسنده چه میخواسته و تا چه اندازه به خواست خود رسیده است. در حقانیت قتل بحثی نیست باید دانست که عمل با فن و شیوه انجام شده یا نه.
در واقع باید کتاب را چون نوشته اشخاص متهم به جرم – که نویسندگان جز این نیستند، خواند. مگر میشود با خوش بینی نوشته اشخاصی را پذیرفت که کمک میکنند تا مردم بیچاره، دسته دسته به جنگهای خونین رانده شوند و یا خودشان از بی چارگی به میدان جنگ رانده میشوند. این ها کسانی اند که گندم را می گندانند و مردم را از گرسنگی میکشند! این ها کسانی اند که یا لگد میزنند و یا میگذارند لگدشان بزنند.

……………………………………………

آقاى كونر و مَدّ
آقاى كونر از دره اى مى گذشت كه ناگاه دو پاى خـود را در آب یافت. در آن هنگام، به خود آمد و دید كه دره، گستره ى دریا بوده است و به همین خاطر پر است از مـدّ. بی درنگ، بى حـركت ایســتـاد تا قـایـقى بـیابد، و تا زمانی كـه امـیــدى به یافـتن قــایق داشت، ساكـن بر جا ایسـتاده بود. اما وقـتى قایقى در آن نزدیکی ها پـدیدار نشد، از آمدن قایق امیـد بركند و به این امر امید بست که شـاید آب بالاتر نیاید. تنـها زمـانى كه آب تا به زیر گلویش رسیـد، از این امـید نیز چـشم پوشیـد و به سوى سـاحل شنا كرد. او دریافت كه قایقی که انتظار داشت همان خود او بوده است.

……………………………………………

ضایع کردن عمر
مواظب باشيد كه بنده ی ايده آل ها نشويد وگرنه به زودی نوكر موعظه گران خواهيد شد...!
...  رفتن به جايی را كه با رفتن به آن نمی رسيم بايد ترك كنيم و بحث درباره ی موضوع هايی كه با بحث كردن فيصله نمی يابند را بايد كنار بگذاريم و انديشيدن درباره ی مسايلی كه با انديشيدن حل نمی شوند را بايد از سر دور كنيم...

……………………………………………

گفتگو
آقای کونر به مرد دیگر گفت: "ما نمی توانیم به صحبت کردن با یکدیگر ادامه دهیم،" مرد پرسید: "چرا نمی توانیم؟"
آقای کونر گفت: "در حضور شما که من قادر به گفتن هیچ حرف عاقلانه ای نیستم" مرد که می خواست او را آسوده خاطر سازد گفت: "اما من واقعا هیچ اعتراضی ندارم".
آقای کونر با عصبانیت شکایت کرد: " من می توانم این را باور کنم اما من به همین وضعیت اعتراض دارم."

……………………………………………
Conversations

“We can’t go on talking to each other,” said Mr. K. to a man. “Why not?” asked the latter, taken aback. “In your presence I am incapable of saying anything intelligent,” complained Mr. K. “But I really don’t mind,” the other comforted him. “That I can believe,” said Mr. K. angrily, “but I mind.”
Bertolt Brecht

……………………………………………

سوال های قانع کننده
آقای کونر گفت: "من متوجه شدم که ما بسیاری از مردم را از تعلیم و تربیه دور می سازیم چرا که ما پاسخ به هر چیزی را می دانیم. آیا ما نمی توانیم، حد اقل به خاطر از بین بردن شایعات، یک لیست از سوالاتی درست کنیم که به نظر می رسد به طور کامل برای ما حل نشده است؟ "

برتولت برشت

……………………………………………
Convincing questions

“I have noticed,” said Mr. K., “that we put many people off our teaching because we have an answer to everything. Could we not, in the interests of propaganda, draw up a list of questions that appear to us completely unsolved?”
Bertolt Brecht


……………………………………………


اگر کوسه ها آدم می بودند!

دختر کوچک پرسید:
اگر کوسه ها آدم می بودند، آیا با ماهی های کوچک مهربان تر می شدند؟
پیر مرد دانشمند گفت : اگر کوسه ها آدم می بودند،
در دریا برای ماهی ها صندوق های محکمی می ساختند، و....
هر نوع مواد خوراکی در آن می گذاشتند،
متوجه می بودند که همیشه پر از آب باشد.
برای آن که هیچ وقت دل ماهی کوچک تنگ نشود،
گاهگاه مهمانی های بزرگ بر پا می کردند،
چون که گوشت ماهی شاد از ماهی دلگیر لذیذتر است !
برای ماهی ها مکتب می ساختند و به آن ها یاد می دادند
که چگونه به طرف دهان کوسه شنا کنند
درس اصلی ماهی ها اخلاق می بود
به آن ها می قبولاندند
که زیبا ترین و باشکوه ترین کار برای یک ماهی این است
که خودش را در نهایت خوشی و خوشوقتی تقدیم یک کوسه کند
به ماهی های کوچک یاد می دادند که چطور به کوسه ها معتقد باشند
و چگونه خود را برای یک آینده زیبا مهیا کنند
آینده ای که فقط از راه اطاعت به دست می یایید
اگر کوسه ها آدم می بودند،
در قلمروشان البته هنر هم وجود می داشت:
از دندان کوسه تصاویر زیبا و رنگارنگی می کشیدند،
در عمق دریا نمایشنامه به روی صحنه می آوردند که در آن ماهی های کوچک قهرمان شاد و خوشحال به دهان کوسه ها دایف می کردند.
همراه نمایش، آهنگهای مسحور کننده یی هم می نواختند که بی اختیار
ماهی های کوچک را به طرف دهان کوسه ها می کشاند.
در آنجا بی تردید مذهبی هم وجود می داشت که به ماهی ها می آموخت
زندگی واقعی در شکم کوسه ها آغاز میشود چون بهشت شما شکم کوسه هاست.
نویسنده: برتولت برشت
……………………………………………
STORIES OF MR. KEUNER
If Sharks were Men
Bertold Brecht
"If sharks were men," Mr. Keuner was asked by his landlady's little girl, "would they be nicer to the little fishes?"
"Certainly," he said. "If sharks were men, they would build enormous boxes in the ocean for the little fish, with all kinds of food inside, both vegetable and animal. They would take care that the boxes always had fresh water, and in general they would make all kinds of sanitary arrangements. If, for example, a little fish were to injure a fin, it would immediately be bandaged, so that it would not die and be lost to the sharks before its time. So that the little fish would not become melancholy, there would be big water festivals from time to time; because cheerful fish taste better than melancholy ones.
"There would, of course, also be schools in the big boxes. In these schools the little fish would learn how to swim into the sharks' jaws. They would need to know geography, for example, so that they could find the big sharks, who lie idly around somewhere. The principal subject would, of course, be the moral education of the little fish. They would be taught that it would be the best and most beautiful thing in the world if a little fish sacrificed itself cheerfully and that they all had to believe the sharks, especially when the latter said they were providing for a beautiful future. The little fish would be taught that this future is assured only if they learned obedience. The little fish had to beware of all base, materialist, egotistical and Marxist inclinations, and if one of their number betrayed such inclinations they had to report it to the sharks immediately.
"If sharks were men, they would, of course, also wage wars against one another, in order to conquer other fish boxes and other little fish. The wars would be waged by their own little fish. They would teach their little fish that there was an enormous difference between themselves and the little fish belonging to the other sharks. Little fish, they would announce, are well known to be mute, but they are silent in quite different languages and hence find it impossible to understand one another. Each little fish that, in a war, killed a couple of other little fish, enemy ones, silent in their own language, would have a little order made of seaweed pinned to it and be awarded the title of hero.
"If sharks were men, there would, of course, also be art. There would be beautiful pictures, in which the sharks' teeth would be portrayed in magnificent colors and their jaws as pure pleasure gardens, in which one could romp about splendidly. The theaters at the bottom of the sea would show heroic little fish swimming enthusiastically into the jaws of sharks, and the music would be so beautiful that to the accompaniment of its sounds, the orchestra leading the way, the little fish would stream dreamily into the sharks' jaws, lulled by the most agreeable thoughts.
"There would also be a religion, if sharks were men. It would preach that little fish only really begin to live properly in the sharks' stomachs.
"Furthermore, if sharks were men there would be an end to all little fish being equal, as is the case now. Some would be given important offices and be placed above the others. Those who were a little bigger would even be allowed to eat up the smaller ones. That would be altogether agreeable for the sharks, since they themselves would more often get bigger bites to eat. And the bigger little fish, occupying their posts, would ensure order among the little fish, become teachers, officers, engineers in box construction, etc.
"In short, if sharks were men, they would for the first time bring culture to the ocean."