۱۳۹۳/۰۹/۰۱

Organizational Behavior in Afghanistan

رفتار و عملکرد نهاد (سازمان) ها در افغانستان

درین نوشته من میخواهم کلمه "نهاد" را برای اشاره به چندین نوع ساختار های مختلف برای ساده سازی از پیچیدگی ها و سوء تفاهم استفاده کنم، تا از پراگندگی و سردرگمی ها جلوگیری شود. منظور من از نهاد درین متن، تمام ساختار هایی است که چند تن از مردم افغانستان، تحت یک نام، گرد هم آمده اند تا به صورت گروهی کاری را انجام دهند. این کلمه "نهاد" درین متن یک نام انتخابی عمدی است که به جای وزارت، سازمان، انجو، شرکت، موسسه، بنیاد، مکتب، شهرداری، شفاخانه، کلینیک، دوکان، اتاق تجارت، ریاست، دیپارتمنت، حزب سیاسی، کتابخانه، دواخانه، و غیره گروه های موجود در افغانستان به شکل اسم مستعار و عمومی استفاده می شود.

یکی از مسائل مهم در مدیریت مدرن امروزی مطالعه رفتار نهاد ها در یک جامعه است که می تواند برای اداره و مدیریت سالم در یک جامعه کمک کند. در افغانستان نیز می توان به این مسئله از چندین زاویه نگاه کرد. در افغانستان با توجه به تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی اخیر و با در نظر داشت تندروی های دینی درین کشور، این موضوع می تواند یک نقش بسیار مهم و سازنده در ایجاد تفاهم میان گروه های مختلف سیاسی که بر اساس باور های مختلفی شکل گرفته است، ایفا کند. یک چیزی که در افغانستان همیشه مشکل آفرین بوده است، همین رفتار نهاد ها همیشه مورد شک و تردید واقع شده است و همیشه به نهاد های مختلف برچسب های عقیدتی، اطلاعاتی، فرقه ای، مذهبی و یا هم تبعیض زده شده است، که بیانگر ضعف مدیریت و اطلاع رسانی دقیق و عدم توجه به رفتار نهاد ها درین کشور می باشد. با توجه به انواع مختلف نهاد ها درین کشور می توان  نهاد ها را به چند دسته تقسیم کرد:

       1.            نهاد های دولتی
       2.            نهاد های سکتور خصوصی
       3.            نهاد های جامعه مدنی
       4.            نهاد های سیاسی

1.       نهاد های دولتی
نهاد های دولتی عبارتند از وزارتخانه های کشور و دیگر بخش های مربوط به وزارتخانه ها که در سراسر کشور فعالیت دارند. این نهاد ها می توانند به نوبه خود هر کدام هم انتفاعی باشند، هم غیر انتفاعی، هم سکتوری و هم اقتصادی و فرهنگی. نهاد های اقتصادی دولتی در یک کشور از اهمیت خاصی برخوردار اند که اگر به این نهاد ها توجه جدی صورت بگیرد، افغانستان می تواند از نظر اقتصادی رشد کند. این نهاد ها عبارتند از:

a)      وزارت اقتصاد
b)      وزارت تجارت
c)       وزارت مالیه
d)      بانک مرکزی افغانستان

2.       نهاد های سکتور خصوصی
نهاد های سکتور خصوصی از کوچکترین کراچی شور نخود فروشی لب سرک گرفته، شامل دکان های لب سرک تا بزرگ ترین شرکت های تولیدی، تجارتی (وارداتی و صادراتی)، نهاد های فنی و مسلکی (حرفوی) مانند مستریخانه، سلمانی ها، نجاری ها، شرکت های ساختمانی، مغازه های ترمیم لوازم الکترونیکی، موسسات تعلیمی ... و غیره نهاد هایی که ملکیت شخصی اشخاص اند و بعضی از موسسات خیریه و غیر دولتی نیز شامل این گروه از نهاد ها می شوند.

3.       نهاد های جامعه مدنی
نهاد های جامعه مدنی افغانستان عبارتند از همه موسساتی که در بخش دفاع از حقوق اتباع افغانستان کار می کنند. این موسسات و نهاد ها شامل نهاد های دفاع از حقوق بشر، موسسات رسانه ی دیداری و شنیداری همچون روزنامه ها، تلویزیون ها، رادیو ها، انجمن ها، بعضی از موسسات خیریه و کمک رسانی و بعضی از موسسات غیر دولتی نیز شامل این دسته از نهاد ها می شوند.

4.       نهاد های سیاسی
این دسته از نهاد ها بیشتر احزاب سیاسی اند که بر محور عقاید دینی، مذهبی و یا هم بر اساس قومیت شکل گرفته اند. احزاب سیاسی در افغانستان بسیار فعالانه در جنگ های داخلی سهم داشتند و این احزاب بیشتر تک فردی اند، طوری که یک شخص در راس آن قرار می گیرد و تا آخر عمر همان شخص در راس یک حزب باقی می ماند. کمتر احزاب دموکراتیک در افغانستان شکل گرفته است که هر چند سال یک بار انتخابات کنند و رهبر حزب خود را از میان بهترین اعضای خود انتخاب کنند. احزاب چند قومی در افغانستان کمتر وجود دارد و دلیل اصلی عدم رشد احزاب سیاسی در افغانستان، محوریت احزاب سیاسی است که بیشتر بر اساس دین، نژاد، زبان و یا هم بر اساس منفعت شخصی یک فرد که همان رهبر یک حزب است، شکل گرفته است. احزاب در افغانستان باید دموکراتیک شوند و حد اقل معیار دموکراسی را که همان تغیر در رهبری و انتقال قدرت به شکل مسالمت آمیز از یک شخص به شخص دیگر است را ، باید خود احزاب سیاسی رعایت کرده و احزاب باید اصلاحات را از درون حزب خود شروع کنند. 

از نظر اهداف نیز می توان نهاد ها را به چند دسته تقسیم کرد. نهاد های انتفاعی و غیر انتفاعی. نهاد های انتفاعی همان نهاد هایی اند که هدف آنها منفعت اقتصادی است و به اصطلاح عامیانه "پول محور" اند و برای به دست آوردن پول یا خدمات عرضه می کنند و یا هم کالا های تجارتی عرضه می کنند. و اما نهاد های غیر انتفاعی آن عده از نهاد هایی اند که هدف اصلی آنها پول نیست، بلکه به مسائلی دیگری می اندیشند و اهداف دیگری را غیر از مسائل پولی، برای بهبودی وضعیت زندگی مردم دنبال می کنند. نهاد ها چه انتفاعی باشند و چه غیر انتفاعی، سکتوری نیز هستند. هدف از سکتوری بودن شان این است که فعالیت های شان مربوط به یکی از سکتور ها می شود.

یک بخش بزرگی دیگری از نهاد ها در افغانستان، نهاد های خارجی اند که هر کدام اهداف خاص خود را دنبال می کنند که عبارتند از شاخه های مختلف ملل متحد، موسسات خیریه بین المللی، سفارتخانه های کشور های دوست، موسسات غیر دولتی (انجو) های بین المللی، نیرو های نظامی کشور های مختلف و غیره موسساتی که به عنوان نهاد های دونر (کمک کننده) در افغانستان حضور دارند. این موسسات بیشتر پروژه های خورد و کوچکی را در افغانستان بر اساس اولویت های خود شان تمویل می کنند. این نهاد ها فعلاً درین مقاله مورد بحث ما نیست اما هر زمانی که لازم شد نقش آن ها در رابطه با نهاد ملی های افغانستان بیان خواهیم کرد.

رفتار این همه نهاد های متفاوت در افغانستان را می توان از چند زاویه مورد بر رسی قرار داد. من این زوایای مختلفی را که می خواهم بحث کنم، اول در قالب یک چند سوال مطرح می کنم تا روشن شود که روی چه چیز هایی درین بخش صحبت می کنم، سپس می پردازم به هر کدام این مسائل به صورت جدا گانه. مسئله اول اینکه رفتار یک نهاد چیزی نیست به جز از رفتار انسان های یک جامعه در قالب یک نهاد که این رفتار را می توان در چند سطح مطالعه کرد:

a)      رفتار فردی کارمندان در یک نهاد و تاثیرات آن بر کل نهاد و تصویر کلی نهاد در اذهان عامه
b)      رفتار گروهی در یک نهاد
c)       رفتار خود یک نهاد در بین یک جامعه و تشکیل تصویر نهاد در اذهان عامه

a.       رفتار فردی کارمندان در یک نهاد و تاثیرات آن بر کل نهاد و تصویر کلی نهاد در اذهان عامه
یکی از مسائل مهمی که می شود در مورد رفتار کارمندان در یک نهاد بحث کرد،  این مسئله است که اکثر کارمندان نهاد های افغانستان به درستی و به وضاحت کامل نمی دانند که وظیفه آنها در یک نهاد چیست و کدام کار ها مربوط کدام یک از کارمندان می شود. از جانبی هم انتظارات و توقعات رئیس یک نهاد از کارمند بیش از توان کارمندان است که این دو مسئله باعث می شود که نارضایتی کامل میان کارمندان و رئیس به وجود بیاید. از جانب دیگر قرار داد های کاری در افغانستان واضح نیستند که بتوانند نیاز های حقوقی کارمندان و نهاد ها را همزمان مرفوع ساخته و وظایف و ساعات کاری یک کارمند را مشخص بسازند. همین ابهام است که باعث نزاع و سوء تفاهمات در یک نهاد می شوند. عدم موجودیت یک قانون کار خوب و قابل اجرا در افغانستان و همچنان عدم همکاری میان کارمندان، عدم فرهنگ کار گروهی و همچشمی ها، کارمندان را در یک رقابت نا سالم قرار می دهد. این امر باعث می شود که انرژی و پوتنسیل موجود در یک نهاد و تمام نیروی بشری به جای اینکه در یک مسیر و جهت سودمند و منفعت بار برای نهاد و در راستای آبادی افغانستان به مصرف برسد، یا ضایع می شود و یا هم صرف تخریب شخصیت ها، فعالیت های زیانبار و باعث از بین رفتن نتایج کار همه ی همکاران می شود. مشکلات اساسی رفتار کارمندان در نهاد های افغانستان ناشی از برخورد های سلیقه ی، عدم آگاهی از حقوق همدیگر و عدم آگاهی از وظایف، عدم وضاحت در قرار داد های کاری، ارتباطات ضعیف، عدم موجودیت یک سیستم نظارت، عدم گزارش دهی از پیشرفت کار، عدم همبستگی و انسجام کاری، پائین بودن ظرفیت و نا توانی مدیران در پروژه سازی کار ها، عدم هماهنگی میان بخش های مختلف کاری و نبود یک سیستم جمع آوری و پخش اطلاعات، و عدم توجه به پروژه های ارتقا ظرفیت کارمندان در یک نهاد می باشد. اینها همه مسائلی اند که هم اکنون در هر نهاد افغانستان وجود دارند و بر نتایج کار هر نهاد و تصویر آن نهاد از اذهان مردم اثرات منفی خود را گذاشته و یک نهاد را به بوروکراسی و کاغذپرانی و مشکل آفرینی مشهور می سازد. یکی از بزرگ ترین مشکلات افغانستان عدم شناسایی زحمات یک کارمند توسط یک نهاد و یا رئیس یک نهاد است که در بیشتر مواقع زحمات اصلی را یک شخص متقبل می شود و پاداش و تقدیر زحمات او به کسی دیگری داده می شود. این عدم قدردانی از زحمات کارمندان باعث دلسردی و کم کاری کارمند اصلی شده و در حقیقت سرقت نتایج زحمات یک کارمند و یا سرقت ملکیت های فکری و ذهنی یک کارمند توسط کارمند دیگر در نهاد های افغانستان به جای اینکه سرزنش شود، تشویق نیز می شود که این نوع مشکلات باعث تضعیف روابط کاری و از بین رفتن اعتماد یک نهاد در میان کارمندان همان نهاد شده و در نتیجه نهاد مذکور به بحران نیروی بشری مواجه می شود.  

b.      رفتار گروهی در یک نهاد
رفتار گروهی بستگی دارد به تشکیل گروه ها در نهاد های افغانستان که تشکیل گروه ها بیشتر بر اساس وجه های مشترک کارمندان صورت می گیرد. وجه های مشترک در میان کارمندان متاسفانه مثبت نبوده و در اثر جنگ های داخلی طرز تفکر بیشتر مردم افغانستان به سوی شاخص های منفی نژاد پرستی، قوم گرایی و زبان محوری گرایش پیدا کرده است. این گرایش ها باعث می شود که کارمندان یک نهاد گروه های خاص خود را بر اساس همین محور ها تشکیل بدهند. وقتی گروه ها در میان یک نهاد تشکیل می شوند، بیشتر رفتار این گروه ها با یکدیگر شکل رقابت های ناسالم را به خود می گیرند که باعث به وجود آمدن نظریه توطئه و دسیسه بر علیه گروه های دیگر و یا بر علیه اشخاص انفرادی می شوند. مدیران خوب باید از تشکیل این نوع گروه ها در میان نهاد ها جلوگیری کرده و گروه های مثبت را باید به وجود آورده، جایگزین گروه های منفی کنند. گروه های مثبت را طوری تشکیل باید کرد که در هر گروه اعضای مختلف از هر قوم، نژاد و زبان افغانستان در آن سهیم باشند و رقابت را میان گروه های مختلف باید بر اساس نتایج مثبت کار به وجود آورد تا بتوان تمام انرژی و نیروی بشری موجود در یک نهاد را به سمت مثبت سوق داده و از رقابت ها نیز در راستای بهبودی وضعیت استفاده کرد. بیشتر در نهاد های افغانستان گروه هایی شکل می گیرند که هدف اصلی آنها فساد بر ضد دیگران برای کسب قدرت و تضعیف گروه های دیگر و یا اشخاص انفرادی است. این مشکل به خاطر طرز تفکر منفی مردم افغانستان و تاثیرات جنگ بر روان مردم است که کمتر کسی درین کشور مثبت اندیش باقی مانده و کمتر کسی درین کشور بر ایجاد گروه های مثبت می اندیشند. این در حالیست که از نظر مدیریت مدرن، کار گروهی در یک نهاد را باید تشویق کرد اما منظور از کار گروهی ایجاد، ایجاد تیم های سودمند در یک فضای صمیمی و رشد زمینه های همکاری و هماهنگی در کار هاست، چون کار های یک نهاد مثل یک زنجیر به هم ارتباط دارند و نمی توان در یک فضای بدون هماهنگی و بدون همکاری هیچ پروژه ای را به سر رسانید.

c.       رفتار خود یک نهاد در بین یک جامعه و تشکیل تصویر نهاد در اذهان عامه
نهاد های افغانستان در مجموع نتوانسته اند در حدی رشد کنند که بتوانند خود شان برای خود یک هدف تعین کرده، برای رسیدن به آن هدف یک زمان تعین کنند و بر مبنای همان هدف برای هر بخش و دیپارممنت و یا مدیریت های خود فعالیت های مشخص تعین کنند و برای اندازه گیری انجام آن فعالیت ها، شاخص های معین و قابل اندازه گیری ایجاد کنند، که یک سیستم نظارتی بتواند هر چند وقتی، نتایج کار هر نهاد را به صورت جدا گانه ارزیابی کند. اکثر نهاد های افغانستان بدون هدف، در یک سردرگمی و در یک حالت هرج و مرج به سر می برند و در تلاش اند که یک مرجع به آنها پول بدهند تا کارمندان شان را که هیچ کاری نمی کنند، معاش و حقوق بدهند. نهاد های افغانستان برای ایجاد یک تصویر مثبت در اذهان عامه ناکام مانده اند. دلیل اصلی این امر می تواند برگردد به مشکلاتی که در رفتار کارمندان نهاد ها وجود دارد، که در بالا تذکر یافت. نهاد های افغانستان در مجموع نتوانسته اند منحیث نهاد های مدرن، مسئولیت پذیر، شفاف، مفید، قابل اعتماد و پاسخگو در اذهان مردم کشور ظهور کنند. یکی از مشکلات این نهاد ها عدم استقلال مالی و رقابت شدید آنها با موسسات بین المللی موجود در افغانستان است، که نهاد های افغانستان، نمی توانند با معیار های بین المللی، حقوق کارمندان خود را رعایت کرده و به آنها معاش کافی و برابر با نهاد های بین المللی بپردازند، که این مسئله باعث می شود که کارمندان خوب، جذب نهاد های بین المللی شوند و نهاد های افغانستان به بحران نیروی بشری و ظرفیت پایین کارمندان مواجه شوند.  و مشکل دیگر در طرز تفکر کارمندان این نهاد هاست که مردم افغانستان را در مجموع به این باور رسانیده است که هر کاری را که به افغان ها بسپاری، انجام نمی شود و هر نهاد و یا موسسه ای که توسط یک افغان رهبری شود، به درد مردم افغانستان نمی خورد و نمی تواند هیچ نوع اعتماد و اعتباری میان مردم افغانستان داشته باشد. وضعیت در افغانستان طوریست که مردم افغانستان اعتماد بر همدیگر را از دست داده اند و تنها بر نهاد های خارجی اعتماد می کنند که نام ملل متحد بر سر آن باشد و یا در راس آن یکی از اتباع کشور های خارجی باشد.

مسائلی دیگری که می شود در مورد یک نهاد در افغانستان مطالعه کرد این مسائل اند:

1.       یک نهاد چگونه در افغانستان به وجود میاید؟
بیشتر نهاد ها بر اساس نیاز های جامعه افغانستان به وجود نمی آیند بلکه بر اساس تقاضای کشور های کمک کننده و موجودیت پول های کمکی به افغانستان تشکیل می شوند. مثلاً اگر نهاد های بین المللی برای کمک به افغانستان اعلام کنند که به شرکت های ساختمانی پروژه می دهند، شما شاهد ثبت و راجستر شدن و یا بوجود آمدن هزاران شرکت ساختمانی در افغانستان خواهید بود. اگر نهاد های بین المللی اعلام کنند که برای کمک به زنان افغانستان، تنها نهاد هایی را کمک می کنند که توسط زنان رهبری شوند، درین صورت شما شاهد به وجود آمدن تعداد زیادی از نهاد هایی خواهید بود که توسط زنان رهبری می شوند. به همین منوال اگر اعلام کنند که به نهاد های غیر دولتی کمک می کنند، شما شاهد به وجود آمدن نهاد های غیر دولتی و همچنان اگراعلام کنند که نهاد های جامعه مدنی را کمک می کنند، شما شاهد به وجود آمدن نهاد های جامعه مدنی خواهید بود. اما سوال من این است که این همه نهاد هایی که تشکیل می شوند، بعد از کمک های خارجی قادر خواهند بود که به حیات خود ادامه  دهند؟ در حالی که ما همه می دانیم که کمک های جامعه جهانی برای افغانستان نمی تواند همیشگی باشد، سرنوشت این نهاد های به وجود آمده چی خواهد شد؟ آیا آنها می توانند بدون کمک های خارجی به فعالیت های خود ادامه دهند؟ متاسفانه جواب منفی است.

2.       نهاد ها چرا به وجود میایند؟
بیشتر نهاد هایی که در افغانستان به وجود آمده است، برای جلب و جذب کمک های جامعه جهانی برای مردم افغانستان به وجود آمده اند، اما آیا این نهاد ها با نیاز های جامعه افغانستان هم خوانی دارند؟ و آیا یک محیط خوب برای ادامه حیات این نهاد ها بعد از قطع کمک های جامعه جهانی وجود خواهد داشت؟ دولت افغانستان باید آهسته آهسته نقش نهاد های کمک کننده به نهاد های داخل افغانستان را بگیرد، طوری که نگذارد همهء این نهاد ها پس از قطع شدن کمک های جامعه جهانی از بین بروند.

3.       نهاد ها با چه مشکلاتی مواجه می شوند؟
نهاد های افغانستان که بیشتر ادامه حیات آنها مبتنی بر کمک های جامعه جهانی بر افغانستان است، با مشکلات زیادی همچون فساد گسترده، ظرفیت پائین کارمندان، سوء مدیریت، عدم اطمینان از دریافت کمک های مالی که هر لحظه می تواند دروازه های شان را ببندد، بوروکراسی و کاغذپرانی، عدم دسترسی به قانون کار خوب، عدم موجودیت معیار های کاری خوب، عدم نهادینه شدن فرهنگ کار موثر، عدم موجودیت مدیریت مدرن و کارآ، عدم همکاری و حمایت دولت از رشد، تمویل و ادامه حیات نهاد های غیر دولتی و خصوصی، از جمله بزرگترین مشکلاتی اند که سر راه هر نهاد افغانستان وجود دارد. فساد اداری و رشوت در نهاد های ملی افغانستان و همچنین در نهاد های بین المللی در حدی است که اگر یک نهاد بخواهد از یک نهاد بین المللی کمک مالی دریافت کند، با وجود اینکه تمام اسناد را باید تکمیل کند وسروی کند، برآورد و محاسبات انجام دهد، از سه فروشنده نرخ بیارود، پیشنهاد ( پروپوزل) بنویسد، پیشنهاد خود را باید به نهاد بین المللی تقدیم کند و باید حتماً یکجا با پیش نهاد، 10% قیمت پروژه را قبلاً رشوت بدهد تا یک پروژه بگیرد. بدون این رشوت پروژه گرفتن در افغانستان امکان ندارد.

4.       ادامه حیات و عمر یک نهاد درین کشور به چه عواملی وابسته است؟
هر نهاد مثل یک انسان تولد می شود، مراحل رشد دارد، مرحله به اوج رسیدن دارد و بلاخره زمان از بین رفتن دارد. اما در افغانستان بیشتر نهاد ها به دلایل زیرین هر لحظه با خطر مرگ مواجه اند:

·         فساد اداری
·         خویش خوری
·         واسطه
·         رشوت
·         مصارف بالای کرایه دفتر و استخدام کارمندان
·         عدم اطمینان از دریافت پروژه از نهاد های بین المللی
·         عدم موجودیت شایسته سالاری در نهاد های وابسته دیگر
·         گنگ و مبهم بودن اهداف نهاد ها برای کارمندان

5.       موثریت یک نهاد در چه چیز های نهفته است؟
موثریت یک نهاد در هدفمند بودن یک نهاد نهفته است و همچنان درین که آیا اهداف یک نهاد بر اساس نیاز های جامعه افغانستان شکل گرفته است یا نه. میزان موثریت یک نهاد را می توان در دو سطح مطالعه کرد. در سطح اول اینکه یک نهاد در چه حدی برای کارمندانش موثر است و چه نقشی در زندگی آنها بازی می کند. در سطح  دوم می توان موثریت یک نهاد را در رفع نیازمندی های مردم افغانستان سنجش کرد. در کشور های دیگر هر نهادی را نظر به معیار ها درجه بندی می کنند و از سوی یک نهاد بی طرف، با در نظر داشت تمام معیار ها و بدون هر نوع تبعیض، نهاد ها ارزیابی می شوند و در هر درجه ای که یک نهاد قرار داشت، از سوی نهاد بی طرف تعین وضعیت و درجه می شود. سپس این ارزیابی ها در سال های دیگر نیز تکرار می شود تا ملاحظه شود که آیا این نهاد رشد کرده و یا به عقب بر گشته است. مثل اینکه به هوتل ها و رستورانت ها ستاره می دهند، اما برای نهاد های آموزشی طبقه بندی متفاوت تری به نام (رنکینگ Ranking) در نظر گرفته می شود. در افغانستان نیز باید این کار در تمام نهاد ها در نظر گرفته شود.

6.       آیا نهاد های افغانستان هدفمند اند؟
هرچند که این مسئله را قبلاً یاد آور شدیم، اما باز هم قابل یاد آوریست که نهاد های افغانستان اکثراً هیچ نوع پلان استراتژیک کوتاه مدت، میان مدت، و یا طویل مدت ندارند و همین مسئله باعث می شود، که با گذشت زمان به سوی هیچ مسیری در حرکت نشوند و هر چه بیشتر زمان بگذرد، شما شاهد هیچ نوع دستاوردی، در نهاد های افغانستان نخواهید بود، چون اکثر این نهاد ها به سوی رسیدن به هیچ نوع هدفی در حرکت نیستند و هیچ معیاری اندازه گیری میزان پیشرفت کار آنها برای رسیدن به هدف آنها وجود ندارد. این تقریباً نا ممکن است که یک نهادی را که شاخصی برای اندازه گیری فعالیت هایش وجود ندارد، و به سوی یک مسیر در حرکت نباشد، پیشرفت های فعالیتش را شنجش و اندازه گیری کنید و یا اینکه از آن نهاد نتایجی توقع داشته باشید و یا اینکه آن نهاد را با نهاد های دیگر مقایسه کنید. نهاد های افغانستان باید پلان های 3 ساله، پلان های 5 ساله و پلان های 10 ساله داشته باشند که در آن اهداف کوتاه مدت، میان مدت و دراز مدت هر نهاد به شکل مشخص نوشته شده باشد. فعالیت های هر نهاد باید بر اساس نیاز های افغانستان و بر اساس اولویت بندی دولت افغانستان مبتنی بر اهداف هر نهاد تنظیم شود. منابع مالی هر نهاد باید به شکل مشخص معین شود و عمر هر نهاد نیز باید مبتنی بر یک پلان مالی با توضیح منابع تمویل آن مشخص باشد.

7.       آیا شایسته سالاری در نهاد های افغانستان رعایت می شود؟
شایسته سالاری یعنی ارج گذاشتن به تحصیلات و تخصص در هر نهاد که باید با وضع یک قانون مشخص و معین شود. هر کسی که دارای تحصیلات عالی و تخصص است، در رشته اصلی خودش، باید کار کند و نباید بنابر هیچ دلیلی، در هیچ یک از نهاد های کشور، کسی که تحصیلات عالی دارد، زیر دست کسی مقرر شود که تحصیلاتش کمتر از زیردستانش باشد. ایجاد این نوع یک نظم در افغانستان می تواند در ایجاد و تطبیق شایسته سالاری کمک کند. اکنون در افغانستان همه نهاد های ملی این کشور از عدم رعایت شایسته سالاری رنج می برند و همیشه کار را به دست کسی می سپارند که هیچ چیزی را در همان رشته نمی دانند. این مشکل باعث می شود که هیچ نهادی در افغانستان نتواند کار موثری برای این کشور انجام دهد چون ما همیشه قصاب را جراح و ورترنر یا ملا را داکتر مقرر کرده ایم.

8.       وضعیت منابع مالی نهاد های افغانستان چگونه است؟
نهاد های غیر دولتی و خصوصی بیشتر بر کمک های جامعه جهانی استوار اند. در سکتور خصوصی، تجارت ها و شرکت های تولیدی، بر عاید خود استوارند. اما در مجموع تهدید نا امنی، کم شدن عاید کل مردم روی عاید همه نهاد ها تاثیرات منفی بر جای می گذارد. کم شدن کمک های جامعه جهانی تاثیرات بسیار ناگواری بر نهاد های جامعه مدنی افغانستان خواهند گذاشت طوری که کمتر نهادی باقی خواهد ماند که بتواند خودش پروژه های عایدزا روی دست بگیرد و به استقلال مالی برسند.

9.       آیا نهاد های افغانستان از امنیت مالی، استمرار مالی و استقلال مالی برخوردارند؟
در افغانستان محاسبه به شکل مدرن آن وجود ندارد. به خصوص محاسبه مالی که بتواند هر نهاد افغانستان را سالانه یا ماهوار بیلانس کند و ببیند که در چه وضعیتی قرار دارد. هر نهاد افغانستان چه اقتصادی و غیر اقتصادی و چه انتفاعی و غیر انتفاعی به محاسبات بسیار دقیق مالی نیاز دارند و هر نهاد باید هر شش ماه سه نوع سند مالی را برای خود بسازند که عبارتند از: 

·         سند ترازنامه (بیلانس نامه) 
·         سند جریان وجوه نقدی 
·         سند صورتحساب عایدات

در ترازنامه عاید و مصرف یک نهاد سنجش می شود، و در سند جریان وجوه نقدی معلوم می شود که در یک نهاد چه مقدار پول نقد در گردش است و چه مقدار پول به شکل اجناس و کالا و همچنان در صورتحساب عایدات تمام عاید یک نهاد در یک مدت زمان معین محاسبه می شود. این سه نوع سند را تمام نهاد های بیشتر انتفاعی در سراسر دنیا برای خود می سازند. امیدواریم که در افغانستان نیز این نوع محاسبات انجام شود تا معلوم شود که کدام نهاد ها از نظر مالی می توانند به حیات خود ادامه دهند و کدام نهاد ها در شرف از بین رفتن است.

10.   آیا مدیریت خوب و هدفمند در نهاد های افغانستان به شکل مدرن آن وجود دارد؟
در افغانستان نهاد ها همه توسط اشخاصی اداره می شوند که اکثراً تحصیلات عالی ندارند و اگر هم تحصیلات عالی داشته باشند، در رشته مدیریت امروزی یا منجمنت امروزی تحصیل نکرده اند و نمی دانند که مدیریت امروزی، آن مدیریت آمرانه دیروزی نیست بلکه بیشتر روی برابری رئیس با کارمندان و همکاری رئیس با کارمندان و تشویق و ترغیب کارمندان توسط یک رئیس تاکید دارد.  مدیریت امروزی می خواهد که رئیس بهترین کارمند و نخبه ترین شخص یک دفتر باشد اما در افغانستان این طور نیست. رئیس چون با واسطه میاید، از همه بی سواد تر و نادان تر است و تمام کارش را کسی دیگری انجام میدهد. همین باعث می شود که مدیریت به شکل امروزی در نهاد های افغانستان وجود نداشته باشد.  

11.   آیا نظارت از عملکرد کارمندان به شکل درست انجام می شود؟
متاسفانه در افغانستان نظارت و کنترل از پروسه کاری، از انجام وظایف وجود ندارد. افغانستان بسیار شدید به یک سیستم نظارتی نیاز دارد. در بیشتر کشور های امروزی نظارت و کنترل متداوم به واسطه تکنالوژی انجام می شود. در بیشتر کشور های دنیا، امروزه بیشتر کار ها بر اساس نتایج کار سنجش می شوند، اما در افغانستان نه کسی از نتیجه کار می پرسد و نه کسی از جریان کار نظارت می کند.

12.   آیا هر کارمند یک نهاد آن کاری را که باید انجام دهد، انجام می دهد که در نتیجه آن یک نهاد همان کاری را انجام دهد که باید انجام دهد؟
وقتی کسی نمی داند کارش چیست ؟ چگونه می تواند کارهایش را به درستی انجام دهد؟ در افغانستان هیچ کارمندی نیست که همه آن کار هایی را انجام بدهد، که باید انجام دهد. دلیل عقب مانی این کشور نیز همین مسئله است.

13.   آیا تمام کارمندان یک نهاد می دانند که وظیفه آنها چیست؟
در افغانستان قرارداد های کاری مشکل دارد و هیچ کسی درین کشور نمی داند که وظیفه اش چیست؟ وقتی شما یک کارمند را استخدام می کنید، باید برایش مشخص کنید که وظیفه او چیست و کدام کار ها را باید انجام دهد. در کشور های دنیا قرار داد های کاری بر چند بخش تقسیم می شوند. قرار داد های کاری موقتی برای یک مدت معین مثلاً یک ساله. قرارداد های کاری همیشگی و دایمی. قرارداد های کار نیم روزی. قرار دادهای کار تمام روز. در افغانستان قانون کار ناقص است و باید روی این مسائل کار شود و قرار داد های کاری باید اصلاح شوند. سند شرح وظایف کارمندان باید برای تمام نهاد های افغانستان ایجاد شود تا کارمندان بدانند که چه کار هایی مربوط شان می شود و چه کار هایی مربوط شان نمی شود.

14.   آیا همکاری، هماهنگی و کار گروهی در نهاد های افغانستان وجود دارد؟
نخیر، اما در مقابل آن همچشمی، رقابت های ناسالم، بخیلی، دشمنی، مشکلات سیاسی، تبعیض های قومی، زبانی، نژادی، منطقوی، حزبی وجود دارد که مانع همکاری، هماهنگی و کار گروهی در نهاد های افغانستان می شود.

15.   آیا تمام کارمندان یک نهاد از اهداف اصلی نهاد با خبرند؟
در افغانستان مشکل مدیریت وجود دارد. یکی از مشکلات دیگر که ناشی از مشکل مدیریت است، مسئله ارتباطات و آگاهی دهی در نهاد های افغانستان است. در نهاد های افغانستان بسیار کسانی کار می کنند که هیچ چیزی در مورد اهداف آن نهاد نمی دانند.

16.   آیا تمام نهاد های افغانستان در مسیر درست به سوی اهداف شان در حرکت اند؟
بسیاری از نهاد های افغانستان هدفی ندارند که به سوی آن حرکت کنند.

17.   آیا می شود به آینده نهاد های افغانستان خوش بین بود؟
اگر مردم افغانستان به آینده نهاد های افغانستان خوش بین می بودند، شاید با قبول کردن خطر مرگ ازین کشور به سوی اروپا فرار نمی کردند.

18.   وضعیت گزارش دهی و راپور دهی از پیش رفت کار در نهاد های افغانستان چگونه است؟
درین کشور اصولی و قوانینی مبتنی بر گذارش دهی وجود ندارد. همه چیز بر اساس روابط است. اگر دوست رئیس بودی، کار هم نکن معاش بگیر، اگر دوست رئیس نبودی، هر روز یک قانون جدید برایت می سازند تا مجبور شوی وطیفیته ترک کنی.

19.   آیا نهاد های افغانستان می توانند فعالیت های خود را در راستای رسیدن به اهداف خود اندازه گیری کنند؟
در نهاد های افغانستان کسی تعین کردن شاخص ها برای اندازه گیری پیشرفت کار را نمی شناسند و این یک نظریه جدید است که در هیچ یک از نهاد های افغانستان تطبیق نمی شود.

20.   آیا اهداف نهاد های افغانستان قابل دستیابی است؟
این یک سوالی است که نمی شود در مورد آن عمومی صحبت کرد. هر نهاد را باید جداگانه مورد بر رسی و ارزیابی قرار داد. هستند درین کشور بعضی از نهاد های خوب اما تعداد شان بسیار کم و اندک است.

21.   آیا نتایج کار نهاد های افغانستان قابل اندازه گیری است؟
نخیر، اما قابل مشاهده است. در 13 سال گذشته نتایج کار شان صفر بوده است.

22.   آیا نهاد ها می توانند شاخص هایی برای اندازه گیری فعالیت های خود تعیین کنند؟
می توانند اما تطبیق نمی شود. در افغانستان باید فشار از بالا باشد تا هر کاری انجام شود. یک اراده سیاسی قوی می تواند اوضاع را بهبود ببخشد.  

23.   آیا نهاد های افغانستان شفافیت را در کار خود رعایت می کنند؟
چیزی به نام شفافیت در افغانستان وجود ندارد. هیچ کسی نمی داند کدام موسسه و یا کدام نهاد چه مقدار پول برای کدام پروژه دارد. این راز است و راز باقی می ماند. اگر افشا شود، دزدی های بزرگی افشا خواهد شد.

24.   فساد در چه حدی مانع فعالیت های نهاد های افغانستان می شود؟
نا برده رشوت به دفتر های افغانستان داخل شده نمی شود. حتی برای تذکره گرفتن نیز باید رشوت بپردازی.

25.   مسئولیت اجتماعی نهاد ها چیست؟
مسئولیت اجتماعی نهاد ها در افغانستان رعایت نمی شود. مسئولیت اجتماعی یعنی اینکه آیا نهاد های افغانستان به محیط زیست صدمه وارد می کنند یا نه. در افغانستان هیچ معیاری برای حفظ محیط زیست در دستور کار هیچ نهادی دیده نمی شود. این بدان معناست که هیچ نهادی درین کشور به مسئولیت های اجتماعی شان توجهی ندارند. نهاد های تولیدی بیشتر از دیگران محیط زیست را آلوده می سازند. اگر به یک خانواده توجه کنیم و یا به دولت توجه کنیم، می بینیم که در افغانستان کانالیزاسیون برای فاضلاب وجود ندارد، که بیانگر یک حقیقت تلخ است که می تواند بیانگر این باشد که نهاد های افغانستان در مجموع به مسئولیت های اجتماعی خود توجهی ندارند. 

26.   رابطه نهاد ها با مشکلات افغانستان چگونه است؟
این یک امر مسلم و بدیهی است، که در هر کشور نهاد ها به وجود میایند، که مشکلات جامعه شان را حل کنند، اما در افغانستان نهاد ها به وجود آمده اند، که مشکلات را بیشتر کنند. اگر شما با مردم افغانستان مصاحبه کنید و از آنها بپرسید که کدام نهاد در زندگی شما نقش خوبی بازی کرده است، شما خواهید شنید که کمتر نهادی در افغانستان وجود دارد که واقعاً مشکلات مردم را حل کند.  هر نهاد یک دام روزی است برای کسانی که در راس آن نهاد قرار دارند و این طرز رفتار نهاد ها باید تغیر کند.

27.   آیا بزرگترین مشکل افغانستان این نیست که نهاد ها وظیفه ی خود را که باید انجام دهند، انجام نمی دهند؟
اصلی ترین مشکل افغانستان همین مسئله است. اگر تمام نهاد های افغانستان همان کار هایی را که باید انجام دهند، به خوبی انجام دهند، افغانستان تغیر می کند.  مثلاً شهرداری (ښاروالی) خدمات بهتر شهری ارائه کند. افغانستان پاک می شود. افغانستان زیبا می شود. اگر هر نهاد وظیفه خود را به خوبی انجام دهد، امنیت تامین می شود، صلح میاید، افغانستان آباد می شود. اصلی ترین مشکل افغانستان همین مسئله است. هیچ نهادی همان وظیفه خود را به درستی انجام نمی دهند.

28.   حقوق یک کارمند بر یک نهاد چیست؟ و یک نهاد بر کارمند خود چه حقوقی دارد؟
حقوق یک کارمند بر یک نهاد این است که باید نهاد برای کارمندش این ها را تامین کند:

·         معاش کافی برای یک خانواده با در نظر داشت قیمت های روز و پرداخت آن در شروع هر برج
·         ترانسپورت
·         وظیفه مشخص و معین و همچنان سند شرح وظایف
·         ساعات معین کاری
·         رخصتی سالانه و رخصتی مریضی (در صورت خانم ها رخصتی ولادت)
·         بیمه صحت
·         تقاعد
·         کاپی قرارداد کار که در آن تمام شرایط کاری و این حقوق رعایت شده باشد

و همچنان حقوق یک نهاد بر کارمندش این هاست:

·         کار صادقانه در زمان معین در مقابل معاش
·         رعایت تمام قوانین کاری
·         همکاری با همکاران و اشتراک در کار گروهی
·         ابتکار و نو آوری از جانب کارمند
·         ارزیابی و نظارت از کار بر اساس معیار های از قبل تعیین شده در زمان های معین
·         نتایج کار
·         مسئولیت پذیری و پاسخگو بودن
·         گزارش دهی و راپور دهی به موقع
·         شفافیت در کار از جانب کارمند
·         همیشه آماده آموختن کار های جدید
·         انعطاف پذیر و صمیمی

29.   رابطه رئیس با کارمندان چگونه است؟
در افغانستان رئیس یعنی خداوند دوم بالای کارمندان. طرز برخورد رئیس ها با کارمندان شان بسیار بدوی، جهان سومی و عقب مانده است. در کشور های دیگر، روابط رئیس با کارمندان بسیار صمیمی است، و رئیس یک نهاد هم یک انسان است درست مثل کارمندان دیگر، اما با مسئولیت بیشتر. در افغانستان رئیس در ساحه کار هم رئیس و در بیرون از کار هم رئیس است. اما در کشور های دیگر رئیس تنها در دفتر کاری اش رئیس است اما در بیرون از ساحه کاری درست مثل یک انسان عادی با دیگر کارمندانش می نشیند، چای میخورد، صحبت می کند، میخندند، فکاهی می گویند، باهم معاشرت و مزاح می کنند اما در افغانستان اینگونه نیست. در کشور های اروپایی رئیس صمیمی تر و مهربان تر از دیگران است، و دوئسا در نهاد ها کوشش می کنند تمام مشکلات کارمندانش را حل کنند اما در افغانستان رئیس بیشتر کم نما، قهار، جبار و ظالم تر از دیگران است و با هر کسی صحبت نمی کند و دیدنش هم برای بسیاری کارمندان مشکل است.

30.   انگیزه های کاری کارمندان چیست؟
انگیزه های کارمندان در افغانستان چند بعدی است. در بسیاری از کشور های اروپایی انگیزه کارمندان یا پول است و یا هم رسیدن به یک مقام بالاتر اما در افغانستان سه چیز برای یک کارمند، هم زمان ارزش بسیار زیاد دارند و اگر یکی از آنها نباشد، امکان دارد یک کارمند در آن نهاد کار نکند: احترام، پول، هدف مثبت به نفع همه ی مردم (خدمت).

31.   رهبری خوب با مدیریت خوب چه فرق دارد؟
این یک سوالی است که اکثراً در بزنس مطرح می شود که آیا رهبری و مدیریت از هم فرق دارند یا هر دو یکی اند. درین مورد بعضی به این باورند که رهبری و مدیریت هر دو یکی اند اما بعضی دیگر باور دارند که رهبری یک مفهموم گسترده تری نسبت به مدیریت دارد. مدیریت فقط صلاحیت های رسمی یک مدیر است که تنها در ساختار یک نهاد مطرح می شود و در همان نهاد باقی می ماند اما رهبریت نوعی نفوذ یک شخص در میان مردم در بیرون از محوطه یک نهاد است. مدیریت تنها از بالا به پایین تنها کارمندان زیر دست مدیر را رهنمایی می کند تا کار یک نهاد را به درستی انجام دهند. اما یک رهبر می تواند در سطح پایینی قرار داشته باشد اما بالا دستان خود را نیز تحت تاثیر قرار دهد. رهبری مفهومی گسترده ایست که هر کار یک رهبر و هر سخن یک رهبر، برای پیروانش از دل و جان پذیرفته می شود و عملی می شود، اما یک مدیر فقط کسانی را که استخدام کرده است، در مقابل پول انگیزه می دهد تا برای یک نهاد در چهارچوب قوانین کار کند. هر دو در حل مشکلات مردم کمک می کنن. یک رهبر در یک طیف وسیعی اثر گذار است، اما یک مدیر یک سطح کوچک تر. رهبر اصل است اما مدیر یک کاپی از رهبر است، در ساختار رسمی یک نهاد. مدیر مقید است به قانون یک نهاد اما رهبر آزاد است و به هیچ قانونی به جز به ارزش های بلند انسانی، وابسته نیست. با توجه به این نکات بالا می توان نتیجه گرفت که مدیریت هر قدر به سوی رهبری سوق داده شود، به همان اندازه موثریت آن بیشتر می شود.

32.   نقش پاداش و تشویق کارمندان چیست؟
در افغانستان همیشه مدیران و روئسای نهاد ها از خشونت و دکتاتوری برای اجرای وظایف شان استفاده می کنند. نوعی مدیریت و رهبری که در افغانستان است و آن نوع خشونتی را که مدیران، رهبران و روئسای نهاد ها در افغانستان بر کارمندان شان روا می دارند را، اگر در یک کشور اروپایی در نظر بگیریم، اکثر رفتار مدیران، روئسا و رهبران نهاد های افغانستان نقض صریح حقوق بشر پنداشته می شود و در اذهان مردم اروپا، یاد آورنده زمان برده داری خواهد بود. در دنیای امروزی مدیران و روئسای نهاد ها فقط با انگیزه دادن، تشویق کردن، پاداش دادن، مهربانی و همکاری، کارمندان خود را به سوی موفقیت می کشانند.

33.   رضایت از کار یعنی چی؟
رضایت از کار می تواند یک نوع شاخص باشد برای اندازه گیری کیفیت محیط کار و رفاه کارمندان یک نهاد. اگر تمام کارمندان چند نهاد را در یک مصاحبه بپرسید که آیا از کار شان راضی هستند یا نه، این خود می تواند سرنخ های خوبی باشد، برای تحقیق در مورد اینکه رفتار نهاد ها با کارمندان شان در افغانستان چگونه است.

34.   فاصله قدرت یعنی چی؟
فاصله قدرت اشاره ایست به رفتار وزیران، رهبران، روئسا و مدیران با کار مندان شان و اینکه هر قدر کسی به قدرت برسد، چه اندازه از دیگران دور می شود و تا چه اندازه در کشور های جهان سوم ملاقات آنها برای دیگران مشکل می شود. در کشور های جهان اول این فاصله قدرت بسیار کم است، اما در کشور های جهان سوم این فاصله بسیار زیاد است. وقتی کسی رئیس می شود، طوری فکر می کند که شاید رئیس جمهور شده باشد و نباید کارمندانش را اجازه دهد که هر وقت با او بنشینند و صحبت کنند. این طرز تفکر بسیار ویرانگر است و باید در افغانستان به این مسئله نیز توجه شود.

35.   ارتباطات به معنی مدرن آن در مدیریت چه نقش دارد؟
ارتباطات در نهاد ها به معنی هر نوع مکاتبات، مراسلات، صحبت های تیلفونی و غیره تماس های امروزی به کمک تکنالوژی به مقصد کار رسمی است که در کشور های دیگر به آن بسیار توجه شده است. و برای تمام کارمندان، ارتباطات به نحوی تدریس می شود که سطح سودمندی آنرا بسیار تقویت می کنند. در بیشتر دفاتر برای هر موضوع یک مکتوب از قبل تنظیم شده و آماده برای پرنت است و هر کارمندی نباید وقت خود را ضایع کرده و یک مکتوب جدا گانه برای یک موضوع بنویسد. فقط کافیست که اسم و تاریخ را روی آن بنویسید و بفرستد. در صحبت های تیلفونی چگونه همکاران و دیگران را باید مخاطب قرار دهید و از کدام الفاظ و کلمات استفاده کنید، اینها همه مسائلی اند که در کار اداری تدریس می شوند. سیستم فایلنگ و ترتیب کردن دوسیه ها بر اساس حروف الفبا، بر اساس موضوع، همه و همه باید به کارمندان تدریس شوند. ارتباطات مثبت یکی از شرایط استخدام است. اگر شما بتوانید به شکل مثبتی ارتباط بر قرار کنید، شانس شما برای استخدام بهتر خواهد بود. امیدوارم روزی افغانستان نیز به حدی برسد که ارتباط را به اوج آن برساند که دیگر کشور های جهان بیایند و ارتباطات را از مردم افغانستان میاموزند.

سید مجتبی ظاهر


۱۳۹۳/۰۸/۲۷

Qutaitanus a strange village in the world (Satire)

قوطایطانوس

بود نبود یک قریه گک بسیار مقبول بود به نام قوطایطانوس در شهر طلحه. این شهر بسیار عجیب و غریب بود. در کل شهر های دنیا همی قریه قوطایطانوس سر بود، به خاطری که مردم ای منطقه از کل مردم دنیا فرق داشت. قانونای قوطایطانوس هم از تمام قانون های دیگه دنیا بسیار زیاد فرق داشت. دروغ گفتن ده ای قریه یک افتخار بود. هر کسی که دروغ بیشتر می گفت، پیش مردم منطقه اعتبار زیاد تر داشت. سواد، خواندن و نوشتن ده ای قریه حرام مطلق بود. هر کسی که برای با سواد شدن اقدام می کرد، مردم منطقه بر ضد او میخیستن و او را لت و کوب کرده از قریه بیرون مینداختن. رفتار مردم ای منطقه نسبت به زن های شان بسیار جالب بود. زن ها را در بین خانه های تاریک چند دروازه ای مینداختن و بسیار کم اجازه میدادن که بیرون برایه. وختی که زن ها را میخاستن جای دیگه ببرن، در بین چند تا بوجی انداخته، سر بوجی ها را بسته کده و زنه مثل یک جسد در سر یک خر بالا می کردن و از یک محل به محل دیگه انتقال می دادند. اگر منزل نزدیک می بود، زنه در بین بوجی انداخته، سر شانه خود کده می بردند. مرد های ای منطقه وحشی بودند و اگر یک زن را تنها در یک محل می دیدند، فقط حمله می کردند و به آن زن تجاوز می کردند. هر همسایه همیشه در کمین پیدا کردن زن یا دختر همسایه بود که اگر بتواند او را تنها گیر کده و به او تجاوز کنه. اگر به یک زن تجاوز می شد، زن از طرف فامیلش حتماً باید کشته می شد چون نتانسته خوده نگاه کنه. حرف زدن مردم ای منطقه با دو چتی و دشنام و فحش و ناسزا گفتن همراه بود. هر کسی وقتی به یک شخص دیگر صحبت می کرد، با گفتن زشت ترین حرف ها طرف مقابل را توهین می کرد و زن و فرزند و فامیل گفته دو می زد. مردم ای قریه یک دین عجیب و غریب هم داشتن. دین شان خلاصه می شد به چند تا جمله لاتین که از پدران خود به ارث برده بودند و نمی دانستند که چی معنی دارد اما هنگام طلوع و غروب آفتاب باید همان جمله های لاتین را تکرار می کردند. این دین هم شاید از دوران های تاریخی که این منطقه زیر اثر مردمان کشور های دیگر بوده، به آنها به ارث مانده بود، که اول به زور شمشیر پدران آنها را به قبول کردن این دین وادار کرده بودند و رفته رفته نسل های بعدی این مردم، این دین میراثی را قبول کرده بودند و باید هر صبح و شام همان جمله های لاتین را تکرار می کردند. عبادتگاه هم داشتند اما هیچ کسی جرئت نمی کرد که عبادتگاه برود چون همه می ترسید که مبادا زن ها در خانه تنها بماند و همسایه ها بر آنها تجاوز کنند. زن های خود را آن قدر از مرد ها ترسانده بودند که اگر زنی در یک منطقه تنها مانده و با مردی مواجه می شد، قبل از اینکه مرد به سوی او حمله کند، زن خودش را می کشت. ازدواج شان هم بسیار مشکل و برای فامیل داماد تباه کننده بود. ازدواج تنها میان دختران و پسران خاله، ماما، کاکا و عمه روا بود و ازدواج های دور هم بسیار به ندرت اتفاق می افتاد. قانون ازدواج این بود که فامیل داماد باید حاصلات ده الی بیست ساله زراعت خود را به فامیل دختر بدهد و خود شان باید این سال ها را گرسنه ریاضت بکشند. بسیاری از پدران و مادران داماد در اثر سوء تغذی جان خود را در راه ازدواج پسر شان از دست می داد، اما درین قریه کسی نمی دانست که سوء تغذی چیست. رفتار مردم این منطقه در مقابل یکی دیگر نیز بسیار عجیب بود. مثلاً مردم محل می گفتند که بیا بریم خانه پدر و مادر داماد که ریاضت می کشند و میگن که از گشنگی قریب است هلاک شوند، بیا بریم کمی سرشان خنده کنیم و طعنه بتیم که بچه زن دادن آسان نیست. در ازدواج یک مراسمی داشتند به نام "دامن بستن". وقتی دامن عروس را با دامن داماد بسته می کردند، چند جمله لاتین می خواندند و فکر می کردند که این دو نفر حالا به همدیگر چسپیده و زن و شوهر همدیگر شده اند. اگر گره دامن خطا می خورد و یا کدام سکتگی وارد می شد، می گفتند خدا از این ازدواج راضی نیست. ازدواج را فسخ می کردند. چون ازدواج یک کار بسیار مشکل بود و بسیاری دختران و پسران بدون ازدواج می ماندند، بچه ها با همجنس گرایی مشکل شان را حل می کرد اما دختران وقتی مورد تجاوز قرار می گرفتند و یا هم وقتی می دانستند که دیگر ازدواجی در کار نیست، از خانه فرار کرده و به قریه های هم جوار می رفتند تا در راه ها مورد کمین کسی قرار گرفته و یا اسیر و کنیز کسی می شدند و زندگی شان تباه می شد. کسانی هم بود درین قریه که چندین دختر داشتند و دختران خود را در برابر حاصلات زمین زراعتی می فروختند. داکتر را کسی در منطقه نمی شناخت. هر کسی که مریض می شد، می رفت پیش یک کسی که فکر می کرد بیش تر از دیگران دیندار تر است و چند جمله بیشتر از دیگران لاتینی یاد دارد و او که خود را روحانی می نامید، چند تا جمله لاتینی را در کاغذ نوشته برای شخص مریض می داد و می گفت که این کاغذ را در یک گیلاس آب جوی گل آلود حل کرده و بخورد، گارسیای قادر او را صحتمند می کند. گارسیا نام همان خداوند شان بود. در بین مردم نادان دین هم به یک مشکل بسیار بزرگ دیگر تبدیل شده بود. مردم منطقه از نظر دینی به چند دسته تقسیم می شدند. یک تعداد مردم محله می گفت که گارسیا را ما دوست داریم اما مردم آن طرف جوی گارسیا را دوست ندارند چون هر روز جملات لاتینی را نمی خوانند. این قریه از نظر دینی به چند گروه تقسیم شده بودند. هر گروه چند جمله متفاوت لاتین را یاد داشت و این تفاوت جمله ها باعث می شد که هر گروه خود را دوستان گارسیا و گروهک های دیگر را دشمنان گارسیا بنامند. خونین ترین جنگ های این قریه به نام گارسیا انجام می شد. آب پاک و آشامیدنی در منطقه پیدا نمی شد و وضعیت آب آشامیدنی به حدی خراب بود که روزی کسی در یک ساحه از جوی آب می نوشید که گفت این آب چرا بد بوست؟ دوستش گفت که چند قدم بالاتر کسی لته های اشتکش را درین جوی می شوید، برای همین است که آب جوی بد بو شده است. مرد چند تا دوچتی و فحش نثار او کرد و خندیده از لب جوی بالا رفت.
آداب تشناب رفتن مردم این منطقه بسیار عجیب بود. تشناب درین قریه نام های مختلفی داشت. یک گروهی به آن "صاراگشت" می گفتند که منظور همان "صحراگشت" بود. چون درین منطقه تشنابی وجود نداشت و مردم برای این منظور به صحرا می رفت، بناءً نام این هم صاراگشت بود. عده ای دیگر آن را "دشت رفتن" می نامید. اگر کسی می خواست بگوید که کسی میخواهد تشناب برود، می گفت "آن شخص دشت می رود". عده دیگری نام آنرا "بدرفت" گذاشته بود و عده دیگری هم "بیت الخلا". کناراب، دستشویی و مستراح هم نام هایی دیگری بود که برای این موضوع استفاده می شد.
وقتی کسی در یک گوشه دشت بود و کسی دیگری هم به همان منظور به همان سوی دشت می رفت، شخص اولی باید سرفه می کرد (اوهو، اوهو، اوهو ...) یعنی کسی درین سمت قبلاً آمده و تو نباید به این سوی دشت بیایی. و کسی که منتظر بود تا شخص اولی از دشت بیاید جملات عجیبی را به شکل کنایه، نثار شخص اولی می کرد. این جملات بسیار عجیب و بخش از فرهنگ این قریه است:
-          سرفه (اوهو اوهو اوهو ..)
-          زندستی ؟ 
-         عافِیت باشِد
-          قبض استی؟
-          ریسپان میکشی؟
-         اگه کمک کارداری صدا بزن که یک نفر بیایه کمک  کنه!
-          تا که میتانی زور بزن ! قوه جاذبه کار نمی کنه !
-          وزنت برابر شد؟
-         نی هنوزام یک چیزایی مانده. مه فکر کردم که از میان برآمدی!
-         چشمایت باز / روشن شد؟
-          یک خاشه (یک خوردچه) روغن بخور رایش واز شوه ... به خودِت صَدمه نزنی....
-         سنگ گوه می کنی اینقدر طول کشید؟
-         خوردنش چِقَدر طول کشیده باشه که پَس دادنش ایقَدر شد؟
-         امدفعه بخیر تیر شد ... انشالا دفعه دیگه یک وِکیل بگیر ، کل کارا ره به دست وکیل بتی که راحت شوی!  
-          توشِک و لیحافام میبُردی همرایت!
-          خوشا به حالت، نصف زندگیت ده کناراب تیر شد!
درین منطقه گوگرد وجود نداشت و مردم آتش را با سنگ چقمق در می دادند. آتش کردن هم به یک جنجال تبدیل شده بود. مردم باور داشت که تنها کسانی که پاک است، می تواند آتش را زودتر ایجاد کند و کسانی که ناپاک اند، آتش از دست شان به زودی روشن نمی شود. آنها باور داشت که آتش مقدس است.
در زمستان ها هوای قریه سرد بود و برف و باران شدید می بارید. مردم منطقه هر کسی به شکل انفرادی با سرما به شیوه خاص خود مبارزه می کردند. کسی خانه خود را بالای گاوخانه خود می ساخت تا از حرارت بدن گاو ها و گوسفندان خود گرم بماند. کسی هم در کنج خانه یک گاو را میاورد تا حرارت بدنش خانه را گرم کند و کسی هم چوب های خشکیده را جمع آوری می کرد، تا با کمک سنگ چقمق آتشی در خانه خود شعله ور سازد تا خانه گرم شود.
تشناب جان شویی مردم محل یک تخته سنگ بزرگ در میان گاوخانه بود تا حرارت بدن گاو ها فضای حمام را گرم کند. وقتی مردم محل جان خود را می شست، ضرورت به کیسه و لیف نبود چون گاو ها با لیسیدن بدن، در پاک کاری بدن آدم کمک می کردند.
ازینکه مشکلات ازدواج بسیار زیاد بود و کمتر کسی می توانست ازدواج کند، بناءً اکثر مردان این قریه همجنس گرا شده بودند. همجنس گرایی به یک ارزش تبدیل شده بود و هر کسی که یک کودکی را نزد خود برای بچه بازی داشت، بزرگ ترین افتخار را نصیب خود کرده بود و همه به او می گفتند نوش جانت که چنین بچه هایی داری. بچه بازی از نوع پیدوفیلیا و کودک آزاری به بزرگ ترین ارزش درین قریه تبدیل شده بود، طوری که همه آرزو می کردند که چند تا کودک را از چند خانه دورتر دزدیده و برای همجنس بازی نزد خود نگهداری کنند. هر کسی برای ربودن زن و یا کودکان دیگران شیوه های مختلف، دام های مختلف و تله های مختلف داشتند. بسیاری اشخاص یک چوب بزرگ در دست داشت که سر آن چوب با تکه پیچانده شده بود و استفاده آن طوری بود که باید با وارد کردن یک ضربه خفیف به سر زن، طوری که زن نمیرد ولی بی هوش شود، زن را بی هوش می کردند تا بتوانند او را در غار خود انتقال دهند. تمام آرزوی ها و امیدهای بزرگ این مردم محل فقط به دزدیدن زن و یا دختر همسایه خلاصه می شد. تنها کار خوب در منطقه این بود که مردم بچه های خود را تشویق می کرد که باید همان جملات لاتینی دینی شان را حفظ کنند، بدون اینکه معنی آنرا بفهمند و آنرا موزون بخوانند. دکلمه و موزون خوانی جملات زبان لاتین به یک ارزش تبدیل شده بود. هیچ کسی نبود در منطقه که معنی جملات زبان لاتین را بفهمد. هر قدر که معنی آن را نمی فهمیدند، به همان اندازه جملات لاتینی به آنها مقدس تر جلوه می کرد. فقط تنها محققی که از اروپا آمده بود، چند روزی توانست درین منطقه بماند، میگفت که این جملات لاتینی نیست و به زبان لاتینی هیچ معنی ندارند. شاید سینه به سینه از اجداد شان برای آنها مانده بود و برای همین بود که تحریف شده بود و اصلاً به یک چیز بی معنی تبدیل شده بود. اما برای مردم محل بسیار با ارزش بود. اگر کسی میگفت که این جملات بی معنی است، او را می کشتند. همچشمی، بخل و تنگ نظری ها درین منطقه به اوج خود رسیده بود. طوری که تمام مردم این منطقه به جان همدیگر افتاده بودند. دوستی و صمیمیت را کسی درین محل نمی شناخت. اگر با کسی مهربان می بودی، همه میگفتن که به خواهر او چشم داری و همین یک حقیقت هم بود. همین مسائل باعث می شد که شب ها مردم منطقه از خواب بخیزند و زمین های زراعتی همسایگان خود را طوری از بین ببرند که حاصل ندهد؛ مثلاً یا آب زیاد به زمین های شان راست می کرد و یا هم حیوانات اهلی همه ای قریه را رها کرده و آنها را به سر زمین های زراعتی همسایه خود رهنمایی می کردند.
حاکم منطقه مردی بود با 50 فرزند جوان که هر کدام چوبی در دست داشت و قدرت و توان آنرا داشت که به هر فامیلی که بخواهند حمله کنند و زنان و دختران شان را بگیرند. از ترس حاکم منطقه هیچ کسی نمی توانست زنان و دختران خود را به کسی نشان دهد چون اگر حاکم منطقه خبر می شد، حتماً شبی بعدی به آن خانه حمله کرده و زنان و دختران شان را برای همیشه دزدیده و کنیز خود می ساخت. او ثروتمند ترین مرد این منطقه بود، چون هر چیزی را که میخواست، به زور می گرفت و هیچ کسی نمی توانست به ضد او مبارزه کند. چوب های دستی بچه های حاکم ساخته شده در خارج از قریه و کیفیت آن عالی بود. تنها وسیله حمل و نقل مردم منطقه حیوانات مثل خر و شتر بود اما بچه های حاکم همه اسب داشتند. وقتی با بچه های حاکم صحبت می کردی، آنها هر کدام از بودن 4 الی 5 دختر در یک شب حرف می زدند. وقتی با طبقه متوسط جامعه صحبت می کردی، آنها صحبت از پیره و گزمه به خاطر زن همسایه بود که بعد از چندین ماه موفق شده بود او را برای شبی بدزدد. وقتی با مردم فقیر منطقه صبحت می کردی، صحبت شان از دزدیدن کودکی بود که سال گذشته از چند خانه بالاتر دزدیده بودند و در اثر جنگ با فامیل او زخمی شده بودند. دسترسی به جنس مخالف نظر به سطح زندگی مردم به نحوی تقسیم شده بود که گویا ثروتمندان محل هر شب یک شکار جدید داشتند، طبقه متوسط جامعه هر چند ماه یک شکار و طبقه فقیر و پست جامعه هر سال یک کودک دزدیده و عمر شان را به همجنس بازی به پایان می رساندند.
زندگی مردم این محل از نظر جامعه شناسی آن قدر عجیب بود که اصلاً سال ها برای مطالعه این قریه نیاز بود تا بتوان به راز های میان مردم آن پی برد.
تنها کسانی در یک گروه با هم جمع می شدند و با هم دوست می شدند که یک رابطه جنسی میان خانوادگی وجود می داشت و همان قدر با هم دوست بودند که همان قدر با هم دشمن و همیشه در کمین هم دیگر زندگی می کردند. وقتی مردان این قریه زنی را شکار می کردند و می بردند به غار خود، وقتی زن به هوش می آمد، تنها در صورتی خودش را نمی کشت که این مرد تنها به او تجاوز کرده باشد و بتواند یک رابطه دوستانه با او بر قرار کند تا دیگر زن به دور از چشم شوهر و خانواده اش، هر چند وقت یک بار بیاید سراغ مرد و به نیاز های جنسی او رسیدگی کند.
برق را کسی درین منطقه نمی شناخت و مردم فقیر آن تنها چیزی که داشتند روشنایی مهتاب بود و اما بعضی از مردم متوسط و ثروتمند به شیطان چراغ های دست رسی داشتند که توسط چربی حیوانات روشن می شد.
آهن را کسی نمی شناخت و تنها ابزار دستی و زراعتی آنها ابزاری مانند داس سنگی بود که سنگ تراش منطقه می ساخت. ابزار شکار آنها بیشتر نیزه های چوبی و تیر و کمان چوبی بود که پرنده ها را شکار می کرد و حیوانات دیگر را توسط دام ها و تله های چاهی شکار می کردند.
وقتی یک حیوان را کسی شکار می کرد، اگر از طبقه فقیر بود، باید آنرا پنهان کرده و شب هنگام سراغ آن میرفت تا مبادا زورمندان شکار را در دست او ببینند و از دست او بگیرند.
اگر کسی خری ضرورت می داشت، یا باید آن را با دادن چند ساله حاصلات رزاعت خود می خرید و یا هم باید کمین می داد تا کسی تنها در جنگل با خر بیاید که از پشت سر بر او حمله کرده، سرش را زیر بالش کند و خرش را بگیرد.
هیچ کسی درین قریه توان آنرا نداشت که خوبی های کسی دیگر را یاد کند چون همین طور تربیت شده بودند که باید همیشه بدی های دیگران را یاد کنند و همیشه به دیگران فحش و ناسزا بگوید. آنها می ترسیدند که اگر از کسی به خوبی یاد کنند، شاید زن و خواهران شان از نزد خودشان فرار کرده و نزد کسی برود که آنها از او به خوبی یاد کرده اند.
وقتی درین قریه جنگ می شد، این مهم نبود که چه کسی حق به جانب است، فقط این مهم بود که چه کسی از گروه ماست که ما از او دفاع کنیم. جنگ ها هرگز فردی تلقی نمیشد و همیشه جنگ های فردی به جنگ های گروهی و خانوادگی و حتی قبیلوی می انجامید. قاضی، قضاوت، محکمه و عدالت را کسی درین قریه نمی شناخت. اگر کسی در جنگ از قبیله دیگر کشته می شد، برای جبران خسارت خواهر و یا دختر خود را به آن خانواده می دادند.
کسانی دیگری نیز درین قریه بود که تمام عمر شان را صرف حفظ کردن جملات لاتین کرده بودند و وقتی معنی آنرا نمی فهمیدند، برای شان مقدس تر جلوه می کرد. آنها پس از حفظ جملاتی لاتین، دیگر به زبان خود حرف نمی زدند و همیشه همان جملات را تکرار کرده و به مریضان روحی و روانی تبدیل شده بودند. آنها یک گروه خاص بودند که همیشه به دیگران حمله کرده آنها را بدون دلیل می کشتند.
قریه مورد پسند مه همین قریه است.






۱۳۹۳/۰۸/۲۵

The impact of counterfeit medicines being imported in Afghanistan

تاثیرات کیفیت دارو های تقلبی وارداتی در افغانستان
مردی بود در شهر کابل، با تجربه سی ساله، در بخش دوا های وارداتی از کشور پاکستان به افغانستان که در دواخانه اش که در یکی از نقاط مزدحم شهر کابل بود، دوا می فروخت. این مرد هر روز، صبح وقت، به دواخانه خود می رفت که آن را "صافی درملتون" می نامید، و شام تاریک همراه دو پسرش به خانه بر می گشت، با مقداری پولی که از فروش دوا ها نصیب شان شده بود. درین خانواده هیچ کسی فارمسی نخوانده بود و دوا فروشی فقط از پدر کلان های شان برای شان به میراث رسیده بود. پدر کلان این مرد، در یکی از قریه های افغانستان ورترنر (داکتر حیوانات) بوده که کم کم به تداوی انسان ها نیز پرداخته و بین مردم قریه به داکتر مشهور شده بود. پدرکلان  او نیز ورترنری را به شکل اکادمیک نخوانده بود، بلکه به خاطر داشتن گله ها و رمه های زیاد گوسفند و عدم موجودیت کلینیک حیوانی در منطقه، مجبور به تداوی حیوانات خودش شده بود، که کم کم همسایه ها نیز به او رجوع کرده بودند. این شخص وقتی در کابل به دوا فروشی شروع می کند، میرود به پاکستان تا با پولی که از فروختن رمه ها و گله های پدری به دست آورده است، را صرف خرید و وارد کردن دوا کند. در پاکستان دوا بسیار قیمت بود و او نمی توانست با پولی که داشت، دوای بسیار زیادی بخرد، به همین خاطر او کوشش می کرد دوای ارزان قیمت پیدا کند. در اثر تلاش بسیار زیاد، با یک تیم دوا سازی در پشاور آشنا شد. این تیم کار شان دوا ساختن تنها و فقط برای افغانستان بود. آنها به ارزان ترین قیمت برای هر دوا خانه و دوا فروش، دوا های مورد نیاز شان را می ساخت. آنها سفارش های دواخانه های افغانستان را یک ماه یا دو ماه قبل دریافت می کردند، و سپس نظر به درخواست دواخانه های کابل یا ولایات دیگر، برای آنها دوا ساخته و به آنها به قیمت بسیار ارزان می فروخت. این مرد رفت تا کار آنها را ببیند. آنها یک هفته به این مرد فرصت دادند، که بیاید و کار آنها را ببیند، و بعد تصمیم بگیرد که دوای آنها را می خرد یا نه. این مرد وقتی کار این تیم دوا سازی را دید، حیرت زده شد. آنها چند نفری بودند، که در یک مکان آرام، دور افتاده و بی سروصدای پشاور، بدون هر نوع لوازم و سامان آلات مورد نیاز، دوا می ساختند. یک نفر وظیفه داشت که بوطل های مورد نیاز آنها را از کوچه ها و پس کوچه ها جمع آوری کرده و آنها را تمیز کرده و بشوید. بیشتر این بوطل ها از کابل دوباره خریداری می شد. یک شخص دیگر وظیفه داشت که برچسب های مناسب را در کمپیوتر دیزاین کرده، بر روی آنها نام های دوا های مناسب را بنویسد و همچنان بر روی این برچسب ها باید نام یک کشور مورد نظر خریدار را می نوشتند. اگر خریدار می خواست، به طور مثال بر روی آن می نوشتند که "مید این جرمنی" یعنی ساخته شده در جرمنی. یک جمله دیگر نیز بر روی این بوطل ها می نوشتند که بسیار مهم است و آن اینکه "آنلی فار ایکسپورت اِن افگانستان" (Only for export in Afghanistan)  یعنی "تنها برای صادر کردن به افغانستان". این جمله بیانگر کیفیت و قابل قبول بودن این دوا ها، برای خود مردم پاکستان بود. یعنی سازندگان این دوا ها نگران استفاده این دوا ها توسط مردم پاکستان نیز بودند و نباید هیچ پاکستانی از آن استفاده می کرد. این شخص وظیفه داشت که نام های تجارتی دوا ها را نیز از روی دوا های دیگر کاپی کند و بر روی برچسب ها بنویسد. او وظیفه داشت که جای تاریخ انقضا را خالی بگذارد تا خریداران خود بتوانند هر تاریخی را که می خواهند در آن بنویسند. شخصی دیگری درین میان وظیفه بسیار مهمی داشت که وظیفه ی او نمونه برداری از دوا های مورد نیاز افغانستان از بازار های پشاور بود. او نمونه های دوا ها را جمع آوری می کرد تا بتوانند مثل همان دوا ها برای مشتریان افغانستانی خود تهیه کند. او از هر دوا یک نمونه داشت و کوشش می کرد تا حد توان مثل همان دوا را، از هر موادی که بتواند تهیه کند. طور مثال اگر دوا شربت می بود، او اول می دید که رنگ شربت چگونه است، اگر رنگ شربت سفید می بود، او مجبور بود از چونه رنگ سفید تهیه کند. سپس می دید که طعم و بوی شربت چگونه است، سپس همان بوی و طعم را یا تولید می کرد و یا هم با انداختن کمی از نمونه اصلی همان بوی و طعم را به شربت می داد. سپس کسی دیگر وظیفه داشت تا سر بوطل ها را درست مثل شرکت اصلی آن بسته کرده و آنرا برای شخص دیگری که وظیفه اش بسته بندی دوا ها بود، بدهد. کسی که بسته بندی می کرد، وظیفه داشت که رهنمای دوا ها را به زبان های اردو و انگلیسی بنویسد و یا هم فوتوکاپی کرده در بین قوطی های ساخته دست خود آنها، جا بجا کند. این دوا ها برای مشتریان افغان بسیار ارزان بود چون هیچ مصرفی برای سازندگان آن نداشت. این مرد، تجارت دوا را، با این شرکت کوچک و تقلبی آغاز کرد. وظیفه تاجر افغان این بود که دوا ها را به کابل انتقال بدهد و یک نمونه بسیار عالی را از یک شرکت دیگر خریداری کرده به صحت عامه افغانستان مانند نمونه نشان دهد. یک مقدار پول را نیز منحیث تحفه و شیرینی برای مامور کنترول کیفیت بدهد و امضای بهترین کیفیت را به روی ورق گرفته و مال ها را وارد دواخانه خود کند. بسیاری اوقات از همان یک نامه کنترول کیفیت برای چندین سال استفاده می کرد. کم کم او دریافت که همه ی تاجران دوای افغانستان از همین شخص دوا می خرند. این شرکت کم کم رونق می گرفت چون پول همه افغان ها به جیب او می رفت. او کم کم هر نوع انتی بیوتیک، هر نوع مسکن، هرنوع تابلیت، هر نوع پیچکاری، هر نوع سیروم و دیگر مواد مورد نیاز افغانستان را فقط برای بازار افغانستان تولید می کرد. این مرد که از وارد کردن این نوع دوا های تقلبی در افغانستان صاحب پول خوبی شده بود، از قضا روزی که او در پاکستان بود، مادرش در اثر حمله قلبی در حالت بسیار بدی به شفاخانه می رود. بچه های او مادرکلان شان را به شفاخانه می برند و داکتر وقتی برای مادرش نسخه می نویسد، بچه های این مرد، که از موضوع تقلبی بودن دوا ها بی خبر اند، دوا های مادرکلان خود را از دواخانه خودشان تهیه می کنند. مادر این تاجر افغانستان در اثر تزریق دوا های تقلبی در شفاخانه جان خود را از دست می دهد. وقتی پسر بر می گردد، داکتران با ابراز تاسف به او می گویند که حالت مادرت رو به بهبودی بود، اما نمی دانیم چرا یکباره پس از تزریق این دوا ها، او به دوا ها حساسیت نشان داد و جان خود را از دست داد. مرد که در وضعیت بسیار بدی قرار داشت، با گریه به دوا ها نگاه می کند و می بیند که همان دوا هایی که خودش وارد کرده است، جان مادرش را گرفته است. او از درد بسیار، تمام ماجرا را به داکتران قصه می کند. داکتران نیز سری تکان می دهند و از اتاق خارج می شوند.



پس ازین اتفاق مرد تصمیم می گیرد که دیگر دوا های تقلبی به افغانستان وارد نکند. او پس ازین تصمیم می گیرد که روغن وارد کند اما وقتی به کارخانه تولید روغن در پشاور می رود. می بیند که روغن از اجساد حیوانات مرده و گندیده مثل سگ، خر، گاو، گاومیش، موش و دیگر اجساد گندیده و از استخوان های جمع آوری شده از هوتل های شهر ساخته می شود. او به فکر می افتد که اگر این روغن را وارد کنم، این روغن ها هم می تواند انسان های زیادی را در افغانستان که شامل زنان، کودکان و بزرگسالان می شود، به بیماری های گوناگونی مبتلا کند. او تصمیم می گیرید که دیگر از پاکستان هیچ نوع مال وارد افغانستان نکند. حالا او هر نوع مال و اجناس مورد نیاز افغانستان را از اروپا وارد می کند و تنها در صورتی این اجناس را خریداری می کند، که از کیفیت تولید آن آگاه شود. او می گوید: "هرچند که اموال تجارتی در اروپا بسیار گران و قیمت است، اما حالا مطمئن هستم که جان هیچ کسی را با تجارت خود به خطر مواجه نمی کنم."

 

۱۳۹۳/۰۸/۲۱

Culture Diversity Management مدیریت تفاوت های فرهنگی

There was a Culture Diversity Management class in Europe in which people from different countries of the world participated. The goal of this class was to promote cultural understanding among different cultures and to promote co-existence. The guest lecturer was a culture specialist from one of the European counties:


Culture Specialist: Today we are going to talk about the issues which has always been misunderstood and misinterpreted by different people of the world due to the culture diversity. I have collected some photos from the internet for you, so that you can look at it and see the differences. Let’s begin with our differences. Look at Chinese people here in this photo. They spit on the floor and they had an anti spitting campaign in their country. We European people don’t spit on the floor. Look at some Afghan women, they wear Burqa’s but our women don’t. Look at Japanese people, they bow to greet but we European shake hands. Most of other nations cannot stand in QUEUEs while waiting for the bus or while buying things in the supermarket but we Europeans do stand in queues. Look at Islamic countries. They all kill each other with the guns that we produce. Then we have to intervene to stop the fight. We take guns and go to those countries to kill the half of their people to protect the other half. The Examples are Syria, Iraq and Afghanistan.  This is all about culture and culture diversity. Let me conclude. After the world war two, when we stopped fighting with each other, we European countries are the best people in the world and all other nations out of this continent are not good. This was today’s lesson of culture diversity management. Do you have any questions? Before you ask any questions, I have to tell you that here in this class, the teachers are the king. If you go against me, or if you want to criticize me, I will ruin your lives. See you tomorrow. 

Hospitality of European Countries for Afghan Refugees

Afghan Refugee 1: Salam, how are you?

Afghan Refugee 2: I guess I am fine! Thanks and you?

Afghan Refugee 1: Fine, thanks. Why do you guess you are fine?

Afghan Refugee 2: Because European system and people thought me to think positive even if I feel strong pain. How is your family? 

Afghan Refugee 1: They are not fine. They are still in Afghanistan. They are hungry and sick because of my mistake of coming to Europe. I left them behind and thought maybe if I go to Europe, I will find a job and help my family back home and bring them here but now it is about 8 years that I am here and I can’t get a positive answer for asylum application. I am just stuck in this bureaucratic system for more than 8 years and I don’t have even a work permit. 

Afghan Refugee 2: That is difficult. I see many Afghan young refugees face the same problem. They are wasting their lives waiting for a positive decision for years. Don’t worry. Those who have received a positive decision are the same as those who did not. Look at me. I have received a positive answer for my asylum application and I am still in the same situation with you. There is no work here. I am also stuck in the same situation and problems. We are in the same boat. We are stuck in that strong language and cultural discrimination. When we Afghans go to all these European countries, the first thing we hear is “Learn Our Language and Culture” otherwise we don’t give you food to eat. It is very strange; they ask us to learn a language that most of their own citizens don’t speak in that language. They pay for my apartment rent and about a 100 Euro for my food and send me to a language school where I have to pay 24 Euro for learning their language. If I don’t go to the school, they will stop paying me which means there is no food, no home and nothing. They themselves call it as a strong “nationalism” but I will use the word “Lingualism” for this kind of language discrimination.


Afghan Refugee 1: Yes, you are right. I have been to so many different European countries. I have applied asylum in 5 biggest European countries and waited for some years for the negative reply. It is almost the same all over Europe. In every village of Europe, when you enter a community, they will start to teach you their own culture and language and don’t give you even food and water if you stop to learn their culture and language. This is totally bizarre and different than our hospitality traditions where you have to try to speak the language of the guest and try to bring the best of the food that you have for them to make the guests feel at home.  We smile at guests and we have even that proverb which says “Ba peeshaket pesht nago ki mehmaan da khana ast” which means “Don’t say even pesht (means “go away” only used for cats) to your cat when the guest is at home”. 

Who are the Taliban? طالبان کی ها هستند؟

European man: I have watched many films and many videos about Afghanistan but I don’t really know about Taliban, who are they and what do they want? What do the people of Afghanistan think about it?

Afghan refugee: Well, that is a very nice question and a very typical one. To answer that question, first I need to know how much you know about Afghanistan and its people.

European man: Well, I think Afghanistan is a country in Asia. It is an Islamic country and all of the people are Muslims.

Afghan refugee: Ok, let me tell you something different about Afghanistan. This country is a gold mine and all super powers want to have their share from that gold mine. That is the issue number one. Issue number tow is about its people. It is a multicultural country full of diversity. There are different religions in that country. Islam, Hinduism, and Sikhism are the main religions in that country. There are atheists in that country. Inside the Islam in Afghanistan, there are many other sub-divisions. If I tell you easily, Islam is divided into many other small parts called “Mazhabs”. There are Sunni Muslims in Afghanistan and there are Shiite Muslims in Afghanistan. Do you know how many different types of Sunni Muslims are there in Afghanistan and how many different types of Shiites?  

European man: No, I don’t know. I guess one kind of Sunni and one kind of Shiites.

Afghan refugee: No, that is a wrong guess. There different schools of thought in the world who are called Sunni. There is not one single Sunni. The most famous branches of Sunni schools of thought are called:
  1. Shaafehi
  2. Maliki
  3. Hanbali
  4. Hanafi
  5. Wahabbi

Afghanistan has got many followers of the last two branches of Sunni.
There are also many types of Shiite school of thought in the world but Afghanistan has only two kinds of Shiites in it.
  1. Jafari
  2. Ismaeli

The main problem in Afghanistan lies in the fact that all these branches doubt in the Muslimhood of each other and they don’t recognize each other as true Muslims. Now if you want to know Taliban belongs to which branch of Islam. They belong to Wahabi and Hanafi school of thought. But most of the Afghans believe that they are not Muslims.

European man: It is so complicated.

Afghan refugee: Yes, but that is not all of it. You have to know some other issues as well to be able to understand the Taliban. Do you know what tribalism means?

European man: I guess yes but it is better that you tell me.

Afghan refugee: There are different tribes in Afghanistan. They are also called ethnic groups. There are Tajiks, Uzbaks, Turkmans, Pashtuns, Sayids, Hazaras, Qezel Baash, Bayaats …etc.
All these different ethnic groups have their own sub-divisions and they follow different branches of Islam. For example Hazaras are famous for being Shiites while there are Sunni Hazaras as well. Pashtuns are famous for being Sunni Hanafi while there are many Shiite Pashtuns in Kandahar. Religion and ethnicity are intertwined and have divided the people of Afghanistan into different categories. If you want to know the Taliban, you better find out that Taliban falls into which category of ethnic groups. They are mainly Pashtuns and they have a strong feeling to defend, force and impose Pashto Language and on the the native speakers of other languages of Afghanistan. During the Taliban regime Pashto was the only official langauge and Dari was taken out of the official langauges in that time. Every single Pashtun was a Talib in that time and when Taliban collapsed, all of them changed their clothes and became democrats with a tie. Most of them are now ministers. You better know the idea of “Pan-Pashtunism” in order to know the Taliban.

European man: What is Pan-Pashtunism? 

Afghan refugee: It simply means a strong discrimination or racism by the Pashtuns agianst other ethnic groups which is based on the idea that all Pashtuns are better than other ethnic groups and they are the only tribe who has the right to own the political power of the country. Pan-Pashtunism does not recognize the Durand border between Afghanistan and Pakistan because it devides Pashtuns in two parts. The Pashtun tribe who live in both sides of the borders and Pan-Pashtunism can only get stronger if they bring those Pashtuns from the other side of the border inside Afghanistan and give them Afghan citizenship to increase the number of Pashtuns in Afghanistan by importing Pakistani Pashtuns. Those Pashtuns who are in Pakistani side of the border are mainly Wahabi and they believe they are Pakistani citizens and that is why they are working for the interests of Pakistan in Afghanistan and they use the stupid idea of Pan-Pashtunism as a means of influence and intervention in Afghanistan. They use religion as a motivation for training their soldiers. 

European man: I lost the connection. It is so complicated.

Afghan refugee: Yes, there is also the issue of political parties. Hazbi-Islami led by Gulbuddin Hekmatyar is the closest political party to Taliban with the same mentality and same goals. They are working together.

European man: What are the main points to know the Taliban, just name them shortly?

Afghan refugee: Ok, the main points or bottlenecks to know Taliban can be briefed as below, regardless of their motivation strategies and what mottos and slogans they use there in Pakistan to train them:
  1. Religion and sub-division of religion
  2. Ethnic groups
  3. Pan-Pashtunism
  4. Durand border issue
  5. Interests of Pakistan in Afghanistan


۱۳۹۳/۰۸/۱۳

What it takes to be a vulneralbe refugee?

Afghan refugee 1: Have you ever felt air in your blood veins?

Afghan refugee 2: No, I haven’t. Why do you ask this type of strange question?

Afghan refugee 1: If you haven’t, maybe it is because you are new in Europe. But you’ll do it for sure and don’t be afraid of it. It is a sweet pain. It is nice. It will first go into your heart and it will give you heart attacks. It is the same as if you get electric shocks. It is not for one time. It will come to you for many days or months. It will circulate into your blood streams. Sometimes it comes to you on the streets when you walk and sometimes when you sleep on the blanket of your empty room. Every time you will jump un-intentionally as if you’re given electric shocks. Then it will go to your brain. There it will give you some other types of shocks. You will jump when you’re sleeping and you will hear noises like strange type of music inside your head.

Afghan refugee 2: How do you know all about this? It seems as if you have experienced it yourself!

Afghan refugee 1: Yes I did. When I came here first, once, I was not feeling well. I went to the doctor and he sent me to a clinic for a blood test in a nearby location. The person who was supposed to take my blood for the blood test injected air into my blood vein in front of my eyes. He thought I don’t know anything, but I got to know when I looked at his empty injection bumping air in my blood, but I smiled at him and appreciated because he was helping me get rid of this messy world where human beings kill each other every day. But unfortunately it did not kill me. It made me suffer too much.


Afghan refugee 2: Do you know what I think? We don’t belong where we live. We came to the wrong place, in the wrong time and we are just destroying our lives and potential talents by giving all our lives in the hands of wrong people. We’ve just wasted all our lives by a simple mistake of coming to a wrong place. That is what I think. 



۱۳۹۳/۰۸/۰۸

Afghan Refugee Talks to You

I know there is nobody
Out there
To understand
The painful miserable feelings of a homeless person
Who is about to die on the way towards peace 
Who is hungry for a smile
And love from other human beings
But almost all of them
Just come out of their homes
To put their harsh feet on his injured heart
And shower him with their nicest curses ever
What a cruel world
He was so naïve
when he first got out his home
and lost it forever
He thought we are all same human beings

Afghan Refugee

…………………………………..


What a crazy world is this?
It is not the promised heaven of human beings
It has turned into a real hell
When refugees come to our doors
We kill them
But we take guns and go
To save them
In their own hometown
Far from us in the other continent
That is what we’re doing
To all people of Afghanistan

Afghan Refugee
…………………………............

Who am I?
When I go to the Muslims,
They kill me because not being a Muslim
When I go to Christians,
They hate my Islamic name
Which was given by my parent,
When I go to Hindus,
I find that I am not a Hindu either,
I don’t belong to any religion
Or a nation anymore,
Maybe I am
One of the most universal human beings,
Of my own particular kind,
Which’s never existed before,
Free of any kind of prejudice and bias,
Strange and unfamiliar to others,
Loving others despite of their prejudice
While being hated the most
I stand only for humanity
And forget all other differences
Being tired of differences
That is what makes me different
From other hearts full of hatred
I don’t belong to any country,
I am just a wanderer 
Who would die
In search of a safe home


Afghan refugee 

Change for Discrimination تغیر برای تبعیض

Afghan refugee 1: Salaam, how are you? Long time ago! I met in last time around 15 years ago in Afghanistan and now in Europe! That Afghan proverb is so right which says “Aadami murgh bey baal ast” which means “Humans are birds without wings”. We flew due to the war all over the world in different continents and now I see in here in Europe.

Afghan refugee 2: Salaam, I am fine thanks. Yeah, it was really a long time ago. You have changed a lot. Even the color of your hairs and beard has changed, that time it was dark black if I remember correctly. There is also another proverb in Afghanistan “Kooh ba kooh manerasa, aadam ba aadam merasa” which means “a mountain cannot reach another mountain but human reaches another human”. Now we reach (meet) each other after that long time in Europe. I think you all left just in the right time when our village was burning in war, but we lived there after you guys left and we suffered a lot and we left the village when the war was almost over and then we got a chance to move out. Thank God that I see you are fine after there long years of war.

Afghan refugee 1: Yes, you are right. My hairs and beard were black but I have changed it here.

Afghan refugee 2: Why did you change the color? You were looking even nicer when your hairs were dark black.

Afghan refugee 1: Are you new in Europe?

Afghan refugee 2: Yes, only few months. 

Afghan refugee 1: Oh! I see. That is why you ask such questions. If you stay here for a longer period of time, then you will understand why I've changed the color of my hairs and my beard. It is because of discrimination.

Afghan refugee 2: What? What is the relationship between discrimination and the color of your hairs?

Afghan refugee 1: Well, when I came here first, I was facing different kinds of discrimination here. I found out what was different in my style than other European boys, and then I realized that most of the Afghan boys are changing the color of their hairs and beards and they make it look blonde and they even change the color of their eyes by putting on lenses. I tried them and it helped. Then we went on to put some tattoos on my arms, some rings on my ears and nose and also on my eyeborws and a necklace of cross and even I started using the word "Jesus" or even “Jesus the Christ” after every ten to twenty sentences. I have also changed my name to Albert so that people would not react to my name as they were doing before. You know that well that in Afghnistan we don't discriminate people based on their names. There are thousands of families there who have Christian names in Afghanistan such as Eesa (Jesus), Maseeh (Christ), Zakaria (uncle of Mary), Maryam (Mary the mother of Jesus) and many others ... but now here they like only those Christain names and I had to change my name. It really helped me get rid of many different sorts of racial and religious discriminations. Even the police now do not stop me in the airports anymore to look for my luggage and for my pockets. If you are going to get rid of such kind of discriminations, you better try these things. And you should never say that you come from Afghanistan and also because you can speak English very well, you better say that you come from the States, and then you will see those behavioral changes in people and how they become nice and kind to you.


Afghan refugee 2: Thanks for the advice. I will try and I will see.