سازماندهی مجدد و بازسازی سیاست در افغانستان
Reorganizing and Restructuring Politics in Afghanistan
افغانستان کشوریست که
مردم آن از چهار دهه جنگ متمادی رنج کشیده اند و این جنگ توام با رنج طولانی مدت،
به تمام ابعاد زندگی مردم افغانستان آسیب های جدی را وارد کرده است. چه در عرصه
اقتصادی که افغانستان تقریباً تمام زیر بناهای اقتصادی خود را که شامل جاده ها، بندهای
برق، شبکه های ترانسپورتی شهری، شبکه های آبرسانی، سیستم و نظام اقتصادی، دانشگاه
های اقتصاد، نیروی بشری اقتصاد و اکادمیک، و حتی کتاب ها و داشته های معنوی خود را
همراه با کتابخانه ها یکجا در جنگ از دست داده است. از نظر فرهنگی تقریباً در چهل سال،
چهل نسل افغانستان فرصت رفتن به مکتب را از دست داد و این نیروی بزرگ بشری
افغانستان که میتوانست در راستای احیای فرهنگ و تمدن کشور استفاده شود، کاملاً
ضایع و در گیر پیدا کردن یک لقمه نان به خاطر زنده ماندن، یا در صدد کندن و تخریب
کیبل های المونیمی و مسی برق شدند و یا هم اسلحه برداشته و به خاطر پیدا کردن یک لقمه
نان مجبور شدند برادر خود را به گلوله بسته و خودش یک مقدار پول ناچیز را برای زنده
مانده به دست بیاورند.
از نظر اجتماعی مردم
به گروه های قومی، نژادی، زبانی، دینی، مذهبی و غیره تقسیم شده و در اثر دسیسه های
بیگانه ها به همدیگر پیام های نفرت برانگیز فرستادند و تا توانستند جامعه ای
افغانستان را پارچه پارچه کردند، طوری که دیگر هیچ کسی هیچ کسی دیگری را از خود و
برادر خود و هم وطن خود نمیدانست، بلکه همه یکدیگر را به نام دشمن میشناختند و این
باعث جنگ های خونین در همه ای شهر های افغانستان شد.
از نظر سیاسی
افغانستان آله دست کشور های ابر قدرت شد و امریکا به طور بسیار سازمان یافته، به
کمک پاکستان و عربستان، از احساسات دینی مردم استفاده کرده و آنها را در پروژه های
جهاد بر ضد روسیه، بر ضد دولت کشور به شورش آورده و هم روسیه را از افغانستان
اخراج کردند و هم کشور خود شان را با دستان خودشان ویران کردند.
پاکستان و دیگر کشور
های همسایه همه چیز مردم افغانستان را به یغما برده و حتی دختران جوان مهاجر
افغانستان بر سر مرز ها، به دست قاچاقبران افتاد. مجاهدین آن قدر بر سر قدرت با
پول امریکا که توسط پاکستان به دست شان میرسید، وحشت افریدند که پایتخت کشور خود
را زیر باران راکت گرفته و میلیون ها میلیون انسان را درین جنگ ها قربانی کردند و
میلیون های دیگر معیبوب و میلیون های دیگر مهاجر و در بدر در کشور های همسایه،
امریکا و اروپایی آواره شدند و به دست گروه های افراطی مسیحی بدترین نوع شکنجه ها
و توهین ها را تحمل کردند و میکنند.
هرکسی که جنایت کرد،
دست به اسلحه برد و گروه چند نفری مسلح ساخت،
میتوانست هر کاری که بخواهد بر مردم مظلوم غیر نظامی انجام بدهد، هیچ کسی
نبود که از حق این مردم مظلوم دفاع کند.
جنایات بسیار حول
ناک، وحشت ناک، خطرناک و باور نکردنی از سوی جواسیس کشور های بیگانه بر مردم مظلوم
در خلاء دولت و قدرت برای مردم اتفاق افتاد. کشور های همسایه هر کدام گروهی داشتند
که به آنها پول میدادند و اهداف خود را تطبیق میکردند و آنچه بر مردم افغانستان
گذشت، قتل عام، کشتار های جمعی، تجاوز های گروهی، سوختاندن انسان در کوره های آتش،
کوبیدن میخ بر سر انسان، رقص مرده، گروگان گیری، برده داری، بریدن سینه زنان، بی
عزتی، بی ایمانی، بی باوری، بی اعتمادی و بی قانونی کامل در افغانستان به وجود
آمد.
هیچ کسی درین سرزمین
امنیت نداشت. رفتن از یک شهر به شهر دیگر به یک وحشت تبدیل شده بود و امکان داشت
هر کسی در هر راهی کشته شود. وقتی کسی از یک شهر به شهر دیگر سفر میکرد، در راه با
مردان مسلحی مواجه میشد که میامد و هرچیزی که در داخل موتر بود، را میگرفت، به
خانم ها تجاوز میکرد و حتی انسان های برهنه را که در گردنش زنجیر انداخته شده بود
را، وارد موتر میکرد و میگفت هر کسی که به ما پول ندهد، این سگ برهنه بر او تجاوز
میکند.
این تجربیات تلخی بود
که ما در آن زمان در افغانستان داشتیم. دولت وجود نداشت، کار نبود، پول نبود،
سیستم اقتصادی نبود، امنیت نبود، هیچ چیزی وجود نداشت، فقط چند تا انسان های فقیر
در خانه ها از گرسنگی میمردند و چند تا گروه مسلح وحشی بود که میامدند و ازین مردم
فقیر هرچیزی که میخواستند، به زور اسلحه میبردند.
فقط زراعت بود که
مردم را هنوز یک لقمه نان میداد و کسانی که دیگر هیچ کاری مانند دستفروشی و
دوکانداری نمیتوانستند، چیزی کشت میکردند و سالانه از همان فقط یک لقمه نان
میخوردند تا زنده بمانند.
ولی باز هم گاهی آنها
را به نام شیعه میکشت، گاهی به نام هزاره بودن، گاهی به نام تاجک بودن، گاهی به
نام پشتون بودن.
همه نا امید بودند.
درین زمان پروژه جدید امریکا، عربستان و پاکستان به ثمر رسید و گروه جدیدی به نام
طالبان ارسال کرد. طالبان از نام دین استفاده کردند و مردم چون از همه چیز نا امید
شده بودند، فکر میکردند که شاید دین و خدا نجات شان بدهد.
همه استقبال کردند،
چون از مجاهدین به حدی متنفر شده بودند که دیگر نمیخواستند چهره ای آنها را
ببینند.
وقتی طالبان آمد و با
استقبال مردم مواجه شد، تقریباً توانست با پول عرب ها، حمایت پاکستانی ها، و پروژه
های امریکایی ها، 90 فیصد افغانستان را اشغال کند. آن زمان مردم چهره اصلی آنها را
نیز شناختند و آنها نیز فرشته نجات مردم نبودند، بلکه یک گروه تروریستی خطرناک تر
از مجاهدین بودند که خواست های شان کاملاً با مجاهدین و گروه های دیگر فرق داشت.
1.
آنها که اغلب پشتو
زبان بودند، همه را مجبور میکردند که باید به زبان پشتو صحبت کنند.
2.
آنها هر کسی را بدون
محاکمه مجازات میکردند.
3.
آنها قوانین مسخره
اجباری وضع کردند که هر کسی باید روزانه 5 بار باید در مسجد برای نماز حاضر شود،
وگرنه مجازات میشود،
4.
هر کسی باید لنگی یا
دستار بپوشد،
5.
هر کسی باید لباس های
سنتی پیراهن و تنبان بپوشد، کسانی پتلون میپوشیدند مجازات میشد،
6.
شیعه ها را کافر
میدانستند و کشتار جمعی میکردند.
7.
مرتکب قتل عام های
زیادی شدند و در چندین شهر شیعه ها را قتل عام کردند
8.
خانم ها را در
استدیوم ورزشی، بدون محاکمه و ارایه اسناد و شواهد، با شلیک گلوله به خاطر یک
اتهام داشتن رابطه جنسی میکشتند
9.
خانه های کسانی را که
غیر پشتون بودند، را به خاطر داشتن اسلحه تلاشی میکردند
10. هر
کسی را که میخواستند زندانی، شکنجه، مجازات و اعدام میکردند
11. هیچ
کسی نبود که از آنها بازخواست کند
12. نام
شان مسلمان بود، ولی هیچ کارشان مطابق اسلام نبود و هیچ کارشان اسلامی نبود
13. هر
نوع جنایتی که بر ضد بشریت بود، انجام میدادند
14. نصوار
و هر نوع مواد مخدر استفاده میکردند، اما دیگران را به خاطر کشیدن سگرت زندانی
میکردند
15. موسیقی
را حرام اعلام کرده بودند و هر کسی که در خانه رادیو، تلویزیون، تیپ، سی دی،
ستلایت یا دیگر وسایل سرگرمی برقی میداشت مجازات میشد.
16. تمام
کست ها ، کتاب ها، و اثر های هنری را مردم از ترس طالبان در خانه های شان نابود
میکردند
17. دریا
ها پر از کتاب ، کست، اثر های هنری، فلم های هندی شده بود
18. هر
خانمی یا هر پسری را که میخواستند، با خود میبردند، هیچ کسی در مقابل آنها
ایستادگی و مقاومت نمیتوانست
19. زبان
پشتو میتوانست ترا از مرگ حتمی نجات بدهد، چون اگر طالبان ترا به سوی زندان میبرد
و میتوانستی پشتو صحبت کنی، رهایت میکردند
20. نژادپرستی
به اوج آن رسیده بود
21. در
مساجد اعلام میکردند که ما تاجک ها را تاجکستان، ازبک ها را ازبکستان، و شیعه ها و
هزاره ها را به گورستان میفرستیم.
22. هیچ
کسی از ترس جرئت نداشت بگوید که من شیعه یا هزاره هستم
23. هندو
ها و سیک ها و دیگر اقلیت ها مثل شیعه ها بسیار در تنگنا قرار داشتند و هر لحظه در
انتظار مرگ بودند
24. به
خانم ها اجازه تحصیل و کار کردن نمیدادند
25. خانم
هایی که بدون یک نفر مرد از خانه بیرون میشد، به جرم فحشا مجازات میشد
26. خانم
ها باید همه چادری میپوشیدند و روی خود را از دیگران میپوشاندند
وحشت از مرگ همه جا
را فرا گرفته بود و کوچه ها همه خالی شده بودند، چون همه از کشور فرار کرده بودند
و یا هم در خانه های شان مخفی شده بودند و نمیخواستند بیرون شوند، تا مبادا به دست
طالبان بی افتد. گشت امر به معروف و نهی از منکر ایجاد کرده بودند. این گروه وظیفه
داشت که در شهر با موتر های داتسن که از پول امریکایی ها و عرب ها از پاکستان وارد
میشد، سوار شوند و گشت بزنند و ببینند که چه کسی به مسجد حاضر نشده است، چه کسی
موهای بلند دارد، چه کسی در خانه به موسیقی گوش میدهد، چه کسی در خانه تلویزیون
دارد، چه کسی سگرت میکشد، چه کسی چرس میزند، چه کسی قیمت فروشی میکند، چه کسی دزدی
میکند. دست دزدان را قطع میکردند.
وحشت از مرگ امنیتی
برای مردم ایجاد کرده بود که احساس میشد در شهر یک پشه هم پر نمیزند. مردمی که از
شر مجاهدین به ستوه آمده بودند، برای شان این نوع امنیت مملو از وحشت عجیب به نظر
میرسید.
اشخاص مسلح مجاهدین
که هر روز بر جاده بر کسی ظلم و ستم میکرد، یک شبه ناپدید شده بودند. بر جاده ها
وقتی قدم میزدی، میدیدی که موتر امر به معروف و نهی از منکر یک انسان را در ریسمان
بسته کرده و در جاده ها در پشت موتر داتسن میکشاند، او یا نیمه جان است و یا هم
مرده است. چند تا مرد مسلح با دستار های سیاه در پشت داتسن ایستاده و میگوید که هر
کسی که بر ضد طالبان باشد، اینگونه مجازات میشود.
مردم از یک سو
میگفتند که آه این چه وحشت است؟ آیا این شیوه مجازات است؟ کودکان چشمان شان را با
دوست محکم گرفته و به سوی خانه فرار میکردند، اما بزرگسالان میپرسیدند که این شخص
کیست؟ میگفتند که این شخص قومندان فاروق بچه باز است. باز همه میگفتند همین
قومندان را خو خوب شد که همین رقم جزا دادید. این پدر لعنت بسیار ظلم کرده بود سر
ما مردم. ما مردم نمیتوانستیم از صد متری خانه این قومندان بگذریم، چون افراد مسلح
این قومندان هر کسی را میگرفت، زندانی میکرد، تجاوز میکرد و هرچیزی که داشت را
غارت میکرد.
مردم به زودی از آنها
متنفر شد و میخواستند که هرچه زودتر از دست این جنایت کاران نیز رهایی یابند، چون
میدیدند که اینها خیلی خطرناکتر و جنایتکار تر از مجاهدین بودند.
هیچ کسی حق هیچ چیزی
را نداشت. هر کسی که یک مقدار پول میداشت، شبانه بر خانه او اشخاص مسلح طالبان
حمله کرده و پول هایش را گرفته و خود شخص و تمام اعضای خانواده شان را به قتل
میرساند.
یازدهم سپتمبر اتفاق
افتاد و همه اینها یک شبه از افغانستان ناپدید شدند. مردم افغانستان بسیار خوشحال
شد و فکر میکردند که امریکا این مردم مظلوم را نجات میدهد و به آنها کمک میکند.
امریکا چه کار کرد؟
امریکا یک دزد تازه
کار را رهبر مردم مقرر کرد که مثل یک گدایگر از هر کسی پول میگرفت، حتی از فقیر
ترین کشور های جهان مثل ایران بسیار آشکارا پول نقد دریافت میکرد تا در مقابل ظلم
و ستم ایران بر مهاجران افغانستان خاموش بماند. و تمام همان مجاهدینی را که بر
مردم افغانستان ظلم های گوناگونی کرده بودند، و جرایم خیلی سنگینی از جمله قتل عام
و تجاوز های گروهی را مرتکب شده بودند، را جمع آوری کرده و به عنوان وزیر های
کابینه رئیس جمهور جدید در حکومت دست نشانده خود مقرر کرد. خلاصه اینکه حکومت
دوباره به دست همان طالبانی افتاد که دیروز به نام لنگی، زبان پشتو، قوم پشتون و
دین مردم را قتل عام میکردند ، امروز آنها از نام دموکراسی استفاده کرده و با تغیر قیافه از دستار و لنگی
به دریشی و نکتایی همان کار دیروز شان را انجام میدهند. از هر کشور خارجی پول
میگیرند و مردم افغانستان را که از اقوام مختلف هستند، به خاطر اینکه پشتو حرف
نمیزنند، پشتون نیستند، سنی نیستند، یا ا ز جنایت های قوم پشتون یاد آوری میکنند،
همه را قتل عام میکنند و اسمش را میگذارند جنایات طالبان و جنایات داعش. آنها به
هیچ کسی حق نمیدهند که در ضد طالبان و داعش ساختگی و تقلبی در افغانستان مبارزه
کند، چون فکر میکنند که طالبان همزبان و هم نژاد شان هستند و نباید هیچ کسی دیگری
حق داشته باشد که در مقابل آنها مبارزه و جنگ کند. هر کسی که درین راه موفق شود،
از سوی پشتون های داخل نظام و از سوی دولت افغانستان به قتل میرسد.
برای طالبان زندان
جداگانه ای ساختند که مجهز به همه چیز است و آنها را جدا از زندانی های دیگر اقوام
افغانستان نگهداری میکنند. در حالی که زندانی که در آن زندانی های اقوام دیگر
نگهداری میشود، در وضعیت بسیار بدی قرار دارد. خلاصه اینکه از اقوام دیگر مثل یک
برده استفاده میشود.
نقش های سمبولیک برای
اشخاص بی سواد اقوام دیگر داده میشود و هیچ ترقی و رشد مثبتی در افغانستان صورت
نمیگیرد. همه چیز به یک تجارت خانوادگی و قومی مبدل شده است. فساد بیداد میکند و
هیچ کسی حاضر نیست که حتی بخاطر دادن یک شناسنامه بدون رشوت یک امضا کند.
پشتون ها حتی زندانی
های طالبان را به بهانه های مختلف از زندان امریکایی ها آزاد کرد. بزرگترین جنایت
کار و تروریست پشتون را که هزاران انسان بی گناه را به قتل رسانیده است، را به نام
صلح تبرئه کرده و از لیست سیاه سازمان های اطلاعاتی امریکا بیرون کرده و به کابل
آوردند تا باشد که سلطه قومی خود را محکم تر کنند. کمک های جارجی جامعه جهانی را
تنها به مناطق پشتون نیشین سوق داده و دیگر هیچ یک از اقوام افغانستان را نگذاشتند
که از آن بهرمند شوند. در پروژه های عمرانی وطن خود خیانت کرده همه چیز را بر روی
کاغذ و به طور خیالی درست کرده و از موسسات خارجی و سفارت خانه ها پول گرفتند و
هیچ یک از پروژه ها را به طور واقعی انجام ندادند.
مکتب های خیالی درست
کردند و از خارجی ها پول گرفتند. سربازان خیالی درست کردند و از خارجی ها پول
گرفتند. پروژه های خیالی درست کردند و از خارجی ها پول گرفتند.
نه به مردم کار ایجاد
کردند، نه شغل ایجاد کردند، و بر روی اقتصاد افغانستان و بهبودی وضعیت اقتصادی
مردم افغانستان کار نکردند. برای بهبودی وضعیت صحت در افغانستان کار نکردند. بخاطر
بهبودی وضعیت سیاست، فرهنگ و توسعه افغانستان کار نکردند. فقط دزدی کردند از
سرمایه های ملی و بس.
در تمامی سفارت خانه
ها، وزارت ها، ولایت ها، ولسوالی ها اعضای خانواده های خود را معرفی کردند. هدف
اصلی این بود که هر کسی که درین بخش ها استخدام میشود، باید پشتون باشد. برای شان
هیچ فرقی نمیکرد که این اشخاص بی سواد باشند، و تصمیم های نادرست بگیرند.
فساد به اوج خود رسید
و همیشه جنایت های قوم خود را پنهان میکنند.
شیوه حکومتداری به
دکتاتوری استبداری تمامیت خواه مبتنی بر پشتونیسم تبدیل شده است که در تلاش حذف
اقوام دیگر در افغانستان است.
چالش های اساسی در سیاست افغانستان
چیست؟
چالش های اساسی در
سیاست افغانستان بسیار زیاد است و میتوان آنها را به دو بخش تقسیم کرد. چالش های
داخلی فرا راه سیاست در افغانستان و چالش های خارجی فرا راه سیاست افغانستان.
چالش های داخلی
عبارتند از:
1.
مشکلات در انتخاب
زعیم ملی و رهبر در افغانستان
2.
یک رهبر نباید بی
سواد باشد
3.
یک رهبر نباید قوم
پرست، نژادپرست، و یا قاتل و مجرم باشد
4.
یک رهبر نباید
توتالیتار و تمامیت خواه باشد
5.
یک رهبر نباید اهداف
شخصی، خانوادگی، گروهی، سمتی و قومی اش را در کشور بر منافع تمام مردم افغانستان
ترجیح بدهد
6.
یک رهبر نباید فاسد
باشد، بلکه باید نمونه اخلاق باشد
7.
یک رهبر نباید ترسو و
بزدل باشد
8.
یک رهبر باید حقوق را
بداند
9.
یک رهبر باید مدافع
حقوق بشر باشد
10. یک
رهبر نباید عاشق و شیفته خودش باشد
11. یک
رهبر نباید قضاوت ضعیف داشته باشد و نباید یک جانبه عمل کند
12. یک
رهبر نباید در پی ترویج یک زبان، یک نژاد، یک مذهب و یا یک قبیله در یک کشور چندین
فرهنگی باشد
13. یک
رهبر نباید از پیشرفت و ترقی مردم کشور خودش بترسد
14. یک
رهبر نباید در از ایده های جدید ترس و هراس داشته باشد
15. یک
رهبر باید ابتکار عمل داشته باشد
16. یک
رهبر باید اعتماد به نفس داشته باشد
17. یک
رهبر باید کار گروهی را یاد بگیرد، و نباید در پی انحصار قدرت باشد
18. یک
رهبر نباید زن ستیز باشد
19. یک
رهبر باید به حقوق اقلیت های توجه بیشتری داشته باشد
20. یک
رهبر نباید خودش ظالم و مستبد باشد، بلکه باید از مردم خود در مقابل ظلم و استبداد دفاع کند
21. یک
رهبر باید صادق باشد و به مردم خود هیچ وقت دروغ نگوید
22. یک
رهبر نباید عوام فریب و دروغگو باشد
23. یک
رهبر باید عادل باشد و همیشه در تامین عدالت تلاش کند
24. یک
رهبر باید دلسوز باشد و درد و رنج مردم خود را درک و احساس کند
25. یک
رهبر باید نمونه اخلاق باشد و به ارزش های اخلاقی باورمند باشد تا مردم بر او
اعتماد کند
26. یک
رهبر باید انعطاف پذیر باشد و در موارد مختلف باید از خود انعطاف نشان بدهد
27. یک
رهبر باید انتقاد پذیر باشد و هیچ وقتی از انتقاد مردم نرنجد و باید حوصله داشته
باشد
28. قوه
تحلیل و ارزیابی بسیار بالایی داشته باشد و مسایل را به خوبی تجزیه و تحلیل کند و
راه حل مناسب را پیشنهاد کند
29. دارای
یک بینش و طرز تفکر سازنده باشد تا مردم را به سوی سازندگی رهنمایی کند
30. توانایی
رهبری کردن یک کشور و یک ملت را داشته باشد
31. خود
فروخته و مزدور کشور های بیگانه نباشد
32. هدفش
خدمت به تمام مردم افغانستان باشد
33. خود
رای و خود خواه نباشد
34. وسواسی
نباشد
35. اقتدار
گرا نباشد
36. پارانوئید
نباشد
37. متعلق
به همه ای اقوام، ادیان، مذاهب، فرهنگ ها و ارزش های مردم افغانستان باشد و همه
آنها را به عنوان ارزش های فرهنگی افغانستان از خود بداند و در مقابل و بر ضد هیچ
کدام آنها واقع نشود.
38. آینده
نگر باشد و بتواند اهداف خوب تعیین کند و راه های رسیدن به آن اهداف را به سادگی
تشریح کند
39. به
دور چهار یا پنچ ساله رهبری قناعت داشته باشد و نباید بخواهد که تمام عمر رهبر
باقی بماند
40. قدرت
سیاسی را نباید به خانواده و فرزندان خود میراثی بداند
41. بتواند
یک نظام اقتصادی مبتی بر رفاه همه ای مردم و اقوام افغانستان را بنیان گذاری کند.
42. از
استفاده از قدرت نظامی و خشونت بر ضد مردم کشور خود پرهیز کند و هیچ گاهی مردم
خودش را هدف نیرو های نظامی کشورش قرار ندهد
43. رقابت
های منفی و ویرانگر را به رقابت های سالم و سازنده تبدیل کند
44. به
حریم خصوصی مردم و آزادی های فردی مردم خود احترام بگذارد
45. بتواند
اقوام متفرق افغانستان را یکپارچه و متحد بسازد
46. تحصیلات
عالی داشته باشد
47. مهربان
باشد
48. به
مساوات حقوق زنان و مردان باور داشته باشد
49. رهبر
پشتون به خاطر پشتون بودن نباید از طالبان و گروه های تروریستی دفاع و هراس افگن
دفاع کنند.
بازسازی ساختار نظام سیاسی
مشکلاتی که افغانستان
به دچار شده است، بیشتر ناشی از انحصار قدرت توسط یک شخص، یک خانواده و یا یک قوم
سرچشمه گرفته است که همیشه یک فرد را به عنوان دکتاتور بر قدرت رسانده است و
دیگران قربانی ظلم، ستم، استبداد و بی عدالتی، چور و چپاول همین شخص با خانواده و
اقوامش بوده اند. این سرزمین میراث شخصی و خانوادگی هیچ کسی نیست و به همه ای مردم
افغانستان تعلق دارد.
انحصار قدرت بیشتر
وقت ها باعث ایجاد عدم توازن قدرت میان اقوام و قبیله های گوناگون مسلح شده است که
همیشه به نابودی و حذف یکدیگر کمر بسته و هم یکدیگر خود را کشته و هم کشور را
ویران و همه دارایی هایش را نابود کرده است.
برای جلوگیری از
انحصار قدرت و عدم توازن قدرت در افغانستان، بهترین راه مطالعه ساختار و نظام کشور
سویتزرلند است که نمونه خوبی برای تقسیم قدرت میان سران اقوام و قبایل افغانستان
میتوان از آن نمونه برداری کرد.
افغانستان نیز
میتواند مثل سویتزرلند هفت تا رئیس جمهور از هفت قوم بزرگ افغانستان داشته باشد،
اما باید برای معرفی شان به این مقام، شرایطی در نظر گرفته شود، مثلا تحصیلات عالی
و داشتن دکتورا در علوم سیاسی یکی از
شرایط آن باشد و هر کدام شان برای یک دور یک ساله سخنگوی تمام رئیس جمهور های این
کشور باشد و این هفت تن صلاحیت داشته باشند که در تمام امور کشور داری باید هم نظر
باشند و همه با تفاهم هر موضوع را تحلیل، ارزیابی و با اکثریت شش نفر به امضا
برسانند، تا هیچ یک از اقوام و قبیله ها و فرهنگ های مختلف کشور، در تصامیم کشور
داری متضرر و خسارمند نشوند.
قدرت باید غیر متمرکز
شود و به ولایت ها و ولسوالی های کشور در امور داخلی صلاحیت کامل داده شود و اما
در امور بین الولایات و در سطح کشور باید تابع قوانین دولت مرکزی باشند.
مقام های والی ها،
ولسوال ها، شهردار ها باید انتخابی باشند. و از طرف مردم هر ولایت بهترین اشخاص با
در نظر داشت شرایط چون تحصیلات عالی در همان رشته، از میان مردم کاندید شود و
انتخاب شود.
پارلمان باید از وجود
اشخاص بی سواد و خاین و وکیل های رشوت خوار پاکسازی شود و به اشخاص اهل، سالم و
انسان های با سواد و با پرهیزگار تعلق بگیرد.
پارلمان نباید زیر
اثر رئیس جمهور باشد، بلکه پارلمان باید صلاحت نظارت بر عملکرد رئیسان جمهور را
داشته باشند.
قوه قضایه باید
کاملاً مستقل و از شر انسان های پلید و
فاسد و قاضی ها رشوت خوار پاکسازی شود. عدالت باید تامین شود. قوه قضایه نیز نباید
تحت تاثیر و فرمان رئیس جمهور باشد، زیرا این کار خود اولین گام به سوی فساد و سوء
استفاده از قدرت سیاسی است.
قوه های سه گانه
اجرائیه، قضایه و مقننه باید هر سه به طور مستقل و بدون فساد عمل کنند و قوانین
کشور را باید مطابق نیاز های جامعه بسازند و به آن عمل کنند.
کسانی که در وظیفه
شان سهل انگاری میکنند و امنیت را تامین نمیتوانند باید به صورت عاجل و فوری دستگیر
مجازات شوند.
احزاب سیاسی باید
قانونمند شوند و هیچ یک از احزاب سیاسی نباید حق استفاده از اسلحه را داشته باشند.
حق استفاده از اسلحه تنها و تنها باید مربوط نیرو های پولیس و امنیتی کشور شود که
با در نظر داشت شایسته سالاری تشکیل شود و به هیچ کسی اجازه داده نشود که قوم و
نژادپرستی و زبان پرستی کنند.
نژاد پرستی باید
مطابق قانون جرم پنداشته شود و نژاد پرستان باید مجازات شوند.
وزارتخانه های
افغانستان باید از شر نژاد پرستی، قوم پرستی و خویشخوری، استخدام اعضای خانواده و
فساد و رشوت گرفتن پاک سازی شوند.
ادیان و مذاهب
ادیان و مذاهب باید
آزاد گذاشته شوند ولی تمام نصاب تعلیمی آنها باید کنترول و نظارت شود. هیچ کسی
نباید اجازه داشته باشد که از نام دین سوء استفاده کرده و یک گروه را بر ضد دیگری
تحریک کند. هیچ کسی نباید حق داشته باشد که از آدرس دین، درسی را به مردم و کودکان
کشور تدریس کنند، که بر ضد منافع مردم افغانستان باشد.
تمام درس های دینی
باید به زبان های رسمی افغانستان صورت بگیرد تا برای مردم افغانستان قابل درک و
فهم باشند و به هیچ کشور و فرهنگی نباید اجازه داده شود، که از آدرس دین یک زبان
دیگر را بر مردم افغانستان تحمیل کنند.
حقوق اقلیت ها و حقوق
بشر باید در نظام تعلیمی دینی صد در صد رعایت شود.
هدف اصلی و اساسی
هدف اصلی و اساسی
سیاست باید رفاه، آرامش، آسودگی و خوشبختی مردم افغانستان و انکشاف متوازن و ترقی
این کشور و رفتن آن به سوی صنعتی شدن و خود کفا شدن باشد.
هر کسی که از مقام و
بودجه دولت سوء استفاده میکند و برا ی منافع شخصی خود استفاده میکند، باید مجازات
شود.
سیاست خارجی
افغانستان باید
تهدیدات خارجی را شناسایی کرده و برای مبارزه با آنها به سرعت عمل کند.
افغانستان باید اهداف
همسایه ها را به خوبی درک کرده و مردم خود را از سیاست های مخرب و شوم کشور های
همسایه نجات بدهند.
کشور های که در
افغانستان حضور دارند، اهداف شان باید مطالعه، ارزیابی و شناسایی شود.
باید از نیرو های
خارجی خواسته شود که افغانستان را ترک کنند، بلکه به جای آن باید نیرو های مشاور و
متخصص خود را به افغانستان بفرستند تا در پروژه های عمرانی افغانستان سهم بگیرند.
اتباع کشور های
بیگانه نباید در امورد داخلی افغانستان دخالت داشته باشند و نباید امور داخلی
افغانستان توسط اتباع و شهروندان کشور های بیگانه انجام شود.