۱۳۹۵/۱۱/۰۵

خانم های فقیری که مجبور میشوند گدایی کنند

روزی در یکی از جاده های کابل در یک تکسی نشسته بودم و از جاده ای میگذشتم که نا گهان در اخبار شنیدم که رئیس جمهور افغانستان با اروپا قراردادی امضاء کرده تا مهاجران اهل افغانستان دوباره به کشور برگردند. درین هنگام صدای انفجاری به گوش ما رسید و راه ها بند شد و گفتند که درین جاده، در چند صد متری شما انفجار و انتحار شده است و صد ها نفر زخمی و کشته شده اند و تعداد زیادی از مردم همه به هر سو میدویدند.

از تکسی پیاده شدیم و هرچند که به منزل نرسیده بودیم، اما پول آنرا دادیم، چون میدانستیم که دیگر ازین جاده نمیشود عبور کرد. در گوشه ای سراسیمه نشستیم و دیدیم که نیرو های امنیتی همه راه ها را بستند و به هیچ کسی اجازه نزدیک رفتن به زخمی ها و قربانی های این حملات تروریستی را نمیدادند.

به هر سو صدای گریه بود. چون این روز یک روز زمستانی بود، همه جا پر از برف بود، اما در آن سوی جاده خانمی را دیدم که با یک کودک چند ماهه در آغوشش، در هوای سرد و در جاده ای پر از برف، بر روی سنگی با چادری آبی اش نشسته و گدایی میکند.

نزدیکش رفتم و به جیبم دست انداختم و ده افغانی را کشیدم و به دستش دادم. دعا کرد و گفت خدا خیرت بته ...

از او پرسیدم که مردم کمکت میکنه؟ گفتم آیا مردم افغانستان یک ملت غریب پرور و فقیر نواز است؟ آیا به تو خیرات میدهند؟ خانم با آواز پر از گریه گفت که از صد نفر، دو نفر اگر خیرات بدهد، بقیه یا راه شان را چپ میکنند و یا هم اصلا به صدای من گوش نمیدهند. زمانی مرد های افغانستان زنده بودند و خودشان را بسیار با غیرت می دانستند اما حالا کجا شد آن غیرت شان؟ آن ننگ افغانی شان! آن نام و نشان و عزت و ناموس ... وغیره و غیره ... یا کلش لاف و پتاق بود؟ این خانم گدا گفت که من درین شهر مردی را نمیبینم که بیاید و به خانم هایی گدایگری کمک کند که خودشان با جنگ و اسلحه برداشتن، خانه های شان را با پرتاب راکت و آوان ویران کردند و شوهران و پسران شان را از آنها گرفتند، آیا مردانگی این مرد های افغانستان همین است؟ خانه خود و هموطنان خود را ویران کردن همت و مردانگی است؟

پرسیدم که خانم اگر کسی به تو کمک نمیکند، رئیس جمهور میخواهد تمام مهاجران را به افغانستان برگرداند، آیا جایی در کنارت باقی است که آنها هم بیایند و در کنار تو بنشینند؟

خانم گفت اگر میایند بیایند، اما اینجه کسی به کسی کمک نمیکند. مردم این شهر همه خود غریب و بی نوایند و از چهل سال جنگ طوری آسیب پذیر شده اند که در پایین ترین سطح فقر زندگی دارند و نزدیک است انسان انسان همنوع خود را بخورد. این مردم بیچاره اگر چیزی داشته باشند، از خودشان اضافه نمیکند که به کسی دیگری ببخشند. به امید این دولت و این ملت فقیر از اروپا آمدن اشتباه بسیار بزرگی است.   

هرچند که در اروپا هم رزوگار مهاجران چندان خوب نیست و در هرجایی کشته میشوند و در بدترین شرایط با حملات نژادپرستان و اسلام هراسی مواجه اند، اما باز هم شاید همان مرگ ها در کمپ های مهاجرت و ظلم و ستم مسیحیان بر مهاجران مسلمان افغانستان بهتر از وضعیت افغانستان باشد.

اگر این دولت کمک میتواند، باید اول کسانی را کمک کند که در داخل افغانستان هستند، و قبل ازینکه آنها مهاجر شوند باید کمک کند. وقتی آنها به بسیار سختی با قبول کردن زحمات بسیار زیاد و فروختن تمام دارایی های شان، خودشان را به اروپا میرسانند، دوباره خواستن آنها به افغانستان، درین وضعیتی که نه امنیت وجود دارد و نه هم کار و نه هم کدام راهی برای زنده ماندن، پس به کدام امید بیایند؟ درین کشور بجز انتحار و انفجار دیگر هیچ چیزی پیدا نمیشود.

آنچه درین کشور بسیار زیاد پیدا میشود، مرگ است، مرگ انسان ... همین انفجاره دیدی؟ هر روز مثل این انفجار و انتحارست ... در یک گوشه نه در گوشه دیگر ...

اگر حساب کنی، در سراسر افغانستان همه روزه چند تا انفجار و انتحار میشود.

سپس خانم با گلوی پر از بغضش گفت که ما زمانی یک زندگی بسیار خوب و آبرومند داشتیم. شوهرکم همرای سه تا بچه جوانم دوکان داشتند، همین طالبای انتحاری در نزدیک دوکان ما خود را انتحاری کردند و شوهرکم همرای سه بچه جوانم در یک انفجار کشته شد. حالی هیچ کسی در خانه ما باقی نمانده که ما را کمک کند. من مجبور استم روی خود را از شرم زیر چادری بپوشانم و گدایی کنم تا این چند تا طفل باقی مانده در خانه خوده از طریق همین گدایی نان بتم.

زندگی در افغانستان بسیار مشکل است. من همرای سه تا طفلکایم بسیاری روزا که کسی برای ما خیرات نمیته، گشنه خواب میکنیم. درین مملکت کسی به کسی کمک نمیکنه ... اگر کسی به کسی کمک میکرد، این کشور کمی آباد میشد و وضعیتش این رقم خراب نمیشد.

در هر دفتر و در هرجایی که رفتم که ما را کمک کنند، از من تقاضا های نا مشروع کردند. بلاخره مجبور شدم آمدم در همین لب سرک شیشتم تا کدام آدم مسلمان پیدا شوه و یک چند روپیه خیرات بته که ما نان خشک بخریم.

ازین خانم پرسیدم که پیامش برای خانم رئیس جمهور چیست؟ و برایش گفتم که چند روز پیش خانم رئیس جمهور یک صد و پنجاه میلیون دالر پولی را که حق شما مردم بود و مردم دنیا به نام شما مردم به افغانستان، به نام کمک روان کرده بود، در جیب خود زده و از کابل به امریکا به بچه خود روان کرد، که او در امریکا موتر های رنگارنگ بخرد که هیچ ضرورت هم ندارد و بچیش میخواهد ازین پول ها یک کالکسیونی از موتر های زیبای دنیا بسازد. به نظر شما این کار درست است؟ و پیامت برای رئیس جمهور و خانمش چیست؟

خانم با گریه گفت که "مه میگم در قهر و غضب خدا گرفتار شوئید که زندگی ما مردما را اینگونه خراب کردید و خودتان حق ما را دزدی کرده و به کشور های خارجی روان میکنید. اگر این مردم همین رقم جنایات نمیکردند، شاید همین کشورک ما یک روز آباد میشد اما این مردمای که اینجه قدرت دارند، کل شان همین رقم دزد هستند. نه ایمان دارند و نه صداقت و نه خدا را میشناسند و نه حق خود و حق مردم را ... هر چیزی که در گیر شان آمد دزدی میکنند.

من برایش گفتم که چند روزی پیش یونان رفته بودم و وضعیت بد مهاجران افغانستان را درین کشور دیدم. بسیار وضعیت بحرانی است. کودکان بی سرپرست و حتی دخترک های چهارده و پانزده ساله بدون سرپرست را دیدم که در دست باند های تبهکار قاچاق انسان افتاده اند و این باند ها آنها را مجبور به تن فروشی میکنند. درین کشور ها یک کوچه وجود دارد به نام "رِد لایت استریت" که در بین افغان ها به "شیشه خانه" مشهور شده است چون درین کوچه ها وترین های شیشه ای وجود دارد که در پشت آن دختران برهنه را ایستاده میکنند و برای تن فروشی، مردم در آن کوچه ها رفته و مثل اینکه یک انگشتر را از ویترین انتخاب میکنی، به اندام زیبای آنها نگاه میکنند و بابت همبستر شدن هم ساعت سی یورو پول میگیرند تا با مشتریان همبستر شوند.

درین کوچه ها از مهاجران هر کشوری است، ایرانی است، ترکی است، رومانیایی است، پولندی است و هنگری و لهستانی است اما اخیراً فقر و بدبختی متاسفانه کودکان خرد سال مهاجر افغانستان را نیز در دام این باند های تبهکار انداخته است. خودت چی فکر میکنی؟

خانم فقیر گفت: " مردم خودما نیز در حق خانم های فقیر همین کار را میکنند. مه میگم هر جای که باشند جور باشند. کوشش کنند خودشان را از آدم های بد نجات بدهند. ما هم میشنوئیم که کاری را که مهاجران افغانستان خودشان در حق یکدیگر میکنند، هیچ کسی دیگری در حق انسان روا نمیدارد. خداوند حفظ شان کند و در راه راست هدایت شان کند."

اینها هم انسان اند و بر دولت و ملت و کشور خود حقوقی دارند که پایمال شده است. اگر اعلامیه جهانی حقوق بشر را بخوانیم و سپس بر وضعیت این خانم ها نگاه کنیم، خواهیم دید که کدام یک از حقوق این خانم ها نقض شده است و چه کسانی دزد حق و حقوق آنهاست.

در مقابل هر انسانی که درین جاده های کابل به تگدی مشغول اند، یک خانواده ای وجود داشت که از آنها مراقبت میکرد ولی به تباهی کشانیده شد و یک خانواده ای بوده که به فجیع ترین شکل آن توسط قاتلانی قتل عام شده اند.  در مقابل هر خانواده ای که به تباهی کشانیده شده است، یک گروه و یا یک شخص تبهکار و قاتل وجود دارد. و در مقابل هر فرد گدا درین جامعه، یک شخصی وجود دارد که حق او را خورده و مانع رسیدن او به حقوق اساسی مدنی اش شده است. در هیچ کشور دنیا کسی از گرسنگی نمی میرد اما این تنها افغانستان است که حس بشر دوستی در حدی از بین رفته است که اگر کودکی بر روی یک جاده ای از بین برود، دیگران میگویند که این مسئولیت من نیست، باید ملل متحد به او کمک کند. متاسفانه حتی دولتمردان و سیاستمداران و افراد اول جامعه ما نیز به همین فکر و خیال هستند. هیچ کسی به فکر ایجاد یک سیستم رفاه و ولفیر برای افغانستان نیست تا به شکل منظم و سیستماتیک بتوان با این فقر گسترده درین کشور که ریشه های فرهنگ و تمدن مردم ما و زندگی آنها را تهدید میکند، مبارزه صورت گیرد.




























هیچ نظری موجود نیست: