۱۳۹۵/۰۶/۳۰

Politeness

I have translated a poem of Balkhi about Politeness 
He was the famous philosopher, poet and knowledgeable wise man of Balkh who gave good advice to all the people around him. Here he says something for all of us about politeness:

Az bay adabi kasay ba jaa-ye naraseed

No one got to a position with misbehaving and impoliteness

Dorrist adab ba har gadaa-ye naraseed

Politeness is a precious stone, not gifted to every beggar

Sar rishta-ye mulk-e-Paadshaahee adab ast

The only clue to the kingdom is Politeness

Taajayst ke juz ba Paadshaahay naraseed 

It’s a crown only given to the kings

Az khuda juyeem tawfeeq adab

May God bless us to seek Politeness

Bay adab mahroom maand az lutf-e-rab

Impolite people are deprived of the grace of the God

Bay adab tanhaa na khud raa daasht bad

The impolite person is not only bad to himself

Balkay aatash dar hama aafaaq zad

But he’ll bring fire to all his environment


Rumi Balkhi 


۱۳۹۵/۰۶/۲۹

Workers' Rights in Afghanistan

حقوق کارگران در افغانستان


در افغانستان همیشه روز کارگر تجلیل میشود، اما هیچ گاهی به حقوق اساسی این قشر نهایت مهم جامعه ما توجه جدی صورت نگرفته است، و هرگز روی حقوق آنها بحث نشده است.

بناءً پس ازین باید نام روز کارگر را به نام جدید "دفاع از حقوق کارگر" تبدیل کنیم، تا همیشه درین روز در مورد حقوق آنها بحث شود، تا وضعیت طبقه کارگر در افغانستان بهبود بیابد.

تامین حقوق کارگر یکی از مهمترین و اساسی ترین گام به سوی رشد اقتصادی و ایجاد یک نظام اقتصادی مبتنی بر رفاه و عادلانه است که میتواند شرایط زندگی بهتر را برای یک طیف عظیم جامعه مهیا و میسر سازد.

حقوق کارگران باید بر مبنای حقوق بشر و کنوانسیون های بین المللی سازمان جهانی گارگر، طوری ساخته شود، که بتواند رشد اقتصادی افغانستان را تضمین کند. قانون کار کنونی و فعلی افغانستان در حد یک مسوده نا بکار آمد، سراسر عیب و نقض حقوق بشر و حقوق کارگران است که تنها میتواند کارفرمایان را خوشنود سازد و در مقابل حقوق یک طیف و طبقه بزرگ و نهایت مهم جامعه را نا دیده گرفته و آنها را از حقوق اساسی شان محروم ساخته و در معرض سوء استفاده قرار میدهد.

بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر، هر فرد بالغ و بالا تر از سن 16 سال در یک جامعه حق کار کردن را دارد و دولت مکلف و مجبور است که برای اتباع خود زمینه کار کردن را فراهم کند. اگر دولت نتواند به کارگران آماده برای کار، زمینه کار را فراهم کند، دولت مجبور است که ماهانه حد اقل مصارف، مخارج و هزینه زندگی کارگران بیکار را تحت یک برنامه مصئونیت اجتماعی یا تامینات اجتماعی بپردازد.

اگر دولت نمیتواند زمینه کار را برای کارگران فراهم سازد، و حد اقل هزینه زندگی آنها را نیز نمیپردازد، این یک نقض صریح حقوق بشر و حقوق کارگران در افغانستان است.

بر اساس کنوانسیون حقوق کارگر سازمان جهانی کار، کارگران حق دارند که هفته 48 ساعت کار را مطابق تخصص، رشته تحصیلی و توانایی کارگر، بر اساس یک برنامه از قبل تعیین شده و زمان بندی شده، با تشریح جزئیات کار و طرز انجام آن با طی کردن یک دوره رهنمایی  انجام دهند.

کارگران در هنگام کار حق بیمه صحت، بیمه حادثه هنگام کار، بیمه مرگ در هنگام کار، و یک ماه رخصتی در یک سال را دارند. کارگران همچنان دارای حقوق یک ماه رخصتی مریضی و سه تفریح در یک روز که یکی ساعته برای صرف طعام و دیگری دو پانزده دقیقه، یکی در قبل از ظهر و دیگری در بعد از ظهر میباشند که در جریان همه ای این رخصتی ها، معاش و حقوق کارگر باید از جانب کار فرما پرداخته شود. خانم ها یک رخصتی سه ماهه برای تولد کودکان شان نیز دارند که باید معاش او در هنگام این رخصتی از جانب کار فرما پرداخته شود.

کارگران دارای حقوق ترانسپورت میباشند. هرکارگر نظر به اینکه چگونه از منزل به کار میاید، باید توسط کارفرما هزینه رفت و آمد او، از قبیل ارزان ترین وسیله و بهترین وسیله برای حفظ محیط زیست تشویقی پرداخته شود، طوری که اگر کارگر با منی بس به کار میاید، کارفرما باید هزینه تکت منی بس را بپردازد، اگر با بایسکل میاید، باید قیمت یک بایسکل در یک سال برای او پرداخته شود، چون تشویق برای بایسکل رانی هم تشویق به روزش است و هم باعث حفظ محیط زیست و کم شدن میزان آلودگی هوا توسط کاهش میزان مصرف نفت و سوخت موتران میشود.

اگر موتر های برقی و ترم در افغانستان ساخته شود، پرداخت تکت ترم برای کارگران از جانب کارفرما یک امر حتمی است، اما کارفرما نمیتواند هزینه هنگفت و آمدن کارگر به سوی کار در تکسی را همه روزه بپردازد.

کارفرما حق ندارد بدون دلایل موجه کارگر را اخراج و منفک کند، چون منفک کردن کارگر از وظیفه باعث از بین رفتن عواید یک خانواده شده و امکان دارد کودکان یک خانواده را به مشکلات اقتصادی و گرسنگی مواجه ساخته و زندگی آنها را تهدید کند.

در افغانستان باید اتحادیه های قوی کارگری بوجود بیاید از حقوق اساسی کارگران در مقابل کارفرمایان دفاع کنند.

معاش کارگران باید با در نظر داشت تعداد اعضای خانواده آنها و با در نظر داشت حد اقل مصارف یک شخص در یک روز یا در یک ماه سنجش شود، طوری که حق اقل مصارف یک شخص در یک روز در کابل پایتخت افغانستان 500 افغانی بر آورد شده است، و هر کسی که پایین تر از این مقدار معاش بگیرد، نمیتواند از عهده مصارف شخصی خودش براید، چه رسد به اینکه مصارف یک خانواده را نیز بپردازد.

نظر به این محاسبه حد اقل دستمزد در افغانستان باید بر اساس چنین یک محاسبه ای انجام شود که هر کارگر باید در یک روز برای یک فرما 8 ساعت کار کند، و باید حد اقل 500 افغانی مزد بگیرد که این قیمت کار در هر ساعت در افغانستان را چنین تعیین میکند:

      500 / 8 =  62.5

این فرمول نشان میدهد که در افغانستان باید حد اقل دستمزد برای هر ساعت کار 63 افغانی تعیین شود. البته این برای کسی است که تنها یک فرد مجرد و بدون هر نوع مسئولیت مالی در قبال یک خانواده است، اما اگر کسی مسئولیت پرداخت هزینه یک خانواده را را عهده داشته باشد، باید برای آنها یک سیستم دیگری در نظر گرفت، مثلاً میتوان برای آنها مزد کار در هر ساعت را 100 افغانی در نظر گرفت، تا بتوانند مصارف کودکان خود را بپردازند، اما اگر سیستم مصئونیت اجتماعی بوجود بیاید، و آن اعضای دیگر خانواده شامل یک برنامه حمایوی مالی دولت شوند، دیگر لازم نیست برای اشخاص متاهل مزد بالایی در نظر گرفت.

در صورتی که یک شرکت ورشکست میشود و نمیتواند دیگر ادامه دهد، بناءً مجبور میشود تعداد زیادی از کارگران خود را اخراج کند، اول باید به دولت و به مردم دلایل ورشکست شدن خود را اعلام کند، سپس با هماهنگی اتحادیه کارگران و نماینده دولت، مسئولیت کارگران اخراج شده را باید بسپارد و اتحادیه کارگران و دولت که آنها باید کارگران بیکار را شامل یک برنامه مصئونیت اجتماعی بسازند. برنامه مصئونیت اجتماعی باید شامل برنامه های آموزشی حرفه های جدید، و کاریابی برای کارگران بیکار شود.

هر کارگر که کار میکند و مالیات میپردازد، دارای حقوق تقاعد و بازنشستگی میشود، که مبلغ تقاعد نیز باید سازگار با حد اقل مصارف و هزینه های یک شخص، با در نظرداشت قیمت های های هزینه زندگی در آن کشور مثل کرایه خانه، و مواد غذایی در نظر گرفته شود که اکنون این مبلغ 500 افغانی در روز برای هر شخص محاسبه شده است.



































۱۳۹۵/۰۶/۲۶

The Bright Future of Afghanistan

آینده روشن افغانستان

افغانستان کشوریست که آینده خوبی در انتظار آن نیست، چرا که آینده تنها با پلان ها عملی واضح و روشن برای آینده تغیر میکند و بهتر میشود اما درین کشور هیچ نوع برنامه سازنده نه برای روز آینده، نه برای هفته آینده، نه برای ماه آینده و نه هم برای سال آینده، نه برای سه سال آینده، نه برای پنچ سال آینده و نه برای یک دهه آینده وجود دارد. این کشور بدون هر نوع برنامه، سر بخود و به اشاره خارجی ها، و به کمک اهداف نژادپرستانه اقوام پشتون که بر کرسی اقتدار تکیه زده اند، روان است. فقط یک چیز را میتوان به صورت یک برنامه عملی در افغانستان به خوبی مشاهده کرد و آن هم برنامه تسلط یک قوم یا یک نژاد غارتگر، متعصب و نژادپرست بر اقوام دیگر، که از گذشته ها دور بدینسو درین سرزمین منحیث یک وسیله ای عقبگرایی و استثمار بر مردم این کشور تحمیل شده است.

وقتی به افغانستان فکر میکنید که به کدام مسیر روان است، باید افکار عامه مردم این کشور و سیاستمداران مطالعه شود تا درک کنیم که این کشور در چند سال آینده به کجا خواهد رسید.

همانگونه که افغانستان امروزی آینده ای پنجاه سال قبل، بیست سال قبل و یا هم یک دهه قبل بود، میتوان بیست سال بعد و یا پنجاه سال بعد این کشور را نیز از روی همان تاریخ حدس زده و پیش بینی کنیم.

شاخص هایی را که برای رشد و ترقی افغانستان میتوان در سیاست روز این کشور مشاهده کرد، بسیار نگران کننده است. این شاخص ها که به شدت در حال رشد است، افغانستان را نه در مسیر رشد، ترقی و تعالی رهنمایی میکند، بلکه افغانستان را در یک جهت منفی، به سوی نابودی و جنگ میکشاند. این شاخص ها بسیار به وضاحت در آجندای سیاسی این کشور قابل مشاهده است:

·         نژادپرستی (قومگرایی)
·         فساد (اخلاقی، اداری، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی ...)
·         فقر روز افزون
·         رشد بیکاری
·         فرار مردم به واسطه ای مهاجرت
·         غرق شدن در استعمار و استثمار کشور های بزرگ
·         غارتگری اموال دولتی به نام خصوصی سازی
·         رشد بیسوادی
·         رشد دینی اندیشیدن در اثر بیسوادی
·         افزایش روز افزون جنگ
·         افزایش تلفات ملکی
·         حمایت پشتون ها از طالبان
·         رشد فارسی و دری ستیزی
·         افزایش روز افزون آلودگی محیط زیست (اعم از آب، خاک ...)
·         افزایش نا امنی
·         پایین آمدن کیفیت حکومتداری درین کشور
·         از بین رفتن عرضه خدمات برای مردم
وقتی به این همه شاخص ها توجه میکنیم، آینده افغانستان را چنین پیش بینی میتوان کرد:

نام این کشور به زودی از "د اوغانستان اسلامی جمهوریت" در اثر رشد نژادپرستی به نام جدید "پشتونستان" تبدیل خواهد شد. و همچنین نژاد پرستی بر اسم واحد پول افغانستان نیز تاثیر گذار خواهد بود و واحد پول این کشور از "اوغانی" به یک نام جدید و بسیار زیبای "فشتانه" تغیر نام خواهد داد. این نام شاید در اصل "پشتانه" باشد اما چون تعداد زیاد مردم بیسواد این کشور حرف پ را ف و باالعکس حرف ف را پ تلفظ میکنند، بناءً اسم پول افغانستان به زودی به فشتانه تبدیل خواهد شد. نام ولایت های این کشور از بامیان به ولایت "دغه" و از هرات به ولایت "هغه" تبدیل شده و اینگونه نام ها سراسر ولایات این کشور را دربر خواهد گرفت و هرچه پیشینه ای تاریخی دارند، با وضع این اسم های جدید از بین خواهد رفت. نام گذاری بر جاده های این کشور نیز یک به سوی یک سیستم احمقانه ای روان است که شاید به زودی سراسر افغانستان شاهد نام های جدید مثل جاده " شهید ملا بورجان"، "شهید ملا ضعیف"، "شهید خادم دین رسول الله ملاکرزی"، "شهید ملا غنی" خواهد بود. نام های ناحیه ها نیز در سراسر افغانستان به نام های جدید مثل "ناحیه خوشحال خان ختک مینه"، "ناحیه ختک لومری"، "ناحیه ختک دوهمه"، "ناحیه ختک دریمه" ... تغیر خواهند کرد.

نام ماه های سال نیز بسیار عجیب خواهد بود. اینگونه نام هایی بر ماه های سال گذاشته میشود: غوایی، غبرگولی، چنگاښ
میدان هوایی این کشور نیز به نام سفیر کبیر امریکا در کابل "شهید خادم دین رسول الله خلیل زاد" تغیر خواهد کرد. کتاب های تمام مکتب های افغانستان به زبان پشتو راه و رسم مکتب سیاسی "ملاعمری" را به کودکان تدریس خواهد کرد.

تشناب های کنونی افغانستان پر میشوند و دیگر گنایش رفع قضای حاجت را نمیداشته باشند، بناءً قضای حاجت بر روی هر جاده عمومی امکان پذیر و روا دانسته میشود، طوری که دیگر هیچ کسی از رفع قضای حاجت بر روی جاده های عمومی نخواهد شرمید.

آب های زیر زمینی آلوده میشوند و آب را مردم این کشور از امریکا وارد خواهند کرد، چون درگیری های منطقه ای به حدی اوج میگیرد که دیگر نمیتوان بر همسایه ها اعتماد کرد.

سواد داشتن و کتاب خواندن درین کشور به یک افسانه ای تبدیل میشود که انگار مربوط به گذشته های بسیار دور به اجداد نسل های کنونی مربوط میشده است. کسی که بتواند درست تر صحبت کند، به لهجه او لوظ (لفظ) قلم گفته میخندند. برق وجود نمیداشته باشد، چون جنگ همه چیز را ویران میکند و همه ای مردم این کشور به شیطان چراغ روی میاورند.

مساجد به شفاخانه ها تبدیل میشوند چون دیگر کسی داکتر و طبابت را نمیشناسند، تنها تعویذ دوای هر درد خواهد بود. برای اپندیکس تعویذ خدا حافظی مینویسند.

ایده و مفهوم ازدواج از بین میرود، چون هزینه آن به قدری بالا میرود که دیگر هیچ کسی پرداخته نمیتواند، بلکه گپ دادن، گریختاندن و فرار دادن خانم ها جایش را میگیرد.

فساد به حدی رشد میکند که دیگر رسیدن به یک مقام کوچکی مثل والی شدن در یک ولایت به رای کسی ضرورت نمیداشته باشد، بلکه به تعداد خانم ها معامله میشوند. مثلاً قیمت والی شدن در یک ولایت صد تا خانم است. هر کسی که بتواند همین تعداد خانم را به سلطان تقدیم کند، میتواند والی یک ولایت شود. درین میان کسانی هم هستند که هر روز دو بالایی و مزایده میکنند و تعداد بیشتری از خانم ها را به سلطان پیشکش میکنند تا به مقام والاتری برسند.

کسانی که خانم تحویل میدهند، یک چوب خط خاصی برای محاسبه ای دقیق تعداد خانم ها از جانب سلطان دریافت میکنند، که بر روی آن به تعداد خانم های تحویل داده شده، خط کشیده میشود، تا حساب گم نشود.

آلودگی محیط یکی دیگر از چالش های بزرگ خواهد بود، و این در حدی است که شهرداری کثافت جمع نمیکند، بلکه هر روز در کوچه ها میگردند تا جسد انسان هایی را که در اثر آلودگی از بین رفته اند، جمع کنند. مثلاً کسانی که در اثر فقر و ناداری پول ندارند آب بخرند، زمانی که از آب دریای کابل یا از آب جوی مینوشند، در جریان یک روز بعد به دیدار حق لبیک میگویند و جان را به جان آفرین میسپارند.

هر کس که زبان پشتو صحبت کند، میتواند از جانب سلطان یک بوطل آب دریافت کند، تا چند روزی دیگر زنده بماند.

امریکا نیز تنها قوم و قبیله ای طالبان و ملاعمر را همینگونه که هست، مستقیم و غیر مستقیم از طریق پاکستان حمایت خواهد کرد. دیگر هیچ کسی شانسی برای زندگی درین کشور و یا بهتر ساختن زندگی مردم نمیداشته باشد، و نمیتواند درین راه سعی و تلاش کند چون هر کسی که تلاش کند، با گلوله به زندگی اش خاتمه میدهند.



۱۳۹۵/۰۶/۲۳

یک ویدیوی جالبی که خاص روی وضعیت مهاجران افغانستان در اروپا صحبت میکند !


او میگوید که مهاجران بخاطری که مسلمان هستند و با خودشان اسلام را به اروپا میاورند، برای ما یک خطر نیستند، بلکه خطر اصلی اسلام هراسی در اروپا است. 
مهاجران اهل افغانستان از نا برابری ها، از جنگ، از اشغال نظامی به ستوه آمدند. 
آنها از ما چیزی نمیخواهند، اما ما چرا با دیدن آنها در کشور خودمان اینگونه عکس العمل غیر انسانی نشان میدهیم. 
آنها کسانی هستند که همه چیز را زیر سوال میبرند. 
آنها میگویند که چرا نابرابری؟
وقتی شما میروئید به کشور ما به هیچ مشکلی مواجه نمیشوئید، ولی وقتی ما به کشور شما میائیم چرا با ما اینگونه رفتار میکنید؟ 
آنها میگویند چرا شما امنیت دارید ما نداریم؟ 
ما سابق به کشور های ایران و پاکستان میرفتیم، اما حالا دیگر آنجا نمیتوانیم بروئیم. 
مهاجرت مردمان افغانستان به خاطر این نیست که شما فکر میکنید که کشور ما را اشغال میکنند، 
شما تاریخ افغانستان را مطالعه کنید، 
آنها 40 سال است که از جنگ رنج میبرند. 
نه سوریه، نه عراق، نه هیچ کشوری جهان همانند مردم افغانستان برای مدت طولانی از جنگ رنج نبرده اند. 


چرا تنها مهاجران اهل افغانستان باید از دیگران جدا ساخته شوند و زندانی شوند و به دیگران اجازه داده شود که بروند؟


حمله اشخاص مسلح و نقابدار بر مهاجرانی که در سواحل یونان میرسند . . .

سازمان دیده بان حقوق بشر میگوید که اشخاص مسلح و نقابدار بر مهاجرانی که در سواحل یونان میرسند حمله میکنند. آنها ماشین کشتی ها را ویران کرده، کشتی را پنچر کرده و مهاجران را دوباره به بحر مدیترانه به زور اسلحه میفرستند تا غرق شوند.



افغان ها را در یونان زندانی میکنند اما مردم سوریه و عراق را رها میکند که بگذرند و بروند به کشور های دیگر


عید مهاجران افغانستان در راه اروپا را ببینید . . . آیا مردمان مهاجر افغانستان نیز عید دارند؟ یا اینکه آنها باید در پشت دروازه های بسته گریه کنند؟

نژاد پرستی، تبعیض، اسلام هراسی، مهاجر ستیزی، نفرت از مسلمان ها، حمله بر مهاجران، غرق شدن مهاجران، بمباردمان خانه های مسلمان ها، تسخیر و حمله نظامی بر کشور های اسلامی، ایجاد گروه های تندرو توسط مسیحیان، از بین بردن نظام های سیاسی در کشور های مسلمان نشین، ترس از مرگ، رسیدن به یک جای امن، افتادن به دست نژاد پرستان، تغیر دین و گرویدن به مسیحیت، همه و همه مشکلات مهاجرانی اند که با ایستادن پشت دروازه های کلیسا برای غذا، پیدا کردن جایی برای استراحت در شب های سرد، خوابیدن در پارک و یا ایستادگاه های ترین بخاطر موجودیت یک چوکی خالی، فرار از نژاد پرستان روز های شان را سپری میکنند. . . 

اینها موضوعاتی اند که مهاجران افغانستان در روز های عید در دیار غربت تحت فشار های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی به آنها می اندیشند . . .



‌Business Social Responsibility in Afghanistan

مسئولیت اجتماعی در تجارت چیست؟


امروزه در کشور های اروپایی یکی از مهمترین مباحث مطرح در میان جوامع تجاری و در مکتب های رشته تجارت مسئله مسئولیت اجتماعی و داشتن بزنس ها و تجارت هایی است که باید از نظر اجتماعی مسئولیت پذیر و منفعت بار بوده برای محیط زیست آسیب نرسانند. مثلاً اگر میخواهید یک جواز تجارتی بگیرید، باید برای طرح تجارتی تان همیشه عواقب محیط زیستی آنرا در یک برنامه منظم تشریح کرده و بیان کنید که تجارت شما چگونه بر محیط زیست تاثیر خواهد گذاشت.

برای مثال یکی از مهمترین مباحث تولید بوطل های پلاستیکی است. اگر شما شرکتی دارید که بوطل های پلاستیکی تولید میکند، شما باید در طرح تولید باید یک برنامه جمع آوری مجدد بوطل ها را برای جلوگیری از آلودگی محیط زیست شامل آن بسازید تا دولت مطمئن شود که تجارت شما بر محیط زیست کشور صدمه نمیزند.

این بحث تنها شامل این مسئله پلاستیک و آلودگی محیط نمیشود، بلکه بسیار گسترده تر از آن و مشمول همه ای عواقب محیط زیستی تمام تجارت هاست. مثلاً هیچ شرکتی تولید آهن اجازه ندارد که آب های دریا های همجوار خود را آلوده کرده و آب آلوده را در محیط پخش کنند. مثلاً هر شرکتی که دوا (دارو) تولید میکند، مجبور به جمع آوری دوا های تاریخ تیر شده نیز است و همینگونه هر شرکتی که بطری تولید میکند، باید مسئولیت دارد که بطری های کهنه و غیر فعال را دوباره جمع آوری کرده و برای استفاده مجدد و ریسایکل بفرستد تا از آلودگی محیط زیست جلوگیری شود. در اروپا هر شرکتی که روغن تولید میکند، مسئولیت دارد تا روغن های استفاده شده را دوباره جمع آوری کنند و هیچ کسی حق ندارد که روغن و نفت را در محیط، چه در آب، خاک و یا جنگلات پراگنده کرده و محیط را آلوده سازد.

مسئولیت اجتماعی در تجارت تنها یک مقوله ای تجارتی نیست، بلکه یک مسئله و یک مقوله ای حقوقی نیز است، مثلاً اگر کسی سگرت تولید میکند و یا وارد میکند، باید به اندازه کافی برای دولت تکس و مالیات بپردازد تا کسانی را که از کشیدن سگرت به سرطان شش (ریه) مبتلا میشوند، دولت بتواند از پول تکس و مالیات تولید و تورید کنندگان سگرت معالجه کند.

مسئولیت اجتماعی یک مقوله ایست که باید در افغانستان نیز مطرح شود و از تمام تاجران، صنعتگران و تولیدکنندگان خواسته شود تا معیار های مسئولیت اجتماعی را شامل برنامه های شان ساخته و از اثرات ناگوار تجارت ها بر محیط زیست جلوگیری کنند.
یکی از مهمترین مباحثی که در افغانستان میتواند مورد توجه قرار گیرد، مسئله ای آلوده شدن سطح آب های آشامیدنی در شهر های این کشور در اثر تجارت های نادرست و در اثر آلوده کردن محیط زیست در افغانستان توسط سبک زندگی بی رویه و عدم موجودیت کانالیزاسیون درین کشور است. در افغانستان باید یک اتحادیه مصرف کنندگان به وجود بیاید تا با همکاری جامعه ای مدنی این کشور بتواند از حقوق مصرف کنندگان در مقابل امطعه و کالا های تجارتی وارداتی و تولیدات داخلی افغانستان دفاع کند تا از آسیب های جدی تجارت های بی رویه و اثرات سوء آن بر محیط زیست و در نتیجه آن بر صحت و سلامت انسان ها و باشندگان آن کشور جلوگیری کند.



Interview with Abraham about Eid al-Adha

مصاحبه ای با حضرت ابراهیم در مورد عید قربان

در یکی از روستا های افغانستان شخصی فقیری که توانایی خریدن غذای کافی برای اعضای خانواده اش را نداشت، با قرض کردن و مشکلات زیادی مقداری پول جمع کرده بود و بره ای خریده بود تا آنرا خانه بزرگ کند و در روز عید قربان قربانی کند.

گوسفندک ازینکه چند ماهی در خانه ای آنها زندگی کرده بود، برای کودکان خانواده بسیار دوست داشتنی شده بود، طوری که کودکان این مرد با این بره گک بسیار صمیمی شده بودند، و هر روز با آن بازی میکردند و گوسفندک را به چراگاه میبردند و گوسفندک نیز با هزاران نوع حرکات و بازی های زیبا، و با زدن سر به طور آهسته و ناگهانی بر پشت کودکان با کودکان این خانواده رابطه ای بسیار صمیمی برقرار کرده بود.

این بره گک که تازه به یک گوسفندک چاق و فربه تبدیل شده بود، و توجه همه ای اعضای خانواده را با هوش و بازی های دوست داشتنی اش با کودکان به خود جلب کرده بود، که عید قربان نزدیک شد. هر روز که عید نزدیک میشد پدر خانواده یک کاری انجام میداد که همه بدانند که این بره گک در روز عید قربانی خواهد شد. یک روز پدر بر پشت بره گک یک تکه ای سرخ را بسته و چشم های بره گک را سرمه کرده و مقداری رنگ سرخ را به سر او ریخت. او با این کار بسیار زیبا شده بود. و اما در مقابل این کار ها کودکان خانواده کم کم مخالفت میکردند. همینکه او را بیرون میبردند، تکه سرخ را از پشت او کنده به دور می انداختند و رنگ سرخ را و سرمه های چشمش را نیز پاک کرده و به گوسفندک میگفتند که ما هرگز اجازه نمیدهیم که تو را در عید قربانی کنند و تو را از ما بگیرند و جدا بسازند.

هر روز که عید نزدیک تر میشد، کودکان به یاد مرگ گوسفندک غمگین تر شده و هر روز در چراگاه با یکدیگر در مورد مرگ این گوسفند صحبت کرده سر او را در آغوش گرفته گریه میکردند.

کودکان دیگر نمیخواستند که یک دوست صمیمی و بهترین بازی و سرگرمی خود را از دست بدهند، چون این گوسفندک دیگر یک گوسفند عادی نبود، بلکه عضو خانواده آنها شده بود، طوری که وقتی کودکان غذا میخوردند، از غذای خود چیزی به او در حیاط میبردند و حتی شب های تاریک نزد او میرفتند و گاهگاهی با او بازی میکردند.

دو روز به عید مانده بود که پدر خانواده به فکر تیز کردن کارد بزرگ افتاد تا در روز عید با آن کارد گردن گوسفند را ببرد. کارد را پیدا کرده و آنرا بر روی یک سنگ که بنام سنگ بلو سنگ یاد میکرد، میکشید تا تیز تر شود. کودکان پرسیدند که چرا این کارد را تیز میکند؟ پدر گفت برای قربانی گوسفندک، اما کودکان همه به گریه افتادند و از پدر خواستند که او را نکشد چون آنها این گوسفند را دوست دارند و نمیخواهند این گوسفندک را از دست بدهند.

پدر با عصبانیت به آنها نگاه کرده و گفت که ما نه جایی مناسبی برای نگهداری آن داریم و نه تصمیم داریم که آنرا همیشه نگهداری کنیم. هدف اصلی ما همین بود که او را در روز عید قربانی کنیم.

کودکان با سر دو صدای زیاد با پدر گفتگو کردند و مادر را واسطه کرده و از از طریق او از پدر خواستند که این گوسفندک را نکشد. پدر که تا شام تاریک بر روی تیز کردن کارد زحمت کشیده بود، با تقاضای کودکان موافقت نکرده و گریه ها و تقاضا های آنها را نادیده گرفت و از فرط خستگی با اینکه کارد در دستش بود، در همان روی حویلی بر روی چپرکت به خواب عمیق فرو رفت.

در خواب دید که شخصی قد بلند و زیبا در کنارش آمد و دید که او مصرف تیز کردن کارد برای قربانی است. از او پرسید که ای مرد مشغول چی کاری هستی؟ گفت من میخواهم کارد را تیز کنم تا روز عید قربان این گوسفند را قربانی کنم، من این کارد را به خاطر این تیز میکنم تا گوسفند عذاب نشود. مرد تبسمی کرد و گفت، میدانم میخواهی طوری نشان بدهی که مهربان هستی و نمیخواهی این گوسفند هنگام مردن عذاب شود، اما آیا گاهی این را فکر کرده ای که مرگ خودش بزرگترین عذاب برای این گوسفند است، و حالا تو نه تنها گوسفند را با کشتن عذاب میکنی بلکه تمام اعضای خانواده و به خصوص کودکانت را به قدر کافی امروز عذاب کرده ای چون آنها با کشتن این گوسفند راضی و موافق نیستند. مرد تکان خورد و گفت تو از کجا میدانی؟ گفت من از دور میدیدم که تو چگونه عاشقانه کارد تیز میکنی و همه چیز را نادیده میگیری و فکر میکنی که خدایت را با کشتن این گوسفند بی زبان در راه دین و آئین ابراهیم شادمان میکنی، اما آنچه که تو فکر میکنی درست نیست. گفت آیا میدانی که خدا از تو نمیخواهد که خوشی، خنده ها و شادمانی کودکان و خانواده ات را نیز قربانی دین و آئین ابراهیم کنی؟

مرد تعجب کرد و پرسید که تو کی هستی؟ و چی میخواهی؟

مرد با آرامش به او نگاه کرد و گفت من کسی هستم که اولین بار کودکم را میخواستم قربانی کنم و خدا از من خواست که نباید کودکم را قربانی کنم بلکه باید گوسفندی را که در آن نزدیکی بود، بجایش قربانی کنم. گفت من ابراهیم هستم و آمده ام تا قربانی کردن درست را به تو آموزش بدهم.

هدف از قربانی این نیست که تو شادمانی کودکانت را از آنها بگیری و هدف از قربانی این نیست که درین فقری که تو زندگی میکنی، حتماً باید با پول قرض بره ای میخریدی و ذبح میکردی، هدف از اولین قربانی من این نبود و هرگز خداوند از چنین کاری خوشنود نمیشود. در آن زمانی که من زندگی میکردم، تعداد زیادی از مردم به دین و آئین ابراهیمی روی آورده بود، اما افراط میکردند و انسان های بی گناه را به نام دین و خدا میکشتند و فکر میکردند که خدا ازین کار آنها خوشنود میشود. من در میان کسانی زندگی میکردن که حتی کودکان را قربانی خدا و دین میکردند، من نیز مثل آنها کودک خود را در کشتارگاه بردم، و سپس برای آنها پیام جدید خدا را گفتم. برای آنها گفتم که خدا نمیخواهد برای او انسانی یک انسان دیگری را به قتل برساند، برنجاند، غمگین کند و یا حتی آزار و اذیت کند. خداوند همه ای انسان ها را به طور مساویانه دوست دارد. برای خداوند زندگی انسان ها از همه چیز مهمتر است. خداوند به هیچ کسی اجازه نمیدهد که به نام خدا زندگی انسانی را بگیرد، یا به نام دین و آئین ابراهیم به کسی آزار و آسیبی برسد. خداوند میخواهد که انسان ها با صلح در کنار هم زندگی کنند. من به انسان های روزی زمین در آن زمان درسی دادم که اگر تشنه ای خون هستید، انسان را نکشید، بلکه به جای کشتن انسان به نام خداوند، میتوانید گوسفندی را قربانی کنید. خداوند قهار، جبار و ظالم نیست، خداوند مهربان است و هرگز ظلمی را که توسط یک انسان بر انسان دیگری انجام شود، نمیپذیرد و از آن خوشنود نمیشود، بلکه انسان های مجرم را مجازات میکند. هدف خداوند نیز ایجاد یک جامعه ایست که در آن انسان ها با خوشی و شادمانی و سرور کنار یکدیگر درست زندگی کنند و به همدیگر کمک کنند و به یکدیگر آسیب نرسانند. خداوند از همه چیز بیشتر به تبسم کودکانت و به خوشی کودکانت اهمیت میدهد. بهترین قربانی تو همان آوردن شادمانی و تبسم بر لبان کودکانت بود که تو به آن رسیده ای و همان قربانی تو از جانب خداوند پذیرفته شده است، دیگر لازم نیست این گوسفند را بکشی، در هر کاری که در راه دین و آئین ابراهیم انجام میدهی، رضایت خانواده و اعضای جامعه شرط اصلی است، اگر حتی یک نفر نیز اعتراض داشته باشد، کاری که در راه دین انجام میدهی درست نیست، شما از صاحب این بره هنوز قرضدار هستید، این بره هنوز ملکیت شما نیست، و از جانب دیگر خانواده شما نا راضی اند، خداوند بر حقوق انسان ها بسیار ارج میگذارد. اگر شما از پیروان خوب آئین ابراهیمی هستید، شما باید بدانید که داستان زندگی من میان پیروان موسی، پیروان عیسی و مسلمانان یکسان ذکر شده است و همه آنها اینرا باور دارند و همه آنها به آن احترام دارند. این یک نقطه ای مشترک میان ادیان ابراهیمی است، کوشش کنید بر روی این مشترکات تاکید کرده و با ایجاد همدلی در کنار یکدیگر در صلح، صفا و امنیت زندگی کنید، و هر آن چیزی را که زشت و پلید است و باعث کشتن انسان ها میشود، از آن دوری کنید زیرا خداوند از قتل، از ظلم، از وحشت، از نفرت، از حق تلفی، از خشونت، از قومگرایی، از نژادپرستی، از تبعیض، از تفرقه، از حاکمان ظالم و مستبد، از دروغ، از نیرنگ و فریب بسیار زیاد و به شدت بیزار است و همیشه این چیز ها را به نام گناهان بزرگ (کبیره) یاد کرده و از انسان ها خواسته است که از آنها دوری کنند. آنچه که به نام دین و آئین ابراهیمی در حوالی شما انجام میشود، هیچ شباهتی به آئین ابراهیمی ندارد، مثل اینکه شما مردم فریب و نیرنگ همان شیطانی را خوردید که میخواست مرا وسوسه کرده فریب دهد، اما من او را با سنگ زدم، اما شما نتوانستید از وسوسه های او دور بمانید. به مردم منطقه ات بگو که آنچه شما به نام دین انجام میدهید، دین نیست، بلکه شبح دین است، کوشش کنید دین واقعی را پیدا کرده آنرا تعقیب کنید تا جامعه ای شما آباد شود، برکت به منطقه بازگردد، و انسان های خوب بر انسان های زشت غالب شوند، دیگر کسی به نام دین خدا در سرزمین شما نباید کشته شود. اگر شما دین واقعی را پیروی کنید، بسیاری از مشکلاتی که در جامعه ای امروزین شما وجود دارد، از بین خواهد رفت.

وقتی مرد از خواب بیدار شد، دیگر آن مرد نادان قبلی نبود، بلکه انسانی بود با درک و فهم یک فرشته و در رفتار، کردار و گفتار او تغیرات بسیار زیادی وارد شده بود. از کودکان و خانواده ای خود معذرت خواست و گفت ببخشید، من نمیدانستم که شما این قدر این گوسفند را دوست دارید. من او را هرگز نمیکشم تا با شما بازی کند بلکه برای او یک خانه ای بسیار زیبا در گوشه ای حویلی درست میکنم تا بتواند با ما زندگی کند. او گفت ما باید به حیوانات مهربان باشیم. اگر ابراهیم آن زمان گفت که انسان را به نام دین نکشید، بلکه یک گوسفند را بکشید، ما حالا میتوانیم بگوئیم که گوسفند را به نام دین نکشید، بلکه شما میتوانید فقیری را بجای گوشت گوسفند پول بدهید تا غذا بخرد.