حاکمان با سواد و بی سواد و مشکلات سر زمین های آنها
در
گذشته های دور وقتی افغانستان یک کشور ملوک الطوایفی بود، دو منطقه افغانستان به نام های قطغن و آراکوسیا یاد می شد که در مرز بندی کنونی نام های آنها تغیر
کرده است. این دو منطقه حاکمانی داشتند که بر این مناطق حکومت های شخصی داشتند. حاکم قطغن با
سواد بود و حاکم آراکوسیا بی سواد. قطغن هر روز در هر بخش رشد می کرد اما آراکوسیا
هر سال از قافله عقب می ماند. در قطغن زراعت رشد می کرد و دهقان ها هر روز
محصولات جدید به بازار عرضه می کردند اما آراکوسیا همیشه تنها انگور، سیب و گندم به
بازار میاورد و دیگر همه چیز را مجبور بود کم کم از قطغن خریداری کند. در آن زمان
موتر هم نبود و جاده ها هم کلش خامه بود. انتقال هر نوع مواد از قطغن به آراکوسیا
بسیار مشکل بود و به پول هنگفت نیاز داشت. یک روز حاکمان هر دو منطقه با هم نشسته
بودند که حاکم آراکوسیا از حاکم قطغن پرسید که ای حاکم قطغن! تو چگونه به این همه
موفقیت دست میابی و هر روز چیز هایی جدید به بازار عرضه میکنی؟ حاکم قطغن تبسم کرد
و گفت: مردم قطغن خود علاقمند پیشرفت اند، من فقط آنها را درست رهنمایی می
کنم. من به تاجران قطغن زمین میگویم که وظیفه ای شما تنها بردن محصولات ما به
مناطق دیگر نیست، بلکه شما وظیفه دارید هر باری که به قریه ای دیگری سفر می کنید،
همراه با خود یک چیز جدید و نو به قطغن بیاورید. تاجرانی که انگور می فروشند، هر
باری که میروند بر اساس توصیه های من، مجبورند هر بار یک نهال جدید نوع مختلف
انگور تازه که در منطقه ما وجود ندارد را به قطغن بیاورند. حالا ما در قطغن چندین
نوع انگور به رنگ ها و نام های مختلف داریم. ما در هر بخش این کار را انجام دادیم.
من همچنان کتاب و کتابخوانی را همینگونه در قطعن زمین رشد دادم و همین کتاب بود که اندیشه ای
مردم ما را تغیر داد. من سواد آموزی و مکتب رفتن را به بچه های قطغن اجباری کردم.
حالا همه ای مردم با سواد شده اند و این سواد رشد همه چیز را چند برابر می کند. حاکم
آراکوسیا تبسم کرد و گفت آفرین به تو. منطقه شما هر روز پیشرفت می کند اما منطقه
ما هر روز به مشکلات جدید مواجه میشود. من نمیدانم چگونه همه ای این مشکلات را حل
کنم. مردم ما بین یکی دیگه خود جنگ میکنند و همدیگر را می کشند، زمین های همدیگر
را به زور می گیرند یا پلوان خود را به زمین همسایه پیش می برند و به خاطر آن با
همدیگر جنگ می کنند و همدیگر را می کشند. بالای نوبت آبیاری زمین های زراعتی باهم
جنگ می کنند. حالا یک مشکل دیگر نیز پیدا شده که بسیار خطر ناک است و این مشکل همه ای
منطقه ما را به نابودی می کشاند و این مشکل درست مثل یک بلای آسمانی به منطقه ما
نازل شده است. ما هر قدر مردم را به دین و دینداری و اخلاق نیک تشویق می کنیم، به
همان اندازه مردم به کار های زشت روی میاورند. دزدی، قتل، تجاوز و همجنسگرایی (بچه
بازی) هر روز در منطقه ما بیشتر می شود. جوانان بزرگ سال را که ما برای دفاع از مردم اسلحه دادیم، به زور تفنگ و کلاشینکوف
کودکان را می برند و در پا های آنها زنگ بسته کرده، هم آنها را میرقصانند و هم به
آنها چندین نفری تجاوز می کنند. سپس اعضای خانواده کودکان برای انتقام گیری بر میخیزند و سربازان مسلحه متجاوز و دوستان آنها را می کشند. شما این همه مشکلات را چگونه حل می کنید؟
حاکم
قطغن وحشت زده شد و گفت: این مسئله هایی را که شما یاد آوری کردید همه و همه نشانه ها و
علایم یک جامعه ای بیمار است. جامعه شما به ضعف حکومتداری مواجه است. انسان های منطقه شما به بیماری های روحی و روانی
مبتلا شده اند. هر کدام این مسائل علامت یک نوع از بیماری خاص است. مثلاً دزدی،
خشونت، جنگ و پلوان پیش کردن هم که خود نوعی دیگری از دزدی است، میتواند علایم
موجودیت دو نوع بیماری باشد، یکی فقر در جامعه و دیگر مشکل اخلاق و تربیت سالم در
جامعه است. حالا به نظر من هر دو نوع بیماری در منطقه شما وجود دارد. دعوی کردن به
روی نوبت آبیاری و یا پلوان پیش کردن خود ندانستن حقوق و یا احترام نگذاشتن به
حقوق دیگران است که باز هم بر می گردد به تعلیم و تربیه سالم و داشتن معلومات در
مورد حقوق دیگران که باز هم ریشه دارد در بی سوادی و فقر در منطقه شما. قتل که یک جرم
بسیار بزرگ است، بیشتر از کسانی سر می زند که پای بند به هیچ نوع ارزش انسانی و
اخلاقی نیستند و پدران و مادران شان در تربیه آنها در آوان کودکی کم توجهی کرده
اند. اگر شما یک سیستم درست قضایی مبتنی بر عدالت داشته باشید که هر مجرمی را
مجازات کند، مجرمان می ترسند و نمی توانند دست به این نوع جرایم سنگین بزنند اما این
ترس چاره اصلی نیست، فقط به شما زمان می دهد که انسان های وحشی را تربیت کنید. اما
تجاوز و همجنسگرایی ریشه در غریزه جنسی انسان دارد. انسان ها از نظر تمایلات جنسی
به چند گروه تقسیم میشوند. انسان هایی که به جنس مخالف میل دارند که انگلیس ها
آنرا هیتروسکچوال مینامند، آنهایی که به هم جنس خود میل دارند (زن با زن مرد با
مرد) همجنسگرا هستند که انگلیس ها آنها را هوموسکچوال می نامند. کسانی هم هستند که
هم به مرد و هم به زن تمایل دارند که آنها را دوجنسگرا میگویند که انگلیس ها آنها
را کراس سکچوال مینامند. کسانی هم هستند که به هیچ جنسی علاقه ندارند که آنها را
نیوترال یا خنثی مینامند. حالا بر میگردیم به اینکه چرا انسان ها در یک جامعه ی
سنتی همجنسگرا می شوند. ما باید به این پدیده تمایلات جنسی منحیث یک نیاز انسان نگاه کنیم. انسان ها مثل خوردن و نوشیدن به بر قراری روابط جنسی نیز نیازمند اند. اگر به آنها غذای کافی ندهید، از گرسنگی به خوردن هر چیزی روی میاورند. در اکثر مناطق در اثر بعضی مشکلات اجتماعی، فرهنگی و دینی،
زنان را از مردان جدا می کنند طوری که مردان به زنان دسترسی نداشته باشند و همچنان زنان
به مردان دسترسی نداشته باشند تا نیاز های جنسی شان را بر آورده سازند. اصل مشکل در همین نکته است که ما انسان ها را آن قدر گرسنه می سازیم که به حیوانات درنده ای وحشی تبدیل می شوند که به هیچ چیزی پای بند نیستند و حتی نه تنها بر کودکان بلکه به حیوانات دیگر نیز علایق جنسی نشان میدهند. این نوع جدا سازی که در بعضی
کشور های مسیحی از طریق کلیسا ها و در
کشور های اسلامی از طریق مساجد ترویج می یابد، امکان رفع نیازمندی های جنسی را
از اشخاص بالغ می گیرد که در نتیجه آن مردمان آن کشور ها تحت فشار های روحی و روانی مجبور می شوند به همجنسگرایی رو بیاورند. بعضی اشخاص هم با
هورمون های جنسی متفاوت به دنیا میایند و بعضی دیگر با عقده های دوران کودکی که
قربانی همجسگرایی بودند، وقتی بزرگ شدند به جبران و تلافی عقده های خود می پردازند
و یا برای انتقام جویی از آن برای بدنام سازی دیگران استفاده می کنند.
حالا
اگر میخواهید در منطقه شما این مشکلات پایان یابد، باید هر مشکل را ریشه یابی کنید
و به اصل ریشه آن مشکل بپردازید و مشکل اساسی را حل کنید. شما نمی توانید با علایم بیماری ها یکی یکی مقابله کنید. شما باید اصل بیماری را از بین ببرید تا نشانه ها و علایم آن از جامعه از بین برود. شما میتوانید به چند ریشه
اصلی در منطقه تان توجه کنید:
1.
تعلیم و تربیه (تربیه فامیلی
و تربیه در مکتب و همچنان بی سوادی)
2.
فقر (مشکل نظام اقتصادی)
3.
بیکاری (مشکل نظام اقتصادی)
4.
مشکلات فرهنگی
5.
ایجاد آجندا و برنامه های
سالم برای مردم منطقه
6.
ایجاد قوه قضائیه مبتنی بر
عدالت اجتماعی
7. جلوگیری از تبلیغ برداشت های نادرست از دین
که باعث دوری هر دو جنس میشود و مردم منطقه شما را مجبور به همجنسگرایی می کند.
8.
حمایت از حقوق کودکان نیز می
تواند درین راستا موثر باشد.
9. تجاوز نوعی از یاغی گری و بی
بند وباری است که در اثر نادانی، بی سوادی و عدم ترس از موجودیت قانون و مجازات
باعث میشود که انسان ها به خود حق بدهند که در مال، جان و ناموس مردم تجاوز کنند
که این میتواند در اثر بازسازی قوه قهریه و قضایه اصلاح شود، به شرطی که شما به
مردم تان این اعتماد را بدهید که هیچ مجرمی از چنگ قضاوت قانون شما فرار نخواهد
توانست. اینها نکات بسیار مهمی اند که در نظام سازی کمک می کنند.
10. رفع نیازهای جنسی جوانان از طریق
مشروع و ایجاد سهولت ها در ازدواج و بهم رسیدن ها و تربیت سالم کودکان و حمایت از
آنها در مقابل محیط آلوده کنونی تا بتوانید محیط سالم را برای آنها ایجاد کنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر