کابوس یا دیدن خواب های آشفته یا
سیاهی پخش کردن
مردی چند سالی میشد که هر شب خواب های آشفته و پریشان میدید. شب ها فکر میکرد
چیزی بر روی سینه اش نشته است و نمیگذارد حرف بزند و یا حرکت کند. این اتفاق باعث
میشد مرد در خواب ناله و فغان کند که همه اعضای خانواده از دست او به عذاب بودند.
او چون طرز تفکر سنتی داشت و بیشتر به خرافات باور داشت فکر میکرد موجودی بنام جن شب
ها او را آزار و اذیت میکند. نزد هر ملایی که در قریه بود رفته بود و از همه ای
آنها تعویذ، شوئیست ، دم و دعا گرفته بود اما هیچ کدام آن موثر واقع نشده بود. تا
اینکه روزی شنید در قریه یک داکتر بسیار خوب آمده است. هدفش کمک به مردم است نه
جمع آوری ثروت و مال. مردم فقیر را که پول ندارند رایگان معاینه میکند و هر نوع
مریضی را بسیار خوب تداوی میکند. نزد این داکتر رفت و مشکلش را به او گفت. داکتر
گفت من از تو چند سوال دارم باید درست جواب بدهی تا من بتوانم ترا کمک کنم. مرد
گفت درست است. سوال اول این است که تو روزانه چند پیاله آب یا چای مینوشی؟ مرد با
تعجب پرسید این چه ارتباط دارد به مشکل من؟ داکتر گفت فقط به سوال ها جواب بده.
گفت 5 تا 6 پیاله. سوال دوم این است که روزانه چند مرتبه غذای چرب و روغندار
میخوری؟ گفت 2 دفعه. سوال سوم این است که اتاق خوابت گرم است یا سرد؟ گفت در
تابستان ها گرم و در زمستان ها سرد است. گفت سوال بعدی این است که وقت خواب چی
لباسی را بر تن میکنی؟ گفت من عادت دارم لباس گرم بپوشم. سوال بعدی این است که آیا
تخت خوابت نرم است یا سخت؟ مرد گفت من شنیده ام که تخت خواب سخت برای کمر خوب است.
بیشتر روی تخت خواب سخت میخوابم. سوال دیگر این است که روزانه یکی از اعضای بدنت
بخواب میرود یانه؟ دست یا پا؟ مرد گفت بلی اگر دیرزمان روی یک پایم بنشینم، گاهگاهی
پایم بخواب میرود. داکتر پرسید ورزش میکنی؟ مرد گفت نه. داکتر گفت من چند چیزی را
برایت میگویم. همان کار ها را بکن تا دیگر خواب های پریشان و آشفته نبینی و دیگر ترا
سیاهی پخش نکند.
-
هر روز سه برابر آنچه آب یا
چای مینوشی بنوش
-
برای یک ماه غذای چرب و
روغندار نخور
-
درجه حرارت اتاقت خوابت را با
درجه حرارت بدنت همسان کن
-
با لباس آزاد و فقط لباس خوب
بخواب ( از لباس تنگ و گرم هنگام خواب پرهیز کن)
-
روی تخت خواب نرم بخواب تا
روی اعضای بدنت فشار نیاید
-
روزانه ورزش کن و از طرف شب
غذای سنگین و دیر هضم نخور
مرد پس از یک هفته آمد و به داکتر گفت که من بسیار تداوی کرده بودم اما هرچه
تو گفتی کردم و حالا دیگر خواب آشفته نمیبینم. اما دلیلش را برایم نگفتی که چه چیز
باعث میشد من خواب ها آشفته ببینم؟
داکتر تبسم کرد و گفت: تو کم مایعات مینوشیدی و غلظت خونت بالا بود و فشار
بالای قلبت بیشتر بود. غذا های چرب عروق و رگ های کوچک بدنت را تنگ ساخته بود و
جریان خون را کند ساخته بود. ازینکه اتاقت سرد بود، پوشیدن لباس های گرم و تنگ و
خوابیدن روی تخت سخت باعث میشد شبها مانع درست جریان خون در برخی از اعضای بدنت
گردد. وقتی بعضی از اعضای بدنت روزانه بخواب میرود همان اتفاق شب ها برایت میافتاد
و چون نصف مغزت شبها فعال است و اندیشه هایت جاریست باعث بوجود آمدن همان تخیلات و
موجودیت جسم سنگین روی سینه ات میشد. اگر بتوانی در آن موقع خود را تکان داده به
پهلوی دیگری بخوابی آن مشکل رفع میشود اما عدم جریان خون با عث موقتاً از کار
افتادن همان عضو بدن میشود. مرد از داکتر تشکری کرد و دیگر خوش و آرام با همه
اعضای خانواده میخوابید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر